زردی من از تو، سرخی تو از من
۱۳۸۷ اسفند ۲۷, سهشنبه“زردی من از تو، سرخی تو از من“، “غم برو شادی بیا، محنت برو روزی بیا“: اینها اشعاری است که ایرانیان هنگام پریدن از روی آتش در مراسم شب چهارشنبهسوری میخوانند، با این امید که هرچه بیماری و محنت و درد است را به آتش بسپارند و نشاط و سرزندگی را از او به وام گیرند، تا پایان سال بعد. خاکستر این آتش را نیز به آب روان میسپارند تا هرچه زردی و بدی و محنت است با خود به دورها ببرد.
چادری بر سر میاندازند و «ناشناس» به در خانهی یار میروند تا به بهانهی هدیهای کوچک، دیداری تازه کنند. پشت خم کوچهای به «فالگوش» میایستند تا از گفتو گوی رهگذران، فال خویش بخوانند. نشانی در «کوزه» میاندازند و فال حافظ میگیرند تا «پیر عاشق» آیندهشان را به نشان درون کوزه بازگو کند. آجیل شیرین میخورند تا کامشان در سال پیش رو شیرین بماند.
تحول رسم، آتش بدون سرود
از میان این همه اما اینک تنها آتش مانده و آتش آن هم بدون سرود، با ملغمهای از صداهای گوشخراش و ناهنجار و ترسی که پیران و کودکان را از رفتن به کوچه و خیابان باز میدارد. نسل جوان تنها قصههایی از مادربزرگها را به یاد دارد و پیش رو، آن چیزی است که امروز میبیند. غزال ۲۷ ساله چنین میگوید: «من در مورد مراسم چهارشنبهسوری فقط یک چیزهایی از مادربزرگم و از مادرم شنیده بودم، که خیلی هم مراسم جالب و سنتیای بوده. ولی الان دیگر اینجوری نیست. خیلی عوض شده و خیلی تغییر پیدا کردهاست.»
چهارشنبهسوری امروز، نشانهی “تخلیهی انرژی جوانان“
دکتر یعقوب موسوی، جامعهشناس و استاد دانشگاه، ضمن اینکه معتقد است تمامی رسوم و سنتها مطابق با شرایط زمانی و مکانی متحول میشوند، تبدیل چهارشنبهسوری به آنچه را که اکنون هست، نشانهای از تخلیهی انرژی نسل جوان میداند. وی میگوید: «چهارشنبه سوری در واقع تبدیل به هنگامهای شده که زمانهی اتصال اجتماعی نوعی همگرایی جمعی و تولید شور و نشاط و تحرک و تخریب انرژی است، انرژیای که جایی برای تخلیه ندارد. انرژیای که شرایطی آسان و مهیا برای بروز وضعیت خودش ندارد؛ بنابراین در چنین مناسبتی، بهترین جاست که تخلیه بشود و جوانها با برپا کردن آتش، خواندن ترانه، موزیک و رقص، علیرغم این که محدودیتهایی هم در فضای کلی کشور حاکم است، بدین نحو یک نوع بستگی جمعی نشاط آور و شوقزایی را به نمایش میگذارند.»
و نشانهای از این تخلیهی انرژی را شاید بتوان در برنامههایی که پنهان از چشم گزمهگان چندسالی است در این شب تدارک دیده میشود، مشاهده کرد. مهدی، جوان ۳۰ سالهای است که “چهارشنبهسوری“اش را طور دیگری جشن میگیرد: «یکسری تورها هست که خصوصی است. یعنی میروند بیرون از شهر و آنجا مثلا یک مکانی است، یک سری سولههایی هست که دخترها و پسرها و جوانها جمع میشوند و میزنند و میرقصند و غذا و برنامهای و این چیزهاست. همه هم جوانند. موسیقی زنده است. میرقصند و آتش درست میکنند و از روی آتش میپرند و این چیزهاست».
چهارشنبه سوری، سلاحی سیاسی؟
پس قانون و مجوز و “امنیت اجتماعی“ چه میشود؟ مهدی میگوید: «غیرقانونیست دیگر. این تورها غیرقانونیست. اتفاقا جالب این است که اینها توی روزنامهها هم آگهی میدهند. ولی گویا سیاستشان این است که میگویند در ملاءعام نباشد، شما هر کاری میخواهید بکنید، بروید در خفا انجام بدهید. مهم نیست.»
میگویند در زمانهای که رخصت هیچ اعتراضی نیست، همه چیز سیاسی میشود، حتی چهارشنبهسوری. برخی در این میان دل خوش داشته و مردمی را که سری پرشور دارند به شورش میخوانند. مردم اما، به گفتهی جامعهشناسان، راه خود میروند. دکتر موسوی میگوید، همانگونه که مخالفان چهارشنبهسوری نتواستند این رسم را ریشهکن کنند، داعیان شورش هم نمیتوانند این رسم دیرین را تبدیل به یک سلاح سیاسی کنند. اما حرکاتی از این دست به شرط خودجوش بودن و نه فرمایشی بودن آن، میتواند نشان از کارکرد اعتراضی این رسم کهن جامهی نو پوشیده داشته باشد. وی در این مورد میگوید: «پارهای از موارد هم هست که این مراسم، جنبهی سیاسی پیدا میکند. یعنی تبدیل به اهرم یا وسیلهای میشود برای نوعی اعتراض اجتماعی و سیاسی در دست کسانی که خواستار آزادی بیشتر و احیاء و حفظ پیوستگی به سنن ملی خودشان هستند و میخواهند در تقابل با سنن مذهبی و دوگانگیهایی که در کشور مطرح است، سنن ملی خود را حفظ کنند.»
حفظ رسوم به عنوان بخشی از هویت فرهنگی
یعقوب موسوی، استاد جامعهشناسی، معتقد است ملتها به هر قیمتی سنن و هنجارهای خود را حفظ میکنند، زیرا این بخشی از هویت آنهاست. وی میافزاید: «در مجموع باید گفت که در هرحال جامعهی ایران یک تن واحد است و پارهای از سنن و هنجارهای جمعی و عمومی دارد که در پیرامون آنها و از طریق حفظ آنها، وجدان پنهان خودش را، وجدان تاریخی خودش را و در حقیقت هویت خودش را به نمایش میگذارد».
“زردی من از تو، سرخی تو از من“؛ خاکستر پر محنت آتش با خاکاندازی به وسعت تمامی ایران به آبی روان سپرده میشود تا سرخی سنتهای دیرین بر این پهنه بماند و چه خوش مانده است این سرخی، بی ترس از حضور گزمهگان.