شورانگیزی دیگر؛ ناظری در کنار علیزاده • گفت و گو با حسین علیزاده (بخش اول)
۱۳۹۰ خرداد ۳, سهشنبهدویچه وله: پیش از این که راجع به فضای کار و قطعاتی که قرار است در این برنامه اجرا شود توضیح دهید، میخواستم بدانم چه شد که تصمیم گرفتید بعد از حدود بیش از ۲۰ سال با آقای ناظری همکاری داشته باشید؟
حسین علیزاده: من فکر میکنم این شوقی است که میتواند در دوستان همدورهمان باشد. چنانچه سالهای قبل هم با آقای شجریان این تلاش را کردیم. من خودم شخصاً کسی هستم که دوست دارم در این راه قدم بگذارم. طبیعیست که در این ۲۰ سال هر کدام از دوستان که از چهرههای موسیقی هستند، مسیرهای مختلفی را طی کردهاند و شاید به بیان شخصی خودشان نیز دست پیدا کردهاند و یا سعی میکردند که این مسیر را پیدا کنند. اگر این دوری یا این فعالیت به اتفاق به وجود نیآمد، به خاطر این بود که هر یک مسیر خود را طی میکرد؛ ولی در درجهی اول من فکر میکنم پیش از آن که از جنبهی موسیقی به آن بپردازیم، همیشه نزدیکی، رفاقت، عشق ورزیدن، در ارتباط با موسیقی، میتواند آثار بسیار خوبی بهوجود آورد. شکی در آن نیست، بهخصوص هر چه قدر این ارتباط طولانیتر باشد. شما همین گروههای موسیقی را در دنیا ببینید. هر چه قدر طولانیتر باهم بوده و کار کردهاند، آثار ارزندهای بهوجود آوردهاند و در مقاطع کوتاه این موضوع ممکن است کمتر اتفاق افتاد.
بشنوید: بخش اول از گفتوگو با حسین علیزاده، آهنگساز و نوازنده تار و سهتار
چیزی که در جامعهی موسیقی ما به آن خیلی نیاز است، اتحاد و عشق است که خیلی کمرنگ شده و همچنین رقابت سالم؛ نه رقابت ناسالم. بهخصوص ما که به تدریج داریم جزو قدیمیها میشویم، میتوانیم برای این مسئله الگو باشیم. دو روز پیش هم وقتی دوست و همکار شما در ایران این سئوال را از من کرد، من خیلی صادقانه گفتم که ما احساس تنهایی میکنیم. واقعا ما کم کم داریم احساس تنهایی میکنیم، چون هم ازهم دور افتادهایم و هم از خیلی چیزهای دیگر که لازم است روحمان با آنها آلایش ببیند. متأسفانه آن چیزی که در جامعه موسیقی ما اتفاق میافتد، کدر است. این نوعی نیاز است که شاید کنارهم احساس محبت کنیم. احساس بودن میکنیم. حتی به نظر من خارج از موسیقی هم همین طور است. این حسی است که وقتی من در چشم آقای ناظری یا آقای شجریان نگاه میکنم، یا در چشم خیلی از دوستان خوبم که حالا اگر بخواهم اسمشان را بیاورم طولانی میشود، ولی در هر صورت احساس میکنم که در هرکدام از این چهرهها تاریخی را میبینم که در این تاریخ ما باهم مشترک بودهایم. در غمها و شادیهای همدیگر، در اتفاقات عجیب و غریبی که در موسیقی ایران افتاده است.
دیگر این که ما نباید این قدر ازهم جدا باشیم. من فکر میکنم آن حالت سمبولیکاش خیلی زیباست و از این قضیه هم خوشحالم و احساس انرژی میکنم و میدانم که آقای ناظری هم همین طور است. همان طور که وقتی با آقای شجریان کار میکردیم همین طور بود. بعد هم این که اگر هر یک از ما، که طی سالیان دراز تجربههای زیادی کردهایم، به تدریج بیآییم دوباره کنارهم قرار گیریم، حداقل آنهایی که میتوانند، شاید همین باعث شود که این تجربیات در کنارهم نفس دیگری به موسیقی دهد. چون بالاخره این تجربهها در جایگاه خودش خیلی ارزش دارد. نمیشود فراموششان کرد و گفت که اینها در سالیان گذشته تجربه شده و ما باید ببینیم نسل امروز چه تجربهای میکند.
خب، نسل امروز هم تجربه خود را میکند. متأسفانه شرایط موسیقی در ایران طوری بوده، البته آن گونه که ما کار و تجربه میکردیم، که واقعا همهی آن چیزی را که ما در فکر داشتیم، نتوانستیم پیاده کنیم. چون شرایط اجازه نمیداد. البته ما همیشه به این شرایط انتقاد داشتیم و من شخصاً خیلی معترض بودم و همیشه میگفتم که ما نباید این قدر درگیر مسائل غیرهنری شویم. به نظر من جامعه باید واقعاً در شرایطی قرار گیرد که هنرمندان بتوانند زمینهی هنریشان را رشد دهند و هر چیزی را که میخواهند بیان کنند. چون هرچه ارزشهای هنری بیانشان بالاتر باشد، آن چه میگویند ماندنیتر میشود. به نظر من این نزدیک شدن بیش از هر چیزی آن جنبهی دوستی و رفاقت و عشقش مهم است و ای کاش اینچیزها در جامعه تقلید میشد. یعنی اگر قرار براین است که در جامعه تقلیدی شود، کمی هم از این چیزها تقلید میشد. این نسل میتواند چنین وظیفهای را داشته باشد و این امر را در جامعه تبلیغ کند و رواج دهد.
اگر ممکن است راجع به فضای کارهایی هم که قرار است اجرا شوند، برای خوانندگان ما توضیح دهید؟
خود ما هم در بخشی از این برنامه همین سئوال را داریم. خیلی جالب است؛ البته کمی هم جرأت و جسارت میخواهد. بخشی از برنامه را گذاشتهایم در حضور شنونده شکل بگیرد. یعنی در قسمت اول برنامه واقعا بداهه جریان دارد. در واقع دیالوگی که بین من و آقای ناظری و با همراهی دوستعزیز آقای حدادی انجام میشود، بداهه است و بروی شعر معاصر ایران تکیه دارد. بخش دوم برنامه جنبهی کلاسیکتری دارد و از شعرهای کلاسیک ادبیات ایران استفاده میشود. خودمان هم خیلی کنجکاویم که ببینیم، اصلاً این برنامه چه اثری خواهد داشت یا چه گونه خواهد شد.
من بیشتر فکر میکنم که در زمان اتفاقات خوب زیادی خواهد افتاد. چون صحبت از این عشق و این رابطه و این حس را که میکردم، پریروز دیدم این یک حس کاملاً مشترک است و بغض خوشمزهای توی گلویم آمد که فرق داشت با بغضهایی که اینسالها داشتم. من فکر میکنم نیازش در وجود ما خیلی زیاد شده و... بههر صورت ممکن است شما یا خیلیها به کنسرت بیآیند و بگویند اینجا خوب و آنجا بد بود. این چیزها بالاخره بعد از این همه کنسرت چیزهایی عادی است که آدم بشنود و حتی استفاده کند. ولی اصل قضیه این اتفاق باهم بودن است که حالا ببینیم با موسیقی ایرانی هم میشود این کار را کرد یا نه. اگر بتوانیم این کار را با موفقیت انجام دهیم، راههای بسیار خوبی برای نوع فعالیت و فکرهای خودمان باز میشود.
[ادامه دارد ...]
کاوه بهرامی / اسکندر آبادی
تحریریه: علی امینی
برای شنیدن بخش اول از گفت و گو با حسین علیزاده بر روی لینک پایین صفحه کلیک کنید.