ستایش قریشی؛ قتل یک کودک به دست کودکی دیگر
۱۳۹۵ فروردین ۳۰, دوشنبهیک نوجوان ۱۷ ساله که بر اساس قوانین بینالمللی کودک محسوب میشود، کودک ۶ ساله دیگری را میرباید، به او تجاوز میکند، او را با چاقو و به طرزی فجیع میکشد و بعد جنازهاش را با اسید میسوزاند.
اتفاقی که رخ داده بیشتر شبیه داستان فیلمهای جنایی و ترسناک است اما این رویداد در جنوب تهران و در ورامین روی داده است. متهم که به قتل و تجاوز و سوزاندن جنازه اعتراف کرده پسربچهای ایرانی است و مقتول یک دختربچه شش ساله افغان.
از زمان خبری شدن این قتل تا به امروز که سه روز از انتشار آن میگذرد، رسانههای فارسی زبان در داخل و خارج از کشور از جنبههای مختلف به آن پرداختهاند. اما آنچه پیش و بیش از همه در این جنایت ذهن را به خود مشغول میکند سن قاتل است. در حقیقت این جنایت یک کودک در قبال کودکی دیگر است.
سعید پیوندی استاد جامعهشناسی و علوم تربیتی در پاریس در گفتوگو با دویچهوله درباره شرایطی که میتواند یک کودک ۱۷ ساله را به سمت دست زدن به چنین میزانی از خشونت ببرد معتقد است جامعه ایران به اندازه کافی در مورد خشونت و خصلت ضدانسانی خشونت کار نکرده و وجدان عمومی به اندازه کافی در این مورد حساس نیست. به عقیده او «ما در ایران با نوعی سکوت اجتماعی گسترده در برابر خشونت مواجه هستیم.»
بیشتر بخوانید:واکنشها به کشتهشدن ستایش قریشی، دختر ۶ساله افغان
از سوی دیگر خشونت به طور رسمی از برخی تریبونها ترویج میشود. سعید پیوندی میگوید: «بسیاری از نهادهای رسمی و غیررسمی در ایران از طریق خشونت کارشان را پیش میبرند و دستگاه قضایی ما نیز آدمها را در ملاعام اعدام میکند و شلاق میزند. در گفتمان عمومی دولتمردان ما همیشه حرفهایی که در آن بوی خشونت و واژههای خشونتآمیز هست فراوان وجود دارد. برای همین هم ما جامعهای هستیم که در مورد خشونت زیاد فکر نکرده، دیالوگ نکرده، با نسل جوانش وارد گفتوگو نشده و در عمل روزمره و در رفتارهای اجتماعیاش هم برخورد با خشونت را بهعنوان یک مسئله اجتماعی در دستور کار خودش قرار نداده است.»
این کارهایی که سیستم و جامعه ایران انجامشان ندادهاند، باعث شده تا ایران در عرصه مدنی با نوعی خلا برخورد با خشونت مواجه باشد. به اعتقاد پیوندی این خلاء باعث میشود افراد و شهروندان هوشیاری لازم در مورد خشونت را نداشته باشند و بهراحتی بتوانند دست به چنین خشونتهایی بزنند.
نبود ضمانت فرهنگی لازم برای برخورد با خشونت
تقریبا همیشه پس از وقوع چنین جنایات و رویدادهایی رسانههای داخلی ایران انگشت اتهام را به سمت پدیدههای خارجی میگیرند؛ از فیلمهای هالیوودی گرفته تا بازیهای کامپیوتری.
واقعیت این است که خشونت اگر نگوییم نسبت به ۳۰ سال پیش بیشتر شده ولی مسلما مشهودتر شده است. این روزها با یک کلیک میتوان فیلم سر بریدن یک زندانی توسط داعش یا سوزاندن آدمها در قفس را دید.
فیلمهای سینمایی نیز روز به روز بیشتر به سمت خشونت عریان پیش میروند. اما راه جلوگیری از تاثیرگذاری این پدیده، ممنوعیت آن نیست.
سعید پیوندی معتقد است: «جلوگیری از دسترسی به این نوع خبرها و این رویدادها در عمل غیرممکن شده و بنابراین ما باید بتوانیم در بخش فرهنگی و در بخش برخورد با نسل جوانمان کار بکنیم تا تفکر سنجشگرایانه در مورد خشونت تبدیل به یک مسئله جدی اجتماعی و عمومی در نظام ما شود، چه در رسانهها چه در جاهای دیگر. این بخشیست که در جامعه ما یا انجام نمیگیرد یا بسیار ناکافیست و برای همین هم جوامعی مثل ما در مقابل چنین پدیدههایی که میتوانند در آینده گستردهتر هم بشوند کاملا بیدفاع است و متاسفانه نتوانسته پادزهرهای لازم از نظر فرهنگی و اجتماعی را ایجاد بکند، برای اینکه خودش را از این آسیبهای بزرگ مصون نگه دارد.»
نبود آموزش جنسی و فاصلهگذاریهای جنسیتی
در ایران دیوار ضخیم و عریض و طویلی میان دختر و پسر و زن و مرد کشیده شده؛ دیواری که برپاکنندهاش نه تنها قوانین و سیستم حکومتی که عرف و سنت و عادتهای رایج در جامعه هم هستند.
این دیوار هرگونه برخورد عادی و انسانی میان دو جنس را یا غیرممکن و یا آنقدر سخت کرده که دو طرف اگر هم بخواهند نمیتوانند باور کنند که وجود این دیوار بیمعناست.
جدا کردن دختران و پسران دبستانی و در برخی موارد کودکستانی از یکدیگر، از همان سنین کودکی این پیام غیر مستقیم را در خود دارد که دنیای شما از یکدیگر جداست و راهیابی به دنیای طرف مقابل تنها از طریق ازدواج ممکن است.
همین دیوار هرگونه آموزش درباره روابط جنسی را هم غیرممکن کرده است چرا که با وجود این دیوار حتی روابط روزمره انسانی هم به سادگی شکل نمیگیرند چه برسد به روابط جنسی و اصولا نگاه غالب این است که رابطه جنسی تنها در چارچوب ازدواج جایز است و به همین دلیل آموزش آن هم تنها در آستانه ازدواج ضروری است.
این فاصلهگذاری عمیق چقدر میتواند در بروز خشونتهای جنسی از قبیل تجاوز موثر باشد. سعید پیوندی میگوید: «جامعه ایران اصولا یاد نگرفته در مورد اصلیترین مسائلی که به زندگی شهروندانش مربوط میشود، مثل مسئله جنسی یا مسئله خشونت در روابط جنسی، وارد یک بحث صریح و روشن و سنجشگرایانه بشود و ما این بحث را کلا در جامعهمان نداریم و برای همین هم نسل جوان ما در این مورد بههیچ وجه به گونهای سنجشگرایانه و با فاصلهگیری فکر نکرده، آگاه نشده و در مقابل این نوع پدیدهها مورد پرسش قرار نگرفته و در موردش کار فکری انجام نداده است.»
این "سانسور عمومی" درباره مسائل جنسی، رابطه جنسی را تبدیل به مسئلهای رازآلود و پرابهام برای جوانان کرده است. نبود آموزشهای جنسی نیز بر این رازآلودگی افزوده است.
سعید پیوندی معتقد است ترکیب ناآگاهی با ابهامآمیز بودن رابطه جنسیمیتواند یک جوان در سن بلوغ را به سمت چنین جنایاتی سوق دهد: «از آنجایی که یک نوع سانسور عمومی در مورد مسئله جنسی وجود دارد و رابطه دختر و پسر با انواع ممنوعیتها، ناگفتهها و مسائلی شبیه این همراه است، همیشه برای یک جوان این مسائل میتواند بسیار رازآلود باشد و بهخاطر همین هم خیلی موقع کشانده شدن به طرف چنین اعمال جنایتآمیزی میتواند با کارهای خیلی ساده انجام شود، به جهت اینکه در این جامعه آن قدر ممنوعیتها وحصارها زیاد هستند که یک جوان نه در موردشان میتواند با کسی صحبت بکند و نه عرصه عمومی به اندازه کافی و با صراحت با جوانهایش در این موارد حرف میزند.»
کمکاری جامعه روشنفکری ایران درباره مسئله مهاجران
در جنایت انجامشده علاوه بر آنکه مجرم یک کودک و بخشی از جرم هم تجاوز جنسی به یک دختر بوده، جنبه دیگری هم وجود دارد؛ مجرم یک ایرانی است و قربانی یک افغان ساکن ایران؛ به عبارتی یک مهاجر. مهاجری که از حق کار و تحصیل محروم است، مهاجری که نمیتواند برای فرزندش شناسنامه بگیرد، مهاجری که برای گذران زندگی مجبور به انجام پستترین کارها با کمترین دستمزد است و مهاجری که نه تنها از هیچگونه کمک و حمایت دولتی برخوردار نیست بلکه جامعه نیز با نگاهی تحقیرآمیز با او برخورد میکند.
این زمینهها چقدر میتواند در وقوع جنایت علیه مهاجران موثر باشد؟
سعید پیوندی معتقد است در این مورد ما نه تنها با سکوت دولتی و رسمی مواجه هستیم بلکه نیروهای زنده جامعه ایران، روشنفکران و رسانهها نیز در این مورد کوتاهی کردهاند.
او میگوید: «این گروهها میبایست در طی ۳۰ـ ۲۰ سال گذشته و با افزایش حضور افغانها از یکطرف و افزایش برخوردهای منفی با مهاجران از طرف دیگر میداندار بحث در این زمینه میشدند و یکنوع تفکر جدید نسبت به همزیستی انسانها بدون تبعیض را مطرح میکردند ولی متاسفانه چنین پویایی فکری و فرهنگی در جامعه ایران نه اتفاق افتاده و نه به از آن خبری هست.»
این جامعهشناس به مقایسه وضعیت ایرانیان مهاجر در اروپا و آمریکا با غیرایرانیان مهاجر در ایران پرداخته و میگوید: «ما ایرانیانی که در خارج از ایران زندگی میکنیم میدانیم که فرزندان ما تا چه حد در محیطهایی که زندگی کردهاند، میتوانستند در معرض چنین مشکلاتی باشند، ولی همزمان فضای عمومی و حقوقی جامعه، افکارعمومی، رسانهها و بهخصوص نیروهای زنده و روشنفکران در این جوامع با تعصب از برابری حقوق مهاجران و بقیه افراد جامعه دفاع کردهاند. برای همین هم بچههای ما به راحتی میتوانند در اینجا مدرسه بروند، پیشرفت بکنند و از همان حقوقی برخوردار بشوند که افراد خود این جوامع برخوردارند. ولی در ایران متاسفانه در این زمینه هنوز گامهای بسیاری باید برداشته شود که ما در برخورداری از حقوق عمومی، آموزش، بهداشت و همه امکانات اجتماعی به یک مهاجر درست مثل یک ایرانی نگاه بکنیم.»
اتفاقی که در همه جای دنیا میافتد
اخبار تجاوز، قتل، کودکآزاری و انواع جنایاتؤ اخباری بدون مرز هستند؛ اروپا و آمریکا نمیشناسند و آسیا و آفریقا را هم بینصیب نمیگذارند. اما آنچه اینگونه اخبار را در کشوری مثل ایران از اروپا یا آمریکا جدا میکند، نوع نگاه جامعه و سیستم قضایی و حکومتی به آن است.
سعید پیوندی در این باره میگوید: «مهمترین چیزی که ایران را و شاید کشوری مثل ایران را با کشورهای اروپایی یا آمریکای شمالی متفاوت میکند، نوع برخورد رسانهها، جامعه و دستگاه حقوقی و قضایی با چنین مسائلیست. اینکه چه طور یک جامعه با اتفاقی که افتاده برخورد میکند، واکنش نشان میدهد و وجدان عمومی چگونه خودش را به پرسش میکشد. این اتفاق در جاهای دیگر اگر بیفتد، تبدیل میشود به یک بحث عمومی و یک دیالوگ جمعی در مورد رابطهای که بین زن و مرد وجود دارد، رابطهای که با خشونت وجود دارد یا رابطهای که با خارجی وجود دارد. ولی در ایران متاسفانه این ابعاد باز نمیشود، برای همین هم این خطر وجود دارد که چنین فاجعههایی دوباره تکرار بشوند و یا فاجعههایی که در این زمینهها اتفاق میافتد، به اندازه کافی برای جامعه مطرح نشوند و در خفا بمانند و متاسفانه جامعه ما با یک نوع ناآگاهی با ابعاد واقعی چنین مسائلی روبرو باشد.»
شهیندخت مولاوردی، معاون امور زنان ریاست جمهوری ایران به خانواده ستایش قریشی، دختر شش سالهای که به او تجاوز شد، با چاقو کشته شد و جنازهاش سوزانده شد تسلیت گفته است.
سخنگوی نیروی انتظامی ایران (ناجا) نیز دستور ویژه برای پیگیری این پرونده داده است. پدر ستایش گفته تنها خواهان قصاص قاتل است؛ پسر ۱۷ سالهای که بر اساس قوانین ایران باید تا پایان ۱۸ سالگی در زندان بماند و در روز تولد ۱۸ سالگیاش اعدام شود.
آیا شاخکهای جامعه ایران نسبت به خشونت از هر نوعش به اندازه کافی حساس شدهاند؟