شیرین نشاط در یک آپارتمان "مینیمالیستی"
۱۳۸۷ اسفند ۷, چهارشنبهسابقهی آشنایی آذین والی و شیرین نشاط به سالهای جوانی هر دو باز میگردد، یعنی زمانی که آذین والی در رشتهی معماری تحصیل میکرد و شیرین نشاط هم سرپرستی گالریای را به عهده داشت که در آن کارهای معماری به نمایش در میآمدند؛ دستکم ۲۰ سال پیش.
دوستی میان این دو زمانی صمیمانهتر میشود که هر دو پس از ۱۴ سال دوری، بار دیگر به ایران باز میگردند. در همان زمان نکات مشترک زیادی را بین خودشان مییابند: روی پای خود ایستادن به تنهایی و از سن ۱۶ سالگی در آمریکا، علاقهی مشترک به معماری و همینطور داشتن همسرانی غیرایرانی که هر دو آرشیتکت بودند. امروزه آذین والی، به همراه یک شریک آمریکایی، صاحب یک شرکت طراحی و معماری داخلی به نام "I-Beam Design" در نیویورک است؛ شرکتی که شیرین نشاط یکی از مشتریان آن بوده است. او از دوستش میخواهد که کار طراحی آپارتمان قدیمی و زیر شیروانی او را که همراه با شجاع آذری (فیلمساز) در آن سکونت دارد، به عهده بگیرد.
آذین والی، شیرین نشاط را یک مینیمالیست میداند، هنرمندی که آثارش همانند هنرمندان دیگر این سبک، از سادگی و پرهیز از پیچیدگیهای فلسفی یا شبه فلسفی برخوردار است. خواستهی شیرین نشاط هم این بود که آپارتمانی مدرن و مینیمال داشته باشد، در واقع فضایی ساده و به دور از ترکیببندیهای شلوغ و درهم.
با این حال اولین چیزی که در طراحی آپارتمان به ذهن آذین والی میرسد، طرح و نقش و نگار شرقی و ایرانی یا فیلمهای او نیستند، بلکه الهام بخش او برای کار، گوشوارههای شیرین نشاط هستند!
دویچهوله: خانم والی وقتی که یک هنرمند از یک هنرمند دیگر میخواهد تا آپارتمانش را طراحی کند، نتیجه چه چیزی از آب در میآید؟
آذین والی: این در واقع خواستهی من بود که با شیرین کار کنم. اول پروژه، خیلی صحبتها و برنامههای مختلف داشتیم که متأسفانه به خاطر کمبود بودجه، کمبود وقت و نبودن خود شیرین مشکل شد که این ایدهها را به انجام برسانیم. خود شیرین بیشتر برای ساختن فیلمش در حال سفر بود. در واقع چهار ماه عملا نبود و ما از طریق ایمیل و تلفنی بایستی دربارهی بعضی چیزها با هم صحبت میکردیم. چون شیرین یکی- دو تا از کارهای سابق من را دیده بود، به من اجازهی این را داد که بدون وجود خودش ادامه دهم.
همیشه چیدمان یا طراحی یک خانه به نوعی بازتابندهی شخصیت فردی است که در آن زندگی میکند. با توجه به اینکه شما سابقهی دوستیتان با خانم نشاط به سالهای پیش برمیگردد، برای طراحی آپارتمانشان آیا مبانی خاصی را هم داشتید یا مثلا اینکه از چیز خاصی الهام گرفته باشید؟
- سوژه برای الهام گرفتن اتفاقا زیاد بود و من همیشه فکر میکردم، وقتی که خانهی شیرین قرار است طراحی شود، چگونه این کار را شروع کنم. در رابطه با شیرین، او همیشه به اصطلاح آدمی است که اشیا را از اینور و آنور دنیا جمع میکند و سلیقهاش هم خیلی تزیینی و پر زرق و برق است . من چون بیشتر کارهایم مدرن بود، خیلی اتفاقا علاقهمند شدم که ببینم برای یک شخصی که اینقدر کارهای تزیینی را دوست دارد، چه چیزی را میتوانم پیاده کنم. بعد اینکه، شیرین یکی از کارهای دیگر من را دید که آن هم همکاری با یک هنرمند دیگر بود، خیلی از آن کار خوشش آمد و گفت که من از محیط اطرافم خسته هستم و نمیخواهم یادآور هیچ چیزی از این چیزهایی که دارم باشد، دوست دارم که در خانهام هیچ چیزی پیدا نباشد و زندگی خیلی خیلی مینیمالی داشته باشم، تا حالا همه چیز ماکسیمم بوده، حالا میخواهم که مینیمماش کنم. او اینقدر از این حالت که همه چیز قایم شده باشد، لذت میبرد که گفت من اصلا به این خانه اسبابکشی نمیکنم. هنوز اسبابهایش در انبار است و نمیخواهد که آنها را به خانه بیاورد.
پس برای همین هم خانه این اندازه خالی است!
- (با خنده) من میگویم به هر حال ما در خانه برای میز ناهارخوری و انواع و اقسام چیزهای مختلف فضا گذاشتیم، او ولی میگوید من اصلا نمیخواهم که میز ناهارخوری هم داشته باشم و ترجیح میدهم که این زندگی جدیدم را به این صورت شروع کنم. من خیلی تعجب کردم وقتی با او صحبت میکردم، چون دائم در فکرم این بود که فضا را چگونه به وجود بیاوریم که یک جوری نمایندهی کارهای خودش باشد. اما او گفت که من اصلا نمیخواهم اسم کارم را هم بیاورم. فکرش را هم نمیخواهم بکنم، شکلش را هم نمیخواهم ببینم.
چقدر جالب، چون واقعا همینطور هم هست. مثلا اگر من وارد آپارتمان شوم، با توجه به آن عکسهایی که دیدم، اگر خانم نشاط را نشناسم و ندانم که حرفه ایشان چیست، اصلا متوجه نمیشوم که این آپارتمان متعلق به کسی است که عکاس است و فیلمساز. یعنی واقعا در طراحی و در آپارتمان هیچ ردپایی از حرفهی کسی که آنجا زندگی میکند، دیده نمیشود.
- دقیقا. دقیقا.
آیا یک ویژگی شخصیتی خانم نشاط هم بود که به شما در طراحی به نوعی کمک کند ؟ اینکه به شما ایده بدهد.
- تنها عنصری که برای من به نوعی یادآور شیرین است، این لوستری است که آویزان شده است. شیرین دختر ریزهمیزهی کوچک، خیلی مهربان و گرمی است. اکثرا خیلی هم ساده لباس میپوشد، لباس سیاه، ولی یک جواهر سنتی قدیمی از یک جای دنیا، از آفریقا یا ایران، برمه یا لائوس، یا به گردنش است یا به گوشش. لباس پوشیدنش مینیمال است. بعد یک "اِلِمان" (نماد) خیلی دراماتیک آویزان کرده است. تصور من این بود که وسط این فضای به این بزرگی و خالیای که اینجا میبینید، به یک المان دراماتیک نیاز است. پیشنهاد یک لوستر بزرگ را کردم که برای من یک مقدار یادآور گوشوارههایی است که میاندازد. خودش لوستری را دید و به من نشان داد، من دیدم که این خیلی شبیه خود اوست و اینکه هر کدام از اجزای شیشهای که از این لوستر آویزان است، باید دقیقا مثل یک گوشواره، دانه دانه دور هلال این چراغ انداخته شوند. بنابراین آن تنها المانی شد که برای من شخصیت شیرین را نشان میدهد.
در یکی از اتاقها، ترکیب وسایل برای من خیلی جالب بود. یک کمد لباس شیشهای مدرن گذاشته شده بود در کنار یک کمد قدیمی سفید، بعد در کنار اینها یک مبل قرمز رنگ قدیمی بود. این ترکیب از روی قصد بود یا اینکه دلبستگی خاصی به هر کدام از این وسایل بوده که نتوانستهاند از آن دل بکنند؟
- این را خیلی خوب متوجه شدید. کمدی که آنجا میبینید، یک کمد قدیمی بود که شیرین یک موقعی در خیابان پیدا کرده بوده و نمیدانم که در واقع چند سال است با این کمد زندگی میکند. شیشهاش شکسته، لولایش خراب است، دستگیرهاش افتاده و درهایش درست بسته نمیشود. وقتی که از این خانه اسبابکشی کردند تا آن را برای بنایی بسپارند، جا نداشتند که این کمد را در کامیون بگذارند. بنابراین آنجا ماند و خب موقع بنایی استفاده هم شد. همهی نقشهها و کاغذهایی را که استفاده میشد، در این کمد میگذاشتیم که گم و گور نشود. بعد هم که بنایی تمام شد این کمد آنجا ماند. شیرین هم گفت که من این را دوست دارم و همینجور حفظش کنیم. صندلی قرمز هم که میبینید، متعلق به الیا کازان، کارگردان معروف است که بعد از اینکه ایشان فوت شدند، خانمشان تصمیم گرفتند این را به عنوان هدیهی خانهی نو به شیرین و شجاع آذری بدهند.
خانم والی، با توجه به تجربهی زیاد شما در زمینهی طراحی، در حال حاضر سمت و سوی سلیقهها به کدام جهت است. سنتی یا مدرن بودن؟ چون بعضی مواقع، مثلا به نوعی بازگشت به گذشته هم دیده میشود، انگار که مردم تمایل دارند به گذشته برگردند.
- در حقیقت مردم اکثرا سلیقههای مختلف دارند. من اسم این روندی را که چندین سال است در دنیای معماری پیش میرود، بِلابی (حبابی) گذاشتهام. با پیشرفت کامپیوتر و طراحی با آن، خیلی از معماریها حالت فانتزی پیدا کردهاند. خب از بعضی لحاظ جالب است، اما وقتی که میبینم دانشجوهای امروز فقط به آن نوع کار میکنند، اشکالی ندارد، اما به شرط اینکه ریشهاش در یک چیز عمیقی باشد. ولی این روزها آدم میبیند که همه تنها کپی میکنند.
رنگی هم هست که در این بین طرفدار بیشتری داشته باشد و اینکه رنگ امسال باشد و طراحان هم به آن سمت بروند؟
- به نظر میآید که سفید. برای اینکه یک فضای تر و تمیزی را نشان میدهد و یک رنگ بیرنگی است که اجازه میدهد آدم با اسباب و اثاثیهی خانهاش به آن فضا روح بدهد.
شما طرحی هم در ذهنتان هست که دوست داشته باشید آن را عملی کنید و تا به حال نشده باشد؟
- خیلی. خیلی پروژههای مختلف بوده. البته امکانش هست که یک پروژهای را در ایران انجام بدهم که المانهای قدیمی سنتی ایران را با برداشت مدرن و جدید ارائه کند.
این پروژه چیست؟ ساختمان کجاست؟
- چون هنوز انجام نشده، ترجیح میدهم که دربارهی آن صحبت نکنم. ولی اصولا یکی از پروژههای ایدهآل من این است که ساختمانی در ایران بسازم که ارتباط من را با ایران نزدیکتر کند، حفظ کند.
خانم والی، شما چقدر طراحی منزل خودتان را عوض میکنید؟ یا اینکه کوزهگری هستید که از کوزه شکسسته آب میخورد.
آه (خنده) منزل خود من در واقع در استودیوی من است. کار و زندگی من با هم یکی است و خیلی اثری از چیزهای شخصی من در آنجا نمیبینید، مثل عکس خانوادگی و نمیدانم از این برنامهها. برای من جالبتر است که ... یعنی هر دفعه هر کاری که میگیرم در واقع پایم را در کفش زندگی یک نفر دیگر میکنم. خوبی این حرفه این است که میتوانم خودم را در جای دیگران تصور کنم و اینجا مدام عوض میشود.