طلاق به سبک ایرانی
۱۳۸۷ شهریور ۱۷, یکشنبهاگر همسر آلمانی شما که به خاطر ازدواج، "مصلحتی" مسلمان شده، بدون اطلاع قبلی و به شیوهی اسلامی طلاقنامهی شما را در کشوری غریب کف دستتان بگذارد، چه احساسی به شما دست میدهد؟ لابد همان احساسی که به "یاسمن" قهرمان کتاب "چشمها در تهران"، نوشتهی شانی کتایون دست داده است. همسر یاسمن در این کتاب که به زبان آلمانی و در انتشاراتی "اولریکه هلمر" منتشر شده، فیلمبردار مشهوری است که در مصر زندگی میکند، در حالیکه یاسمن مجبور است در آلمان و در کنار دو فرزند خود بماند. یاسمن هنگامی از قصد طلاق همسر آلمانی مسلمانشدهاش، اووه، با خبر میشود که همراه فرزندانش برای مدتی کوتاه به قاهره سفر میکند: در یک صبح دمکرده، در حالیکه یاسمن، قوری چای به دست وارد تراس میشود تا با شوهرش صبحانه بخورد، دو مرد عرب با نامهای در دست ظاهر میشوند و پاکت سربستهای را به او تحویل میدهند. این دو مرد که خود را مأموران دادگستری معرفی میکنند، یاسمن را مجبور میکنند، زیر ورقهی دریافت پاکت را امضاء کند. یاسمن وقتی پاکت را باز میکند، گواهی طلاق خود را که مهر شیخی مصری بر آن خورده، روبرو میشود. بالای صفحه با حروف درشت نوشته شده: طلاق غیابی!
داستان سه خواهر
"چشمها در تهران" شرح آشنایی، عشق و ازدواج اووه و یاسمن، این زوج آلمانی ـ ایرانی و چگونگی طلاق غیرمنتظره و غیابی یاسمن از سوی این آلمانی مسلمان است. این داستان اصلی، در بستر رویدادهای تاریخیای که سرانجام به انقلاب سال ۱۹۷۹ میلادی (۱۳۵۷) ایران انجامید، جریان دارد و در ضمن به شرح پیوندهای خانوادگی یاسمن هم میپردازد؛ بهویژه به رابطهی صمیمانه و تنگاتنگ قهرمان داستان با دو خواهر خود: خواهر بزرگتر که قربانی ازدواجی اجباری میشود و خواهر کوچکتر که باید با پیآمدهای ناگوار یک حاملگی ناخواسته دست و پنجه نرم کند...
"چشمها در تهران"، با لحنی صمیمی و ساده و نثری بیآلایش و روان، داستان این سه خواهر و رابطهی آنان را با یکدیگر بازگو میکند. از اینرو عنوان رمان، توضیح "سه خواهر میان ایران و آلمان" را نیز یدک میکشد. هرچند خواهر جوانتر، پس از سفر به اروپا در هلند ساکن میشود و خواهر بزرگتر، هرگز ایران را ترک نمیگوید.
برای آشنا شدن با چند و چون نوشتن این رمان با شانی کتایون گفتوگو کردهایم:
دویچه وله: در ابتدای کتاب تأکید شده که این سرگذشت، داستانی واقعی نیست. ولی قهرمان رمان شما، یاسمن، خیلی واقعی بهنظر میرسد. این شخصیت چگونه شکل گرفت؟
شانی کتایون: سرنوشت زنانی که میشناسم و همچنین بخشی از زندگی و تجربیات شخصی خودم، شخصیت اصلی این رمان را شکل دادهاند.
انگیزهی یاسمن در رابطه با ازدواج با یک آلمانی، اووه، که او را در تهران بیشتر از دو بار ندیده بود، چه بود؟
دیدار دوم اووه و یاسمن در واقع برای یاسمن تعیین کننده بود. ولی همانطور که در کتاب هم آمده، چند ماهی طول میکشد تا آنها با هم ازدواج کنند. در این مدت که خیلی طولانی هم نیست، اووه موفق میشود، اعتماد کامل یاسمن را جلب کند و خود را بهعنوان یک شریک زندگی مناسب معرفی کند.
یاسمن طرفدار زندگی مشترک، بدون ازدواج است و به اصول خودش هم تا آنجا که میتواند وفادار میماند و این کار را بهرغم فشارهای زیاد اجتماعی انجام میدهد و سالها با شریک زندگی اولش، یک پزشک جوان، بدون ازدواج زندگی میکند.
یاسمن بنا بر تجربیات شخصی و اتفاقاتی که برای خواهر و مادرش میافتد، مصمم بوده یا ازدواج نکند یا اگر هم بکند با یک اروپائی. غیر از علاقه و عشقی که از هر دو طرف بهوجود میآید، در واقع پشتوانه فرهنگی اووه که یک اروپائی روشنفکر است و نه یک مرد سنّتی شرقی، نقش بزرگی در تصمیم یاسمن برای ازدواج بازی میکند.
خواست یاسمن این بود که این زندگی مشترک ادامه پیدا کند و این بدون ازدواج در ایران، با وجود یک حکومت دینی که در تمام امور شخصی شهروندی دخالت میکند، ممکن نبود؛ بخصوص در سالهای دهه هشتاد.
یاسمن در کتاب، زنی باهوش، کارآمد، تحصیلکرده و از نظر مالی مستقل است، با این حال در برابر شوهر آلمانی خود، بهاصطلاح خیلی کوتاه میآید. تا چه اندازه تفاوتهای فرهنگی در این رابطه نقش بازی میکنند؟
علت اصلی کوتاه آمدن یاسمن، این است که آنها زود بچه دار میشوند. اووه که با اصرار و حتی چند قطره اشک و اینکه پدر خوبی خواهد بود و غیره، سعی میکند احساسات یاسمن را در این مورد تحت تاثیر قرار دهد که موفق هم میشود. یاسمن باز هم اعتماد میکند. البته عشق هر دو طرف هم به یکدیگر در این مورد بی تاثیر نیست.
تفاوت فرهنگی تا این اندازه نقش بازی میکند که یاسمن که حالا مادر است بخاطر فرزندش باید کوتاه بیاید که فرزندش، فرزند طلاق با عواقب روحی آن نشود و همین تربیت شرقی که در رابطه زندگی مشترک، زن باید کوتاه بیاید تا خانواده دوام بیاورد، بی شک نقش داشته است. همانطور که در داستان میبینیم این از خودگذشتگی و کوتاه آمدنهای یاسمن، هیچ تضمینی برای عدم جدائی یا دوام خانواده نیست....
شوهر آلمانی یاسمن، او را طبق قوانین اسلام در قاهره غیاباً طلاق میدهد. تا چه اندازه مذهب بر این رابطهی زناشویی تأثیر داشته است؟
مذهب در این رابطه دو بار نقش تعیین کننده داشته است. بار اول: اووه باید مسلمان میشد تا بتواند با یاسمن ازدواج کند که در ایران، انتخاب دیگری برای هیچ کدام وجود نداشت. اووه با مسلمان شدن، دارای حقوق خاص یک مرد مسلمان میشود. یاسمن اما از حق تعین مهریه برای خود داوطلبانه صرفنظر میکند. زیرا معتقد است که او کالا نیست که برای خودش قیمت تعیین کند. در این حال یاسمن تصورش را هم نمیکند که اووه، روزی از این حق علیه یاسمن استفاده کند.
بار دوم، هنگام استفاده اووه از حق طلاق در غیاب در دادگاه شرع است. اووه بهرغم ادعای روشنفکر بودنش و اعتقاد به عدالت وبرابری زن ومرد و غیره، این راه را انتخاب میکند.
اصولاً فکر میکنید، ازدواج و زندگی مشترک زن و مردی که از دو فرهنگ متفاوت میآیند، میتواند با موفقیت همراه باشد؟ چه مزایا و احتمالاً دشواریهایی در این همزیستی فرهنگی میبینید؟
با توجه به درصد بالای طلاق، چه در ایران و چه در آلمان، در زوجهای دارای یک فرهنگ هم بهنظرم نمیرسد که مسئله دو فرهنگی نقش بزرگی در عدم موفقیت زندگی مشترک داشته باشد.
دلیل اصلی شکست ازدواج و زندگی مشترک، به نظر من بیشتر میتواند این باشد که ازدواج و زندگی مشترک به شکل سنتی بسرعت دارد، کارکرد والزام خودش را از دست میدهد.
زندگی مشترک دو فرهنگی در عین حال میتواند خیلی جالب باشد و رابطه را غنیتر کند. چون هر دو طرف از هم چیزهای تازهای یاد میگیرند.
دشواری در همزیستی دو فرهنگی، بهخصوص اگر این همزیستی طولانی شود، هنگام جدائی پیشمی آید؛ به این شکل که طرفی که از فرهنگ خودش دور شده و در فرهنگ دوم جذب شده، پس از جدائی احساس جدا شدن و گسیختگی از ریشه و از هر دو فرهنگ میکند و تا مدتی نمیداند در کدام طرف جا دارد و به طرف کدام فرهنگ میخواهد برود. یعنی باید دوباره از صفر شروع کند.
یاسمن در اروپا وفرهنگ آلمانی است که حامی خود را پیدا میکند؛ حق حضانت که نه بر اساس جنسیت، بلکه بر اساس توانائی و قابلیت به مادر یا پدر ـ در اینجا به یاسمن ـ داده میشود. یا به رسمیت نشناختن "طلاق شرعی غیابی" که اووه سعی میکند آن را در آلمان نیز به ثبت برساند.
زندگی این سه خواهر سراسر درد و رنج و مشکل و عذاب است. اینها شاید لحظات خوشی هم در عمر خود تجربه کردهاند. چرا این لحظات در کتاب بازتابی نیافتهاند؟
البته این سه خواهر، لحظات خوشی هم داشتهاند. تا همان حدی که در زندگی آنها بوده، در داستان بازتاب یافته. مثل لحظهی خوش طلاق مریم که خود را آزاد احساس میکند. شاید برای یک خواننده آلمانی این موضوع زیاد قابل فهم نباشد. وقتی که در ایران، مرد میتواند با امتناع از دادن طلاق، زن را که مایل به جدائی است، سالها زیر فشار قرار دهد، این لحظه خوش معنی پیدا میکند: «مهرم حلال، جانم آزاد» بیان همین حالت است.
یا خروج مریم از کشورش که در آن از هیج حمایتی برخوردار نشد و امکان یافتن اقامتش در اروپا....
همچنین برقراری رابطه با عشق دوران کودکیش که در این رابطه عشق واحترام را تجربه میکند. اگر چه این دوران کوتاه بود و مرگ زودرسش به آن پایان میبخشد...
این لحظات خوش آنقدر کوتاه و کم وزن هستند که در مقابل سالهای طولانی پر از رنج رنگ میبازند. این لحظات خوش، همانگونه که در زندگی واقعی شاید کوتاه باشند، در کتاب بازتاب یافتهاند. نمیدانم این جمله را از کی شنیدم که گفت: زندگی واقعی، مثل فیلم هندی نیست که همیشه پایانی خوش داشته باشد. ...
در پایان کتاب شما بخشهایی از تورات را بهعنوان حسن ختام آوردهاید، چرا؟
این انتخاب بیانکننده این است که یاسمن در فرهنگ جدید زندگی خود جذب شده و هیچگونه تعصب دینی ندارد.
این انتخاب عمدی نبود و دلیل دینی ندارد. میتوانست از هرکتاب دیگری هم که حالت و احساس یاسمن را بازگو کند، آورده شود.
شما این اولین رمان خود را به زبان آلمانی نوشتهاید. آیا "نویسندهی همراه" هم داشتهاید؟ اصولاً نوشتن به زبان آلمانی را چگونه ارزیابی میکنید؟
البته چون آلمانی، زبان مادری من نیست از یک نویسنده آلمانی زبان کمک گرفتم.
در ابتدای کار فکر میکردم، نوشتن به این زبان مشکل خواهد بود. ولی طولی نکشید که متوجه شدم به همان زیبائی و راحتی که زبان فارسی، احساس واندیشه را بیان میکن، حتی در بعضی موارد به آلمانی اینکار سادهتر است. برای من که اینطور بود.
زبان آلمانی در بین ایرانیها به زبان خشک وغیر لطیف مشهور است. اما بهنظر من، به زبان آلمانی میتوان بسیار دقیق وزیبا، هم اندیشه وهم احساس را بیان کرد.