سیمای انسان در سینمای وندرس
۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعهویم وندرس یکی از چند جوان پرشوری بود که در نیمه دهه ۱۹۶۰ سینمای آلمان را از پایه تکان دادند. در آن سالها بیشتر فیلمها محتوایی سطحی و شکلی کهنه داشتند. چند سینماگر نوجو با انتشار بیانیهای انقلابی راه خود را از مشی عمومی سینمای آلمان جدا کردند و طی چند سال تحولی بنیادین پدید آوردند. چهرههای "سینمای نو" هر یک در راهی جداگانه پیش رفتند. ورنر هرتسوگ جنبههای غریب و دهشتناک فردی و جمعی را کاوید. راینر ورنر فاسبیندر روحیه طغیانی جوانان نسل خود را به نمایش گذاشت. فولکر شلوندورف به درونمایههای سیاسی و اجتماعی توجه نشان داد، الکساندر کلوگه به کاوش واقعیت و جوانب متضاد آن در بطن تاریخ و جامعه پرداخت و...
فیلمسازی که از شرایط مشخص جامعه خود بسی دورتر رفت، ویم وندرس بود. وندرس را میتوان جهانیترین سینماگر آلمان دانست. در سینمای وندرس با فضایی روبرو هستیم که ناکجایی و به معنای سادهتر انسانی است. آدمهای او به صورت "مطلق" انسان هستند که خاستگاه یا پشتوانه ملی یا قومی آنها بیاهمیت یا بسیار کمرنگ است. داستانهای او مثل فیلمهای هرتسوگ در اقلیمهای پرت و دور میگذرد، از خاور دور تا فراسوی ینگه دنیا، اما رنگ و بوی بومی آنها کمتر به چشم میخورد.
به سوی سینما
ویم وندرس در ۱۴ اوت ۱۹۴۵ در شهر دوسلدورف به دنیا آمد. پدرش پزشک بود و مایل بود که پسر نیز حرفه او را دنبال کند، اما خطایی مرتکب شد و یک بار برای پسر ۱۴ ساله پروژکتور کوچکی خرید. او نمیدانست که با این هدیه عشق به تصویر و سینما را برای همیشه در دل پسر بیدار کرده است.
ویم وندرس پس از گرفتن دیپلم به سال ۱۹۶۳ در شهرهای گوناگون آلمان چند ترم پزشکی و فلسفه خواند. اما تحصیل را رها کرد و در سال ۱۹۶۶ به پاریس رفت تا نقاشی بیاموزد. در پاریس به جای نقاشی، از طرفداران پروپا قرص سینما شد و جلسات نمایش فیلمهای کلاسیک در "سینماتک"، مدرسه واقعی او شد برای آموختن سینما.
ویم وندرس در سال ۱۹۶۷ از فرانسه به آلمان برگشت و تا سال ۱۹۷۰ در "مدرسه عالی فيلم و تلويزيون" مونیخ درس خواند. این سالها را میتوان دوران خودسازی او دانست. او هم به طور جدی به مطالعه تئوری سینما پرداخت و هم به عنوان منتقد فیلم برای نشریات مطلب نوشت. در مقالات و نقدهای او نه تنها عشق به فیلم بلکه توجه به تمام وجوه و ابعاد سینمای جهان آشکار است.
وندرس جوان پس از ساختن چند فيلم كوتاه، در سال ۱۹۷۰ اولين فيلم بلند خود را ساخت به نام "تابستان در شهر". فيلم بعدی او به نام "ترس دروازهبان از ضربه پنالتی" بر اساس داستانی بود از پتر هاندکه، نویسنده نوآور اتریشی. با همین فیلم بود که وندرس توجه سینمادوستان را جلب کرد. او تا سال ۱۹۷۵ و با فیلمهای "داغ ننگ"، "آلیس در شهرها" و "حرکت غلط" جایگاه خود را در سینمای آلمان تثبیت کرد.
به سوی رؤیای آمریکایی
وندرس در سال ۱۹۷۷ با فیلم "دوست آمریکایی" خارج از آلمان به شهرت رسید. در این فیلم او به چند شاخهی مهم سینمایی، از "فیلم جادهای" تا سینمای ملودرام و جنایی ناخنک زده است. او پیش از هر چیز سبک خود را با غنای تصویری و بیان عاطفی قوی معرفی میکند. سینمای او لحن و زبانی طبیعی دارد، از نماهای مبهم، صحنههای مغشوش و ترفندهای غریب دوری میکند.
ویم وندرس در سال ۱۹۷۸ به دعوت سینماگر آمریکایی فرانسیس فورد کوپولا به ایالات متحده رفت، تا فیلمی بسازد به نام "همت" بر پایه کارهای جنایینویس معروف آمریکایی؛ اما وندرس به جای همکاری با هالیوود به همکاری با سینمای مستقل امریکا پرداخت که به نوعی رقیب هالیوود به شمار میرفت.
دوران اقامت آمریکا درگیری پردردسر وندرس بود با شیوهای از فیلمسازی که برای خلاقیت آزاد فردی ارزش زیادی قائل نیست. او که پیش از آن کمابیش به "رؤیای آمریکایی" دل بسته بود، در رویارویی با سرزمین "فرصتهای نامحدود"، کابوسی عذابآور را تجربه کرد. فیلم سینمایی "وضعیت اشیا" بخشی از این عذاب روحی را روایت میکند. این فیلم در سال ۱۹۸۲ جایزه "شیر طلایی" جشنواره سینمایی ونیز را برنده شد.
ویم وندرس بیش از پنج سال در آمریکا بود، اما آن جامعه را همواره از دید یک ناظر اروپایی تماشا و روایت کرد. در سال ۱۹۸۲ فیلم تکاندهندهی "نیک" را ساخت که در آن با دوربین آخرین روزهای زندگی سینماگر نامی نیکلاس ری را همراهی میکند.
فیلم "پاریس تکزاس" که در سال ۱۹۸۴ ساخته شد نقطه عطف مهمی است در کارنامه سینمایی وندرس. این فیلم که نام خود را از دو قاره اروپا و آمریکا گرفته، صلای وداع وندرس است با آمریکا و بازگشت او به اروپا. فیلم روایت سرگردانی انسان غربی است، و فراتر از آن "انسان مدرن" فارغ از محیط و فضا، بنی آدمی که به این کره خاک تعلق دارد. فیلم با موسیقی فراموشنشدنی رای کودر به موفقیتی بزرگ دست یافت.
از حسادت فرشتهها به آدمها
وندرس پس از بازگشت به آلمان فیلم "زیر آسمان برلین" را ساخت. فیلمی شاعرانه که درباره انسان است؛ تمام انسانها فراسوی مرزهای طبیعی و مصنوعی، که همه میان فرشته و حیوان در نوسان هستند. شخصیت اصلی فیلم یک فرشته است، که ساکن ملکوت است، فارغ از مشکلات آدمیان. اما دنیای فرشته سرد است و از هر شور و شوقی تهی است؛ دنیای او بیرنگ و بو است، سیاه و سفید است. زمین با تمام غمها و شادیهای کوچک و بزرگش مال آدمیان است. تنها انسانها مهر و محبت میشناسند و به هم دل میبندند. فرشته در گذاری به زمین ترجیح میدهد در این دار فانی مقیم شود، با غم مردم رنج ببرد و با شادی آنها خوشحال شود.
ویم وندرس پس از "زیر آسمان برلین" فیلمهایی ساخت که تکامل سبک او را به ویژه در داستانگویی نشان میدهند. ریتم روان فیلمهای او با نبض احساسات و عواطف انسانی تنظیم میشود: "تا آخر دنیا" در سال ۱۹۹۱، "بسیار دور و چنین نزدیک" در سال ۱۹۹۳ و "داستان لیسبون" که وسترنی است در دنیای مدرن، در سال ۱۹۹۵.
وندرس به سینمای کلاسیک عشق میورزد و بارها از سینماگران محبوب خود یاد کرده است. او درباره نیکلاس ری و یاسوجیرو اوزو، سینماگر بزرگ ژاپنی، فیلم ساخته است. در سال ۱۹۹۵ در آخرین دوره زندگی میکل آنجلو آنتونیونی، با این سینماگر بزرگ همکاری داشت که حاصل آن فیلمی بود به نام "آن سوی ابرها".
وندرس در سال ۱۹۹۷ در فیلم "پایان خشونت" از برخورد غیرمسئولانه صنعت سینما با خشونت و ترویج آن انتقاد کرد.
ادای دین به موسیقی
وندرس در سال ۱۹۹۸ فیلم مستند "بونا ویستا سوشال کلاب" را ساخت که ستایشی بود از موزیک سون، شاخهای در موسیقی سنتی کوبا. سنتی گرانبها که رو به زوال است. عشق به موسیقی در شکلگیری هنر وندرس نقشی بارز داشته است، از موسیقی کلاسیک غرب تا جاز و راک و دیگر شاخههای موسیقی مدرن.
وندرس در سالهای اخیر چند فیلم دیگر ساخت، مانند "هتل میلیون دلاری"، یک فیلم ظریف جنایی و عشقی که سراسر آن در یک ساختمان مخروبه در نیویورک میگذرد.
فیلم "سرزمین نعمت" (سال ۲۰۰۴) را میتوان یک "فیلم جادهای" دانست، دیداری دوباره با جامعه آمریکا که این بار تمام رؤیاهایش را از دست داده است. او در سال ۲۰۰۵ فیلم "نیا زار بزن!" را کارگردانی کرد، بار دیگر همکاری با سام شپارد، هنرمند آمریکایی که در فیلم "پاریس تکزاس" کنار ویم وندرس بود.
ویم وندرس در ۶۵ سالگی نوترین دستاوردهای سینمای جهان را دنبال میکند. در حال حاضر او روی یک فیلم "سه بعدی" به نام "پینا" کار میکند. او این فیلم را در معرفی و بزرگداشت پینا باوش میسازد، بانوی بزرگ باله مدرن، که سال گذشته درگذشت.
علی امینی
تحریریه: فرید وحیدی