زوال، جانمایهی تاریخ معاصر ایران<br> چاپ رمانی منتشرنشده از محمود دولتآبادی به آلمانی
۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۳, چهارشنبهرمان جدید محمود دولت آبادی منتشر شد، اما نه به زبان فارسی و در ایران، بلکه به زبان آلمانی و در سوئیس. عنوان آلمانی این کتاب "کلنل" است که گویا در اصل، به گواهی روزنامههای فارسی زبان، "زوال کلنل" نام دارد. نسخهی اصلی این کتاب که قرار است در نشر چشمه به چاپ برسد، بیش از یک سال است که در کشوی میز مأموران ممیزی وزارت ارشاد جمهوری اسلامی خاک میخورد.
"کلنل"، زوال خانوادهای را بازگو میکند که "نانآور" آن، افسر ارشد ارتش رژیم شاه بوده است. رویدادهای اصلی داستان ولی پس از انقلاب و در آغاز جنگ ایران و عراق رخ میدهند. جنگ، موضوع یکی دیگر از آثار منتشر نشدهی دولتآبادی نیز هست که عنوان "طریق بسمل شدن" را یدک میکشد. اجازهی انتشار این اثر نیز، پس از گذشت یک سال انتظار، هنوز هم از سوی مسئولان ممیزی در وزارت ارشاد صادر نشده است.
سرباز میهندوست
"کلنل" دولتآبادی، سرباز میهندوستی است که در تمام مدت خدمت خود، تن به اجرای کورکورانهی اوامر سران "ارتش شاهنشاهی" نداده است و همواره نه به شاه، بلکه به "مام میهن" وفادار بودهاست. کلنل تقی خان پسیان، این چهرهی وطنپرست تاریخ ایران، سرمشق او در خدمت به "سرزمین پرگهر ایران" بوده است. اینکه دست روزگار، سرنوشت دیگری برای او و خانوادهاش رقم زده، نکتهای است که کلنل پس از ازسرگذراندن ماجراهای دلخراش و خانمانسوز به آن پی میبرد؛ "عادیترین" این وقایع، از دست رفتن فرزندان جوان این افسر سالخورده است.
کلنل در تمام عمر خود تلاش کرده بود، به فرزندان پنجگانهی خود، افزون بر حس همبستگی، تاریخ ایران را بیاموزد. ولی هریک از این سه پسر و دو دختر، در دوران انقلاب راهی جداگانه از دیگری و از پدر برمیگزیند. آنها در رمان دولتآبادی، نمایندگان فعال جریانهای سیاسی در برههی زمانی گذر از دیکتاتوری شاه به "انقلاب اسلامی" هستند: یکی سر از حزب توده در میآورد و دیگری به "فدائیان" میپیوندد. سومی راه سازمان مجاهدین را برمیگزیند و چهارمی در صف اول جبهه برای "پیروزی اسلام" میجنگد ... . به این ترتیب، اگر مرگ این جا و آن جا در کمین تک تک آنان باشد، امری بدیهی جلوه میکند.
قطب مخالف
بدیهی این هم هست که دولتآبادی، به عنوان نویسندهی صاحب سبک ادبیات ایران، در مقابل کلنل و خانوادهاش، شخصیتهای دیگری هم بیافریند تا با دامنزدن به کشمکشها و درگیری بین آنان، داستان زندگی فاجعهبار کلنل را به پیش برد. به این منظور، از جمله یک ساواکی آماده به خدمت به جمهوری اسلامی به نام خضر جاوید هم وارد معرکه میشود. او دلیل ازلی ـ ابدی وجود خود را چنین توضیح میدهد: «پسر، پلیس امنیتی مثل مذهب میماند. هیچوقت دیدی که مذهب از بین برود؟»*
دولتآبادی در بازگویی داستان ازبینرفتن خانوادهی کلنل، هم از شگرد "من ـ راویت" سود جسته است و هم از زوایهی دید مسلط عقل کل یا راوی که اغلب نظر نویسنده را نمایندگی میکند. گذر از این دید به آن جایگاه، گاه با عبارات مرتبط کنندهی "ناگهان به یادش آمد"، "... و خودم را دیدم که..." ممکن شده است و گاه بدون واسطه و با پرشی زمانی. از اینرو ماجراها از دو دید تعریف و تکمیل میشوند وشخصیتها اغلب فرصت بیان داستان خود را از دید خود نیز مییابند. تنها مادر خانواده از این قاعده مستثناست که زنی "بی عفت و عصمت" معرفی میشود که سرانجام به دست کلنل "باغیرت" با چاقو به قتل میرسد. ولی این اولین بار نیست که نویسندهی پرآوازهی ایران، شخصیتهای آثار خود را با دیدی "مردانه" آفریده است.
تاریخ در هندوانه
دولتآبادی با همین دید، در رمان خود تاریخ معاصر ایران را هم بررسی میکند که به قول راوی «... شبیه یک هندوانه بود. دربارهی کیفیتش میشد شرطبندی کرد. یک عده میگفتند، کاله و یک عده میگفتند، رسیده است. کسی هم یک چاقوی ضامندار و به اندازهی کافی قدرت و جرأت نداشت که هندوانه را از وسط قاچ کند. به همین دلیل، تاریخ بریده نشده باقی ماند تا خراب شد و ازبین رفت».
تلاشی، زوال، مرگ، درد، بیماری، جنون، یأس، افسردگی و ... شاخصهایی هستند که دولتآبادی با کمک آنها، جغرافیای تاریخ معاصر ایران را در رمان خود رسم کرده است. واکنش کلنل در برابر تمام این فاجعهها: سر را افراشته نگاهداشتن؛ «مدتهاست که بدبختی دیگر بر من تأثیر نمیگذارد.»
* ترجمهی آزاد متنهای رمان، از روی نسخهی آلمانی آن صورت گرفته است.
نویسنده: فهیمه فرسایی
تحریریه: کیواندخت قهاری