سایه جنگ جهانی دوم بر تاریخ معاصر ایران
۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبهجنگ جهانی دوم در تابستان ۱۳۱۸ شمسی با حمله آلمان به لهستان آغاز شد. یک روز پس از شروع جنگ جهانی دوم، محمود جم، نخستوزیر، با صدور بیانیهای ایران را در این جنگ بیطرف اعلام کرد: «در این موقع که متاسفانه جنگ در اروپا مشتعل گردیده است، دولت شاهنشاهی ایران، به موجب این بیانیه، تصمیم خود را به اطلاع عموم میرساند که در این کارزار بیطرف مانده و بیطرفی خود را محفوظ خواهد داشت.»
آلمان و بریتانیا هر دو از این موضع استقبال کردند؛ بریتانیا با توجه به درگیری و اشتغالاتش در مناطق دیگر توان و تمایل تمرکز نیرو و ایجاد جبههای در این منطقه را نداشت. آلمانها بنا بر محاسبات دیگری از این بیطرفی استقبال کردند. آنها با توجه به پیوند نزدیک ترکیه با بریتانیا و فرانسه، برای این که یک کشور دیگر منطقه به این جبهه نپیوندد و بیطرف بماند، برایشان بیاهمیت نبود.
با این همه، با پیشروی آلمان در خاک اروپا، دولت وقت ایران به رهبری رضاشاه به رغم اعلام بیطرفی، هم متاثر از تبلیغات مبتنی بر نژاد مشترک آلمانها و ایرانیها (آریاییها) و هم مبتنی بر این پیشبینی خوشبینانه که آلمانیها برنده جنگ خواهند بود تغییراتی در کادر دولت داد که برگماری چهرهای طرفدار آلمان و آشنا به زبان آلمانی شاخصترین آنها بود.
در این میان، حمله آلمان به شوروی در سال ۱۳۲۰ با پیشرفت سریع نیروهای هیتلری توام شد، به طوری که سریعا به نزدیک قفقاز رسیدند و ورود به ایران یا متحدسازی عملی این کشور در جنگ دیگر امر نامحتملی به شمار نمیرفت. حضور حدود ۷۰۰ کارشناس و متخصص آلمانی در ایران نیز، پیشاپیش محملی شده بود که شوروی و بریتانیا با ابراز نگرانی از «فعالیتهای جاسوسی» آنها، دولت ایران را برای اخراجشان زیر فشار گذارند.
روز ۲۸ تیر ۱۳۲۰ دولتهای شوروی و بریتانیا در اتمام حجت مشترکی به ایران رسما از حضور اتباع آلمانی در ایران ابراز نگرانی کردند. یک ماه بعد نیز اولتیماتوم مشابهی به ایران داده شد. همزمان اما دولت آلمان نیز پیامی برای رضاشاه فرستاد که هیتلر در آن «از مقاومت ایران در برابر فشار متفقین و پیروی از سیاست بیطرفی» ابراز خشنودی کرده بود. او در ادامه با «نوید» پیروزی آلمان در جبههها ابراز امیدواری کرده بود که دولت ایران بتواند همچنان تا آن زمان در برابر فشار متفقین مقاومت کند.
رضاشاه و تقاضاهای متفقین
رضاشاه گرچه سال ۱۳۱۹ نخستوزیر متمایل به آلمان را کنار گذاشت، ولی به سبب فشارهای چند جانبه یادشده سیاست دفعالوقت و حفظ وضع موجود را گزینه بهتری دانست تا به مرور زمان نتیجه جنگ روشن شود و او بتواند تكلیف خود را با دول متخاصم روشن کند. از این رو، در پاسخ دومین یادداشت متفقین، او بار دیگر اعلام نمود كه تعداد كارشناسان آلمانی در ایران فقط ۶۹۰ نفر به علاوه خانوادههایشان است كه همگی با نظارت دولت ایران مشغول ادای وظیفهاند و در صورتی كه دولت ایران آنها را اخراج کند، ممكن است دولت آلمان این اقدام را تخلف ایران از سیاست بیطرفی تلقی کند.
همزمان برخی تقاضاهای شوروی و بریتانیا برای استفاده از قلمرو ایران جهت کمکرسانی به نیروهای متفقین هم با پاسخ منفی حکومت رضاشاه مواجه شد.
این در حالی بود که ارزیابی مشترک هر سه کشور اصلی جبهه ضدهیتلری، یعنی شوروی، بریتانیا و آمریکا هم به این سو میرفت که مهار نیروهای هیتلری در وجه عمده در جبهه شوروی قابل تحقق است و باید تمام قوا برای تقویت نیروهای شوروی به کار گرفته شود. برای این کار گزینههای مختلفی مطرح بود، ولی بهترین گزینه استفاده از قلمرو ایران به شمار میرفت، امری که بعدها سبب شد از این کشور به عنوان «پل پیروزی» در جنگ جهانی دوم یاد شود.
برای ایجاد بی دردسر این پل پیروزی، از روز سوم شهریور ۱۳۲۰ نیروهای بریتانیا و شوروی با منهدمکردن بخشهایی از ارتش نوپای ایران عملا این کشور را به اشغال خود درآوردند.
۳ روز بعد، رضاشاه وضعیت را بدتر از آن دید که بتواند روی مقاومت ارتش حساب کند، از این رو به كلیه واحدهای ارتش دستور ترك مقاومت داد. روز هشتم شهریور نمایندگان دول متفق دوباره از دولت ایران خواستند که کلیه اتباع آلمانی به استثنای اعضای سفارت و چند نفر كارشناس آلمانی را اخراج کند و برای تسهیل در حمل و نقل اسلحه و مهمات وادوات جنگی از راه ایران به شوروی، تعهد بسپارد.
متقابلا انگلیسیها و شورویها تعهد کرده بودند حقالسهم ایران را از نفت جنوب، و عایدات ایران را از شیلات بپردازند، لوازم مورد احتیاج اقتصادی ایران را فراهم کنند، از پیشروی بیشتر در خاک ایران بپرهیزند و به محض اینكه وضعیت نظامی اجازه دهد قشون خود را از خاك این کشور خارج کنند.
در حالی که دولت رضاشاه مشغول بررسی این پیشنهادها بود، روز ۱۹ شهریور ۱۳۲۰ متفقین دوباره به دولت ایران اولتیماتوم دادند كه اگر ظرف ۴۸ ساعت اتباع آلمانی را به نیروهای آنها تسلیم و سفارتخانههای آلمان، ایتالیا، رومانی و مجارستان را تعطیل نكند، پایتخت را اشغال خواهند كرد. چون رضاشاه باز هم جواب صریحی به اولتیماتوم متفقین نداد، در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ قوای شوروی و انگلستان از شمال و جنوب به سوی تهران حركت كردند. رضاشاه چارهای ندید که با صدور اعلامیهای به نفع ولیعهدش محمدرضا از سلطنت كناره بگیرد و به تبعید خارج برود.
اشغالی با پیامدهای متفاوت
اشغال ایران محدود به قوای بریتانیا و شوروی نبود. پس از ورود آمریکا به جنگ، عدهای از نظامیان آن کشور نیز وارد ایران شدند، با این همه، استقلال و تمامیت ارضی ایران، نخست با امضای یک پیمان سه جانبه بین ایران، بریتانیا و شوروی در بهمن ۱۳۲۰ و سپس با صدور اعلامیهای که در پایان کنفرانس سران متفقین (روزولت، چرچیل و استالین) در تهران منتشر شد، تضمین شد.
در شش سالی که ایران در اشغال قوای متفقین بود، علاوه بر پیامدهای ناشی از حملههای زمینی، دریایی و هوایی این نیروها برای اشغال ایران، وضعیت معیشت مردم و تامین امنیت نیز با نابسامانی روبرو بود و رنج و گرسنگی و مرگ و ناامنی هم پدیدههای نادری نبودند.
توسعه و مدرنیزهشدن کشور نیز که حالا در شرایط سقوط دیکتاتوری میتوانست همهجانبهتر و متوازنتر باشد، به دلیل شرایط جنگی و مسائل یادشده عملا از حرکت بازایستاد. با این همه، نیاز متفقین به ایجاد و گسترش راهآهن در ایران و توسعه امکانات نفتی و ساختمانی قسما فرصتهای شغلی معینی را بهوجود آورده بود که در قیاس با آسیبها چندان برجسته نبود.
این نابسامانیها سبب شده بود که هیتلر همچنان به ایران به عنوان یک نیروی بالقوه متحد نگاه کند و امیدوار باشد که شرایط سخت زندگی و بیزاری مردم از نیروهای متفقین آنها را به انقلاب و عصیان علیه این نیروها وادارد.
خوابی که تعبیر نشد
در اسناد رژیم هیتلری از جمله یادداشت تحلیلگونهای وجود دارد که در ۷ سپتامبر ۱۹۴۲ (شهریور ۱۳۲۱) برای او تهیه شده. در این تحلیل آمده است: «در نتیجه حمله قوای بریتانیایی و به خصوص شوروی، ارتش و پلیس ایران که ابزارهای قدرت دولت را تشکیل میدادند، به شدت تضعیف شدهاند. تامین تغذیه مردم به سختی انجام میشود و تورم به ابعادی بیسابقه رسیده است. به نیروهای اشغالگر هم کمتر اعتمادی وجود دارد. در مناطق کردنشینو لرنشین و در میان بختیاریها و قشقاییها دائم عصیان و شورش برپاست و کلا ایران در آستانه یک انقلاب قرار دارد»
در این یادداشت افزوده شده بود:«... ورود ما به ایران احتمالا با استقبال افسران ارتش دوران رضاشاه و نیز عناصر ناسیونالیست ایران روبرو خواهد شد که به احیای شرافت و اعتبار ملی ایران امیدوارند و به همکاری با ما روی خواهند آورد. تحت تاثیر این نیروها انقلاب ناسیونالیستی ایران میتواند در سمت و سوی مورد علاقه ما حرکت کند و به ایجاد دولتی بیانجامد که مناسبات تنگاتنگی با ما داشته باشد... وضعیت ما زمانی باز هم بهتر خواهد شد که بتوانیم خود را از طریق ایران به عراق برسانیم و با اتکا به روحیه ضدبریتانیایی مردم، امیدوار باشیم که دولتی نزدیک به ما در بغداد هم شکل بگیرد.»
خواب مشاوران و تصمیمگیرندگان رژیم هتیلری تعبیر نشد و ایران که در آغاز جنگ، بیطرفی خود را اعلام کرده بود نهایتاً در ۱۷ شهریور ۱۳۲۲ به آلمان اعلان جنگ داد. هدف اصلی ایران از اعلان جنگ پیوستن به اعلامیه ملل متحد و شرکت در کنفرانسهای صلح پس از جنگ بود.
مشکل خروج نیروهای شوروی
با نزدیکشدن پایان جنگ، انتظار میرفت که نیروهای متفقین طبق قرارداد سه جانبه خاک ایران را ترک کنند. اما در مورد نیروهای شوروی این مسئله به راحتی پیش نرفت. به رغم تسلیم شدن ژاپن پس از آلمان در تابستان ۱۹۴۵و به رغم اقدام مقدماتی بریتانیاییها برای خروج از ایران، شوروی چندان تمایل و تحرکی برای خروج کامل نیروهای خود از ایران نداشت.
حضور نیروهای شوروی به خصوص در غرب کشور پشتوانهای برای شکلگیری حکومتهای خودمختار در آذربایجان و کردستان هم شد که دولت مرکزی از ایجاد آنها نگران بود و بیم داشت که در نهایت این مناطق از ایران جدا شوند.
شکایت دولت ایران به سازمان ملل هم نتوانست شوروی را به خروج نیروهای خود از ایران وادارد. سرانجام تلفیقی از تدابیر دولت احمد قوام که در بهمنماه ۱۳۲۴ (فوریه ۱۹۴۶) به نخستوزیری رسید، با اولتیاتومهای غرب سبب شد که شورویها خاک ایران را ترک کنند.
قوام که شورویها نظر مثبتی نسبت به او داشتند، قول داد که خواستهای مسکو از جمله در زمینه امتیاز نفت شمال و همکاری در شیلات را به تصویب مجلسی که بعدا تشکیل میشد برساند. با خروج نیروهای شوروی از ایران، قول و قرار قوام هم روی کاغذ ماند.
غرب هم از این بیم داشت که ایران نیز مثل اروپای شرقی به حوزه نفوذ شوروی بدل شود و کشورهای همسایه ایران نیز به مسیر مشابهی کشیده شوند. از این رو، موضوع خروج نیروهای شوروی از مسائل عمده مطرح در کنفرانسهای متفقین در سالهای آخر جنگ بود. نهایتا هم آمریکا پیامی تهدیدآمیز برای شوروی فرستاد که تاحدودی در تجدیدنظر مسکو به تداوم ماندن در ایران موثر بود.
تلاطمی که همچنان ادامه دارد
کشیدهشدن جنگ جهانی دوم به ایران، به رغم آثار زیانبارش این جنبه مثبت را هم داشت که فضای سیاسی کشور هم از انسداد بیرون آمد و حدی از دموکراسی در کشور شکل گرفت. احزاب مختلف شکل گرفتند و رسانهها کم و بیش در انتشار آرا و عقاید آزاد بودند. در چنین فضایی دولتهای بیثبات هم پدیده نادری نبودند.
اندکی پس از پایان جنگ جهانی نهضت ملیشدن نفت شکل گرفت که تحولی بیسابقه را در مناسبات ایران و بریتانیا در چشمانداز داشت. نهایتا اما این نهضت، از جمله به سبب بروز جنگ سرد میان دو قدرت عمده برآمده از جنگ جهانی دوم به شکست کشیده شد و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در مجموع بر معادلات و فضای سیاسی پویا و بازتری که در نتیجه کشیدهشدن ایران به متن جنگ جهانی دوم در این کشور شکل گرفت، نقطه پایان نهاد.
از سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ و افتادن ایران به گرداب جنگ جهانی دوم، حالا شاید تنها خاطره همان دموکراسی نیمبند در خاطرهها مانده و عنوان «پل پیروزی». ۷۵ سال پس از آن ماجرا که ایران بیش از پیش در تلاطمهای بینالمللی وارد شد، همچنان مناسبات این کشور با جهان به توازن و ثباتی نرسیده که خطر جنگ و تهدید و تحریم از آن کاملا دور باشد و به رشد و توسعهای پایدار و نیز شکلگیری یک دموکراسی باچشمانداز کمک کند.