ستایش هابرماس از ایرلندیها
۱۳۸۷ خرداد ۲۸, سهشنبهیورگن هابرماس، فیلسوف و جامعهشناس پرآوازهی آلمانی، در روزنامهی زوددویچه تسایتونگ (۱۷ ژوئن) مخالفت ایرلندیها با قرارداد لیسبون را تفسیر کرده و خطوط کلی نظراتش در مورد اروپای متحد را تکرار نموده است. او فیلسوفی سیاسی است، سیاست برای او در نظریهی سیاسی خلاصه نمیشود، از شکل زنده و جاری آن غافل نمیماند و فیلسوف با سخنان هشداردهنده و انتقادهای تأملبرانگیزش در آن دخالت میکند.
این بار نیز هابرماس پا در صحنهی بحث نهاده تا ضرورت دموکراسی و در نظرگرفتن مسئلهی اجتماعی در اروپا را گوشزد کند.
ستایش از ایرلندیها
مقالهی هابرماس با عنوان "ستایش از ایرلندیها" با اشاره به نارضایتیهای تودهی مردم در اروپا از شکاف میان پایین و بالا و فقیر و غنی آغاز میشود. هابرماس شرح میدهد که مردم از بوروکراسیای که زیر عنوانبروکسل (مقر پارلمان اروپا) بر فراز بوروکراسی ملیشان شکل گرفته آزردهخاطرند و به درستی گسترش آن را به معنای تضعیف رأی دموکراتیکشان میدانند، رأیی که حوزهی تأثیر واقعیاش در محدودهی کشوری است.
ایرلندیها حس نکردند که قرارداد لیسبون به نفع آنان تمام میشود. به این باور گراییدند که باز نهادهای فراملی تقویت میشوند، نهادهایی که آنان کنترلشان نمیتوانند کنند؛ پس بدان رأی منفی دادند. این موضوع بسیاری از سیاستمداران اروپا را، که دیگر قضیهی قرارداد لیسبون را حلشده میدانستند، برآشفته کرد. بسیاری از سیاستمداران دوست دارند مردم به هر دستپخت آنان بهبه و چهچه بگویند. ایرلندیها به یکباره مزاحم و بازیخرابکن خوانده شدند، چون به قول هابرماس مثل یک گله گوسفند رأیدهنده رفتار نکردند. آنان از خود، شخصیت و استقلال رأی نشان دادند.
حال اروپا چه میکند؟ هابرماس مینویسد که سیاستمداران دنبال حل تکنیکی قضیه افتادهاند. دارند فکر میکنند که چه کنند که طبق سناریو پیش روند، و یک راه حل فنی برای مسئلهی ایرلند بیابند، راه حلی فراتر از تکرار رأیگیری. هابرماس این تلاش برای بیتوجهی به پیام مردم و در عوض تبدیل موضوع به یک امر فنی را «سُخرهگری» خوانده است.
توصیه هابرماس چیست؟
خود هابرماس توصیه میکند که میباید نگرانی مردم اروپا را جدی گرفت و به رفع جدی مشکلات اروپا پرداخت. مشکل عمده، مشکل انتگراسیون است، یعنی مشکل یکپارچگی اروپا: مشکل عمومی شکاف بالا و پایین و مشکل نایکدستی کشورها.
هابرماس اشاره میکند که ایدهی قانون اساسی اروپا پیش نرفت و جای خود را به قرارداد اصلاح ساختار داد. کوشش شد که این قرارداد به رأی عمومی گذاشته نشود و فقط جامعهی نخبگان سیاسی در پارلمانهای اروپایی در مورد آن تصمیمگیری کند. قضیه در ایرلند به گونهی دیگری پیش رفت و نقشه بر هم ریخت. هابرماس میپرسد حال چه باید کرد؟ „Business as usual?“ یعنی "طبق روال همیشگی پیش رویم؟" روال همیشگی رفع و رجوع تکنیکی و بوروکراتیک مسائل بوده است. توصیهی هابرماس دست شستن از این روال است و در مقابل اندیشیدن جدی بر مشکل انتگراسیون در اروپا. به نظر وی اگر در اروپا انتگراسیون درست پیش رود، اتحادیهی اروپا شخصیت مییابد و آنگاه میتواند به عنوان یک واحد جدی سیاسی در صحنهی بینالمللی حضور یابد و به حل مسائل جهانی کمک کند. به نظر هابرماس وحدت اروپا بر روال کنونی به منتهای توانایی خود برای پیشروی رسیده و اکنون دیگر باید طرحی نو درافکند.
دو اروپا
هر طرحی باید به رأی مردم گذاشته شود. هابرماس در مورد آیندهی اروپا طرفدار همهپرسی عمومی است، اما نه همهپرسیهایی که در چارچوب کشوری باشند. شکل گیری نظر بایستی در چارچوب مرزهای ملی نباشد. هابرماس طرفدار بحث روشنگر و رأیگیری ارادهساز در سطح کل اتحادیه اروپاست.
هابرماس میگوید که ممکن است نتیجهی مجموعهی نظرخواهی این باشد که کشورهایی با شتاب بیشتری وحدت اروپا را بخواهند، کشورهایی با شتاب کمتر. فیلسوف این موضوع را به عنوان انفصال ارزیابی نمیکند و باز معتقد است که میتوان هر دو گرایش را زیر سقف اروپا جمع کرد. وحدتخواهان میتوانند به سمت وحدتشان بروند و ممکن است هستهی اتحادی را که میسازند، جاذبه ایجاد کنند و شکاکان میتوانند نوع دیگری از همکاری را پیش گذارند که با تمایل فعلیشان همخوانی داشته باشد. کشورهای تازهوارد در شرق و جنوب اروپا هم میتوانند تصمیمشان را بگیرند که به کدام سمت میخواهند بروند.
ر/ زوددویچهتسایتونگ