فراز و فرود ایدئولوژیهای افراطی
۱۳۸۷ مرداد ۲۴, پنجشنبهدر مجموعه مقالههای کتاب "آزادی در مخاطره − پژوهشی تطبیقی در ایدئولوژیهای افراطی" ، که توسط استادان دانشگاههای آلمان نگاشته شدهاند، ایدئولوژیهای افراطی همانند فاشیسم و استالینیسم، مارکسیسم − لنینیسم و بنیادگرایی اسلامی و بطور کلی هرگونه ایدئولوژی تمامیتخواه بررسی میشوند.
وقتی اریک هابسبائوم، پژوهشگر تاریخ اجتماعی از "سدهی بیستم کوتاه" سخن میگوید، منظورش دورهای است که از جنگ جهانی اول در ۱۹۱۴ آغاز میشود و به فروپاشی نظام سوسیالیستی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ میانجامد. هابسبائوم ِ انگلیسی این دوره را "عصر افراط" نام گذارده و کتابی نیز به همین نام انتشار داده است.
پس از پیروزی حاکمیتهای مبتنی بر قانون اساسی (بعبارت دیگر پیروزی جنبشهای مشروطیت) در بخش بزرگی از اروپا، شکلهای جدیدی از خودکامگی پیکر گرفت که رعد پولادین جنگ جهانی اول به این فرآیند یاری رساند. بدینسان در بسیاری از کشورهای اروپایی جنبشهای افراطی بستری مناسب برای رشد خود یافتند، بطوریکه این حرکتهای افراطی توانستند در یکرشته دمکراسیهای نوپای اروپایی دولتها را ساقط سازند.
پایان کار ایدئولوژیهای فاشیستی
نظام مشروطیت و حاکمیت قانونی در سدهی نوزدهم تقریبا در تمامی کشورهای اروپایی مستقر شده بود. بر اساس این نظام نهادهای نظارت بر سه قوه شکل گرفتند و پلورالیسم در میان احزاب سیاسی جاری شد. از نظر بسیاری، این نظام ناتوان از پاسخگویی به معضلات سدهی بیستم بود. کم نبودند شهروندانی که گرچه به وسوسهی تمامیتخواهی درنغلتیدند، ولی در رویکردهای خودکامانه پناه گرفتند؛ مثلا در الگویی که نظام طبقاتی را عرضه میکرد. حتا برای مدتی نیز دو ایدئولوژی دولتی حاکم بر روسیه و ایتالیا جذابیت بسیار یافتند. هر چند که این دو ایدئولوژی از نظر مضمون بکلی متفاوت از یکدیگر بودند، ولی از نظر ریختشناسیک (مورفولوژیک) الهام بخش قوهی خیال بسیاری در جهان شدند و پیروان و مقلدان بسیار یافتند.
قدرتگیری نیروی افراطی نژادپرست با گرایشهای شدید ضدسامی، فاشیستی و ناسیونال سوسیالیستی، که با نوع اصیل ایتالیاییاش خویشاوند بود، در سال ۱۹۴۵ با شکست در جنگ رو به افول رفت و به این ترتیب پایان "دوران فاشیسم" رقم خورد. این در حالی بود که گونهی ضد آن، یعنی ایدئولوژی افراطی کمونیستی، هنوز توانست دهها سال قدرت خود را بگستراند. ولی این قدرتگستری دیگر آن تأثیر نخستین را نداشت، زیرا که مارکسیسم − لنینیسم، با موج خشونتهای استالینیستی که در پیشینهی خود داشت، وضعیت چندان بهتری از ناسیونال سوسیالیسم نداشت. از سوی دیگر، شکاف عمیق میان ادعا و واقعیتِ حاکم بر دولتهای "سوسیالیسم واقعا موجود" از چشم ستایشگرانش دور نماند؛ و بدینگونه، این ایدئولوژی رسمی نیز راه زوال پیمود و به خودی خود از رمق افتاد.
جهانیشدن و سربرآروردن ایدلوئولوژیهای جدید
در اواخر دههی ۱۹۵۰ ، بحران مشروعیتِ آموزههای سیاسی رستگاری و نجات، شماری از ناظران و پژوهشگران را بر آن داشت که "پایان ایدئولوژی" را پیشبینی کنند (بنگرید به: دانیل بل: پایان ایدئولوژی، نیوریوک ۱۹۶۰).
ولی در مرحلهای از ایدئولوژی زدایی، امواج جدیدی از بازسازی ایدئولوژی شکل گرفت. "چپ جدید" و "راست جدید" دست به نقد میراث ایدئولوژیکِ مارکسیسم، لنینیسم، استالینیسم، مائوئیسم، ناسیونالیسم، مرکزیتباوری قومی (اِتنوسنتریسم) و غیره زدند. آنها سپس ایدهها و یافتههای خود را به این نقد پیوند زدند و زمینهی تکانههای فکری جدیدی را فراهم ساختند (همانند جنبش حفظ محیط زیست و اکولوژیسم، فمینیسم، پلورالیسم قومی)، که بعدها هر یک از میزان متفاوتی از موفقیت برخوردار شدند.
در پایان سرنوشت "سوسیالیسم واقعا موجود" یک موج انتقاد از روند جهانی شدن سربرآورد که به بستری بدل شد برای پیوند جریانهای متفاوت ایدئولوژیک. ولی مدتها پیش از آن، بنیادگراییهای سیاسی ملهم از مذهب در سطح جهان اهمیت یافته بودند. اسلامگرایی از طریق انقلاب ۱۹۷۹ در ایران و در بسیاری کشورهای عربی و اسلامی رونق گرفت. این جریان بتدریج شکل تروریستی به خود داد، که سوءقصدهای تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در آمریکا اوج آن بود، و بدینسان به یک تهدید جهانی بدل شد. در این میان سخن از "تمامیتخواهی (توتالیتاریسم) جدید" میرود که در سدهی بیست و یکم اهمیتی قابل قیاس با دو ایدئولوژی بزرگ سدهی گذشته بیابد.
قول رستگاری و نجات، پناهگاه امن برای انسانها
تجربه نشان داده است که ایدئولوژیهای افراطی با عرضهی یک تبیین و توضیح همهجانبه از جهان، برای انسانهای تمامی دورانها جذابیت دارند. این نوع ایدئولوژیها با دعوت به "رستگاری و نجاتِ" جهان، نه تنها تسلیم و شیفتگی انسانها را نسبت به خود برمیانگیزند، بلکه میکوشند هویت انسانها را با هویت ایدئولوژی یکسان سازند. ایدئولوژیهای افراطی در مورد تبیینهای متفاوت از جهان، ابهامها، چندگانگیها، سایه روشنها و مناقشهبرانگیزی مناسبات حیات اجتماعی، و نسبت به پرسشهای بنیادین، به پاسخهای ساده اکتفا میکنند.
بدینسان، عاملهایی چون تمنای سیریناپذیر انسان برای رسیدن به یک تعادل و همآهنگی، رسیدن به وضوح و وحدت بیشتر، پناهجویی در آغوش جماعتی بزرگ که به انسان ِ سرشار از بیم و هراس پناهگاهی امن میبخشد، تبدیل به دستمایه و سرمایهی عظیم ایدئولوژیهای افراطی میشوند.
ازجمله این احزاب سیاسی هستند که در این دریای پرآشوب نیز دست به صید میزنند، آنهم نه بخاطر رقابت در کارزارهای انتخاباتی، بلکه بیشتر بر اساس باور این احزاب به رقابتهای ضرور سیاسی و باور به ثمربخشی برخورد نظرها و یافتن عقلانی راه برونرفت از معضلات در یک جامعهی پلورالیستی. ولی در برابر ایشان نیروهای سیاسیای قرار گرفتهاند که با ایدئولوژی خود ارزشهای اجتنابناپذیر، قواعد بازی و نهادهای دمکراتیک نظامهای مبتنی بر قانون را نفی میکنند.
کتاب «آزادی در مخاطره − پژوهشی تطبیقی در ایدئولوژیهای افراطی» شامل هفده گفتار پژوهشی به قلم استادان رشتهی علوم سیاسی دانشگاههای آلمان است. در این مقالهها کمتر پیشگامان و زمینهسازان ایدئولوژیهای افراطی موضوع بررسی هستند. بیشتر بازتاب این گونه ایدئولوژیها در گفتمانها، ایدهها و بینشها، برنامهها و تلاشهای تبلیغاتی سازمانهای افراطی، در کانون پژوهش نویسندگان قرار دارد.
در این کتاب۵۹۵ صفحهای از جمله به موضوعهای زیر پرداخته میشود: مفهوم سیاسی افراطیگری و کارنامهی تاکنونی پژوهش در این موضوع؛ مقایسهای میان جریانهای چپ و راست افراطی در اروپا؛ ایدئولوژیهای اسلامگرایانه، چپ و راست افراطی در آلمان؛ وجوه اشتراک و افتراق در شخصیتهای افراطی چپ و راست در اروپا؛ شرایط شکلگیری و انواع افراطیگری سیاسی در اروپای شرقی؛ پاناسلاویسم و جریانهای افراطی در جمهوری چک؛ آمیزش جدید ایدئولوژیک میان جریانهای ضددمکراسیگرایی روسی در دوران پساشوروی؛ تروریسم بینالمللی اسلامگرا و چالشهای آن با دولت قانونمدار دمکراتیک؛ تعیین جایگاه جهادگرایی؛ و تعیین حریم حفاظت از دمکراسی در یک جامعهی باز.
کتاب به کوشش و گردآوری "اووه باکِس" و "اِکارت یِِسِه" انتشار یافته است.
مشخصات کتاب:
Uwe Backes, Eckhard Jesse (Hrsg.): Gefährdung der Freiheit. Extremistische Ideologien im Vergleich. Göttingen, Vandenhoeck & Ruprecht Verlag 2006.