سراینده نغمه دوستی
۱۳۹۹ آبان ۳, شنبهفریدون مشیری در سال ۱۳۰۵ در تهران زاده شد. پدرش کارمند بلندپایه وزارت پست و تلگراف بود: "پدر و مادرم هر دو اهل کتاب و ادب بودند. مادرم گاه شعر میگفت و اشعار پدرش را که نجم تخلص میکرد، میخواند".
دبستان و دبیرستان را در مشهد و تهران گذراند.
از کودکی آنقدر شعر از بر بود که انشاهایش را به نظم میگفت و همه را به مشاعره میخواند: "نادانسته در ۱۶-۱۷ سالگی شعر گفتن را با غزل آغاز کردم:
بیا که تیر نگاهت هنوز در بر ماست
گواه ما پر خونین و دیده تر ماست".
۱۸ ساله بود که به استخدام وزارت پست و تلگراف درآمد. همزمان با چند مجله فرهنگی و هنری همکاری داشت و ۲۰ ساله بود که نخستین شعرش در مجله "ایران ما" چاپ شد.
سرودههای او از آغاز تا انجام به دور از هرگونه ابهام، کنایههای چندپهلو و پیچیدگی بودهاند. او با ۱۵ جُنگ، پرتیراژترین کتابهای شعر را در ایران به چاپ رسانده و صمیمیت و معصومیت کودکانه لحن و سبک سرودههایش در این اقبال بیتأثیر نبوده است: "شاید چون به زبان مردم حرف میزدم".
۲۷ ساله بود که اداره صفحه ادبی "مجله روشنفکر" را به عهده گرفت و دو سال پس از آن نخستین جُنگ شعرش "تشنه طوفان" را منتشر کرد و پنج سال پس از آن نامآشناترین شعرش "کوچه" را سرود: "بیتو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم".
۳۶ ساله بود که به شورای شعر و موسیقی رادیو ایران راه یافت: "سه جا کار میکردم: صبح تا دو بعد از ظهر پست و تلگراف، تا پنج مجله روشنفکر و بعد میرفتم رادیو. نیاز مالی هم بود".
کار در رادیو، او را به همکاری با موسیقیدانان نزدیک کرد. نیازی به ترانهسرایی نداشت چون آهنگسازی بر سرودههای روان و پر احساسش کار آسانی بود:
"بهارم دخترم از خواب برخیز
شکرخندی بزن شوری برانگیز".
این ترانه را مرضیه با آهنگی از فرهاد فخرالدینی خوانده است.
سرودههای او نه فریادند و نه تحلیل. بیان لحظهها و احساسات انساندوستی نازکدلاند که مهر و دوستی را نجوا میکند:
"زندگی گرمی دلهای به هم پیوستهست
تا در آن دوست نباشد همه درها بستهست".
او به مسائل اجتماعی و سیاسی هم توجه داشته است: "نبض جهان با نبض شاعر میتپد. من یکی از پرشورترین شعرهایم را هنگام جنگ ویتنام سال ۱۳۴۶ سرودم:
قفسی باید ساخت ...
روزگاریست که پرواز کبوترها ممنوع است
که چرا
به حریم حرم جتها خصمانه تجاوز شده است".
فریدون مشیری در ۷۴ سالگی در زادگاهش درگذشت.