عبدالوهاب شهیدی: دریغ از ترانهای که در دل جا بگیرد
۱۳۹۱ مهر ۱۲, چهارشنبه کشف استعدادها گاه خیلی دیر به ثمر مینشیند. بعضیها این شانس را دارند که استعدادشان زود کشف میشود و سریع به بار مینشیند. عبدالوهاب شهیدی در همان دهکده کوچک زادگاه خود در "میمه"ی اصفهان در سنین کودکی نه تنها خود به استعداد آواز خوانیاش پی برد که پدر روحانی روشنفکرش نیز.
پدر، "میرزا حسن صدرالاسلام" معتقد بود که قاری قرآن باید در ابتدا همه گوشهها و دستگاههای موسیقی را بشناسد تا بتواند قرآن را درست بخواند. مثنوی خواندن را از پدر فرا گرفت و با از دست دادن او در سن چهارده سالگی، خود به دنبال یادگیری رفت. در آغاز به تقلید از صدای تاج و ادیب خوانساری پرداخت تا نحوه آواز خواندن را فرا بگیرد. سفر به تهران و حضور در محافل هنری، راه دیگری در پیش پای او گذاشت که از تقلید فراتر میرفت و به ابتکار و نوآوری سوق داده میشد.
بشنوید: گزارشی در بزرگذاشت عبدالوهاب شهیدی
شرکت در نمایش موزیکال "موسی و شبان" و ایفای نقش مولانا به آشنائی با اسماعیل مهرتاش که او را میتوان استاد و کاشف بسیاری از هنرمندان دیروز و امروز خواند، منجر شد. استادی که درسش را تنها اسکلت و روبنای یک ساختمان میدانست و رنگ آمیزی و دیگر تزئینات آن را بر عهده هنرمند میگذاشت. گوشهها و دستگاهها را از مهرتاش فراگرفت و از آن پس خود به دنبال تزئینات داخلی رفت. شهیدی خود را مدیون این مرد بزرگ میداند.
از ارتش تا گلها
استخدام در ارتش بدون آن که ارتشی باشد، شاید نخستین راه ورود رسمی به عالم هنر برای شهیدی بوده است. ارتش توانسته بود در رادیوی ایران آن زمان برنامهای نه چندان بلند برای ارتشیان فراهم آورد. این رادیو اگر هیچ خدمتی به موسیقی ایران نکرده باشد، مردم را با معرفی حداقل سه خواننده برجسته وامدار خود کرده است. قوامی، ایرج و شهیدی.
تصویر عبدالوهاب شهیدی در ذهن علاقمندان به موسیقی ملی ایران همیشه همراه با عود بوده است. سازی که بسیاری را تصور بر آن بود که اصالت عربی دارد. شهیدی خود نیز نواختن آن را از یک موسیقیدان عرب فراگرفت. شاید اگر او به سراغ عود نمیرفت این ساز، بدون آن که تحقیقی در مورد آن بشود همچنان حداقل در ذهن عامه یک ساز اصیل عربی به شمار میآمد.
ارفع اطرائی، پژوهشگر موسیقی در کتاب "فرهنگ موسیقی ایرانی" مینویسد: «این ساز از سازهای قدیمی ایرانی و در اصل همان بربط است. نخستین بار فارابی از آن یاد کرده و آن را آزمایش نموده و سپس سایرین از او پیروی کردهاند.» نظامی گنجوی نیز در یکی از شعرهای خود این گونه از عود یاد میکند:
ز دود دل گره بر عود میزد/ که عودش بانگ بر داوود میزد/
سه قرنی پس از نظامی، حافظ نیز در یکی از شعرهایش از عود میگوید:
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند؟/ پنهان خورید باده که تکفیر میکنند/
شنیدن صدای عود از رادیو خاورمیانه عربی شهیدی را که ساز اولش سنتور بوده و دوازده سالی با این ساز همدم، منقلب میکند.
«من هم به آرزویم رسیدم. اولین نفری که من را راهنمائی کرد آقائی بود با نام خضوری که عرب و از اهالی بصره بود. او استاد قانون بود و عود هم میزد. راهنمائیام کرد، طرز کوک کردن و انگشت گذاری را هم یادم داد. مدتی با هم نوازندگی میکردیم. تا آن زمان عود در ارکستر به سبک تار زده میشد. دیدم اگر من هم بخواهم سبک آنها را استفاده کنم که همان است. من میخواهم آواز ایرانی بخوانم. میخواهم شور و افشاری بخوانم و با این ریتم نمیشود. این بود که برداشت خودم را روی مضراب عود پیاده کردم. سبک عوض شد.»
چهار سال پس از آن که مردم با آوای خوش شهیدی آشنا میشوند، راه برای ورود به برنامه گلها که در آن روزگار راه یابی به آن، آرزوی هر خوانندهای بود، باز میشود. برنامهای که هر هنرمندی را در آن جای نبود و همه میدانستند که خوانندگان این برنامه از برجستگان موسیقی ایران هستند.
«دوستی داشتم به نام آقای مهران که کلکسیونر بود و دوست نزدیک آقای پیرنیا. منزل ایشان محفل هنرمندان بود. شبی در حالی که همراه با تار آقای مهاجر برنامهای در افشاری اجرا میکردیم، مهران این برنامه را ضبط کرد. سه روز بعد به من زنگ زد که یک نفر از اصفهان آمده در برنامه گلها بخونه. بیا این جا با هم گوش کنیم ببینیم میشناسیش؟ در ساعت پخش برنامهی "برگ سبز" به منزل او رفتم. رادیو را باز کردم و کمی گوش دادم. دیدم ساز آشناست. ساز که تموم شد دیدمای وای این که خود منم!» شهیدی که تقلید و تکرار و یک جا ایستادن را کاری نادرست میداند، همچنان در صحنههای دیگر موسیقائی ایران خود را عرضه میکند و دستاوردهای تازهای ارائه میدهد.
همکاری با وزارت فرهنگ و هنر او را به صحنه تالار رودکی و سپس به جشن هنر شیراز میبرد. جشنی که از سال دوم برگزاری آن همیشه شهیدی را همراه خود داشته است. همین برنامهها راه را برای اجرای کنسرتهائی در خارج از ایران برایش بازمیکند. فستیوال هنرهای اسلامی در لندن، بزرگداشت مولوی در ترکیه و آمریکا، جشن ملی افغانستان و حضور در جشن خانه ایران در پاریس از جمله برنامههائی بودند که در خارج از ایران به اجرا درمی آورد.
همکاری با نخبگان
شهیدی را چه در داخل و چه در خارج از ایران همیشه بهترین تکنوازان همراهی کردهاند. او خود دربارهی این نوازندگان میگوید: «از لحاظ تکنوازی یکی آقای پرویز یاحقی بود که کشش روحی عجیبی بین همدیگر داشتیم. یعنی من میدانستم که ایشان الان میخواهد چکار کند و اوهم همینطور و این خیلی شرطه در کار هنری. فرد دیگر آقای جلیل شهناز بود که من معتقدم از لحاظ جواب شعر هیچ کس مثل ایشان نمیشود. چون خودش همراه با ساز، آواز هم میخواند و میداند ریزه کاریها در کجاست. یکی هم مرحوم ورزنده بود که از لحاظ انسانیت و خاکی بودن این مرد نظیر نداشت و با هر خوانندهای که کار میکرد، خواننده همیشه راضی بود.»
شهیدی همکاران دیگری نیز داشت که در اشاره به آنها میگوید: «حسن ناهید چون ما با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم، لب باز میکردم میدانست که من میخواهم چکار کنم. از لحاظ همنوائی پیانو که من واقعا راحت بودم. پیانوی معروفی بود. در مورد همنوازی هم بهترینش با آقای پایور بود. "آن نگاه گرم تو"، محصول همین کارها و دوستیهاست.»
عبدالوهاب شهیدی پس از انقلاب به آمریکا مهاجرت کرد تا شاید در دیار ینگه دنیا باز هم بتواند موسیقی فاخر ممنوع شده در ایران خود را عرضه کند. اما دیگر فضا، فضای مورد دلخواه او نبود. در گفتوگوئی در آن سالها گفته است: «در برونمرز متاسفانه حسابی در کار نیست. نه روی آهنگش و نه روی شعرش میشود حساب کرد. فقط ریتم داشته باشد که مردم بالا و پائین بپرند. در داخل کشور هم ترانهای که بتواند توی دلها جا بگیرد که یک نفر در حال فراغت یا سر کارش زمزمه بکند وجود ندارد.»
پژوهشگران موسیقی او را در زمره نوآوران موسیقی سنتی جای میدهند. نحوه خواندن، استفاده از تحریرهای ویژه و بکارگیری خط ملودیهای غیر متعارف، از دلایلی است که به او لقب موسیقیدان نوآور سنتی را دادهاند. تشخص صدای او که با رنگ و بوی عرفانی درآمیخته است با شعر فاخر کلاسییک ایران همخوانی بسیار دارد.