1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

فرشته‌ای آلمانی در لس‌آنجلس

۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

کریستا ولف، نویسنده‌ی پر‌آوازه‌ی آلمانی در جدیدترین اثرش "شهر فرشته‌ها"، از دگرگونی‌های فکری خود درباره‌ی نظم سوسیالیستی سخن می‌گوید. او اعتراف می‌کند که زمانی با اشتازی، همکاری ‌داشته است.

کریستا ولف، هنگام معرفی کتاب "شهر فرشته‌ها"عکس: picture alliance / dpa
جدیدترین اثر کریستا ولف (Christa Wolf)‌، یکی از مشهورترین زنان نویسنده‌ی آلمان، که منقدان ادبی مدت‌ها در انتظارش بودند، به زبان آلمانی منتشر شد: "شهر فرشته‌ها". انتشار این کتاب نه تنها از نظر ادبی، بلکه از دید تاریخی و سیاسی نیز، رویداد مهمی تلقی می‌شود. تجربه‌ی جنگ‌، زندگی در آلمان دموکراتیک و وحدت دو آلمان که همواره در آثار ولف بازتاب یافته‌اند، زمینه‌ساز این ارزیابی است. "شهر فرشته‌ها"، هرچند خطوطی بارز از زندگی شخصی نویسنده را پررنگ تر نشان می‌دهد، ولی رمانی است که در تاریخ معاصر و سیاست‌های اجتماعی ‌این کشور ریشه دارد.

حاصل افسردگی

کریستا ولف طرح کلی این اثر ۴۰۰ صفحه‌ای را در شهر سانتا مونیکای کالیفرنیا (نزدیک لس‌آنجلس)، نگاشته است. او در اواخر ماه مارس سال ۱۹۹۳، هنگامی که به دعوت "مرکز گتی" در این شهر اقامت داشت، به گونتر گراس نوشت: «فروید یک بار گفته بود، آدم وقتی اندکی افسرده باشد، می‌تواند خوب بنویسد. با این حساب من اندکی افسرده‌ام، چون خوب می‌نویسم تا از قالب آدمی که در ۳۰ سال گذشته بوده‌ام، بیرون بیایم و از این سرمای درونی و احساس بیگانگی نجات پیدا کنم.»

کریستا ولف در آن سال‌ها بیش از هر چیز مایل بود از دست "سرزنش‌های مردم و رسانه‌ها" نجات پیدا کند که می‌گفتند او سال‌ها با سازمان امنیت آلمان دموکراتیک، اشتازی، همکاری کرده است. این، اتهامی بی‌پایه نبود. طبق اسناد اشتازی که در اوایل دهه‌ی نود بازبینی شد، این نویسنده‌ی پرآوازه‌ی ۸۱ ساله در دوران جوانی خود با نام مستعار "مارگرت" برای اشتازی "خبرچینی" می‌کرده. ولف در برابر بازخواست‌ها و سرزنش‌های رسانه‌‌ها که می‌پرسیدند، چرا از گفتن حقیقت سرباز زده، پاسخ می‌داد: «موضوع آن‌‌قدر بی‌اهمیت بود که فراموش کرده بودم.» او در کتاب "شهر فرشته‌ها"، این نکته را هم بررسی می‌کند.

روی جلد کتاب "شهر فرشته‌ها"

رمان یا بیوگرافی

برخی از منقدان ادبی آلمان، پیش از آن که به مضمون کتاب بپردازند، بر سر این که آیا "شهر فرشته‌ها"، رمان یا بیوگرافی است، بحث می‌کنند. زورکمپ، بنگاه انتشاراتی معتبری که این اثر را به چاپ رسانده، آن را "رمان" می‌خواند و برخی از منتقدان عنوان زندگینامه به آن داده‌اند. شناسه‌ی رمان ـ بیوگرافی، شاید جامع‌ترین اطلاق برای این اثر باشد. خود ولف در این باره می‌گوید: «کتابم بافتی دارد که در نسج‌های آن، واقعیت تجربه‌شده تنیده شده است.»

از نظر ساختاری، "من ـ راوی" و نویسنده‌ی کتاب "شهر فرشته‌ها"، تجربه‌های مشترک و همسانی دارند: راوی که در ابتدای داستان عازم آمریکاست تا در آن‌جا دوست مکاتبه‌ای مهاجر یکی از دوستانش را بیابد، مثل کریستا ولف در جمهوری دموکراتیک آلمان بزرگ شده و مثل او شاهد رویداد‌‌های تاریخی این کشور بوده یا در شکل‌گیری آن‌ها دست داشته است. ولف در شرح این حوادث که خود در آن‌ها نقشی داشته، زاویه‌ی دید "من ـ راوی" را برجسته می‌کند، و از تجربیات خود مایه می‌گذارد: از جمله از سخنرانی تاریخی‌ای یاد می‌کند که ولف در ۴ نوامبر سال ۱۹۸۹ در بزرگترین تظاهرات گسترده‌ی مردم آلمان دموکراتیک، در میدان الکساندر برلین ایراد کرده است. او در این سخنرانی به روشنی اعلام کرد که به "انحلال و ویرانی جمهوری دموکراتیک آلمان" باور ندارد و معتقد است که "نظم سوسیالیستی را با رهبری‌ای دیگر، می‌توان پیاده کرد."

دستمایه‌ی "شهر فرشته‌ها

دستمایه‌ی اصلی "شهر فرشته‌ها" را مضامینی چون هویت، احساس مسئولیت، به دست فراموشی سپردن گذشته و نوشتن درباره‌ی این مفاهیم می‌سازد. ولف در این اثر، هم‌چنین از عناصر فراواقعیتی (از جمله ظهور یک فرشته) سود می‌جوید و در عین حال "زندگی واقعی در شهر لس‌آنجلس" را هم به تصویر می‌کشد: او در این شهر، رد مهاجران آلمانی دوره‌ی نازی را پی‌می‌گیرد، از "روحیه‌ی مصرفی" مردم آمریکا انتقاد می‌کند، به زندگی مصیبت‌بار بی‌خانمان‌ها و "زیردستان سیاه‌پوست" می‌پردازد و بیش از هر چیز، سیاست نظامی دولت آمریکا را که در آن زمان درگیر جنگ با عراق صدام حسین بود، زیر سئوال می‌برد.

یکی از موضوع‌هایی که بارها و با جلوه‌های گوناگون در رمان تکرار می‌شود، رابطه‌ی پیچیده‌ی نویسنده و راوی داستان با تاریخ آلمان، پیش و پس از وحدت دو بخش آن است: در ابتدای رمان، هنگامی که راوی به خاک آمریکا وارد می‌شود و "برگه‌ی شناسایی آلمان دموکراتیک" را روی میز مأمور بازرسی می‌گذارد، با این سئوال روبرو می‌شود: «مطمئنید که این کشور هنوز وجود دارد؟" راوی با اطمینان جواب می‌دهد: «بله‌، در من.» بعدها راوی این برخورد را "واکنشی از سر لجاجت" ارزیابی می‌کند.

دوره‌ی لجاجت ادبی

دوره‌ی "لجاجت" راوی، در مدت سکونت نویسنده در سانتا مونیکا هم‌چنان ادامه می‌یابد. ولف در این دوره، "کارزار رسانه‌های آلمان غربی" علیه‌خود را (به اتهام همکاری با اشتازی) با "جادوگر ُکشی" در قرون وسطی مقایسه می‌کند. او می‌نویسد که با این تهمت‌ها و سرزنش‌ها آشناست و مشابه‌آن را در سال ۱۹۶۹ در جمهوری دموکراتیک آلمان، پس از انتشار کتاب "تأملی درباره‌ی کریستا ت." تجربه کرده است. این رمان داستان "دوست از دست‌رفته‌ی" نویسنده است که در سن ۳۵ سالگی در اثر یک بیماری خونی جان می‌سپارد. ولف با کریستا ت. در دبیرستانی در اواخر جنگ دوم جهانی آشنا می‌شود. پس از جنگ، کریستا ت. به بخش غربی آلمان نقل مکان می‌کند و پس از چند سال معلمی، از این شغل استعفا می‌دهد و در دانشگاه در رشته‌ی "ادبیات آلمان" به تحصیل مشغول می‌شود. نویسنده، کریستا ت. را پس از آن تنها یک بار در دانشگاه لایپزیک می‌بیند. ولی بعد از مرگش به سراغ دختر او می‌رود تا "دوست از دست‌رفته‌اش را دوباره باز یابد."

کریستا ولف و گونتر گراسعکس: picture-alliance/dpa

کریستا ولف در این داستان دو شیوه‌ی زندگی مردم غرب و شرق آلمان، روحیات خاص و آمال و آرزوهای آنان را که در دو نظام متفاوت زندگی می‌کردند، در برابر هم می‌نهد و آن‌ها را با یکدیگر مقایسه می‌کند. همین امر سبب می‌شود که مأموران سانسورچی‌آلمان شرقی این رمان پرکشش را "حاوی خطرات انحراف ایدئولوژیک" ارزیابی کنند. ناشر کتاب، مجوز انتشار تنها ۸۰۰ نسخه از این رمان را کسب می‌کند و ولف در ششمین کنگره‌‌ی نویسندگان آلمان و در دهمین نشست کنگره‌ی حزب، مورد بازخواست قرار می‌گیرد.

دوره‌ی تغییر

منقد روزنامه‌ی "دی ‌تسایت"، شباهت‌های بارزی بین راوی داستان "شهر فرشته‌ها"، شخصیت اول رمان "تأملی درباره‌ی کریستا ت." و خود کریستا ولف می‌بیند. او می‌نویسد: «ولف، علاقه‌ی عجیبی دارد، خود را در قالب شخصیت‌‌های زن داستان‌هایش مثل مریم مقدس نشان بدهد که دائم رنج‌می‌کشد، و از آن‌جا که سرشتی نیک دارد، مرتب در دنیا با شکست روبرو می‌شود، که دائم او را از این‌جا و آن‌جا می‌رانند و شکنجه می‌دهند؛ قبلاً دست‌‌اندرکاران حزبی در آلمان شرقی این کار را می‌کردند و حالا هم روزنامه‌نگاران حکومت کاپیتالیستی غرب. »

راوی داستان "شهر فرشته‌ها" هم تا اواسط کتاب، از این روحیه برخوردار است؛ روحیه‌ی همدردی با خود و دشمن‌یابی که سرانجام به "فراموشی" و خودفریبی می‌انجامد. این روند تا زمانی‌که راوی/نویسنده پرسش‌هایی اساسی را پیش روی خود نگذاشته، ادامه می‌یابد: پرسش‌هایی که کریستا ولف این گونه مطرح می‌کند: «چگونه توانستم این کار بکنم؟ چگونه توانستم فراموش کنم یا واقعیت را پس بزنم و نادیده بگیرم؟»

کریستا ولف، ولی در مرحله‌ی طرح پرسش‌های بی‌پایان درجا نمی‌زند. خواننده در پایان کتاب "شهر فرشته‌ها"، با چهره‌ی دیگری از این نویسنده روبرو می‌شود؛ کسی که "واکنش لجاجت‌آمیزش" را نوعی همدردی با خود ارزیابی می‌کند، دیگر از دفاع از "موازین سوسیالیستی در جمهوری دموکراتیک آلمان" دست برداشته و حتی اعتراف کرده که از پرونده‌ی جاسوسی خود، پیش از آن که افکار عمومی از آن اطلاع یابد، باخبر بوده است، هرچند خود را «محق دانسته آن را نادیده بگیرد. چون یک پرونده‌ی چندبرگی در برابر چهل پرونده‌ی قطوری که علیه من در اشتازی تهیه دیده‌بودند، چه ارزشی دارد؟»

کریستا ولف در "شهر فرشته‌ها" با مهارتی بی‌نظیر نشان می‌دهد، چگونه از "قالب آدمی که در ۳۰ سال گذشته بوده" بیرون آمده است. بدون آن که از توانایی‌ها وتجربه‌های ادبی‌‌‌ای که در نیم قرن گذشته‌ی زندگی پربار هنری خود اندوخته، صرفنظر کرده باشد.

FF/FW

پرش از قسمت در همین زمینه

در همین زمینه

پرش از قسمت گزارش روز

گزارش روز

پرش از قسمت تازه‌ترین گزارش‌های دویچه وله