فلسفه آدمیان را به اندیشیدن مستقل و انتقادی برمیانگیزد و میتواند به تفاهم متقابل، رواداری و صلحدوستی میان آنان یاری رساند. یونسکو سومین پنجشنبهی ماه نوامبر هر سال را «روز جهانی فلسفه» اعلام کرده است.
تبلیغات
«روز جهانی فلسفه» که به ابتکار یونسکو، نهاد آموزش، دانش و فرهنگ سازمان ملل متحد، در سومین پنجشنبهی ماه نوامبر هر سال برگزار میشود، امسال برابر است با ۱۹ نوامبر.
یونسکو از سال ۲۰۰۲ هر بار به این مناسبت همایشی مرکزی برگزار میکند. این نهاد به موازات آن همهی کشورهای عضو را فرامیخواند تا با برگزاری نشستهای گوناگون، بویژه در مدارس، دانشگاهها، انجمنهای فلسفی و دیگر کانونها و موسسات آموزشی، روز جهانی فلسفه را جشن بگیرند و بزرگ دارند. طبعا بزرگداشت این روز امسال به دلیل پاندمی کرونا دشواریهای خود را دارد و باید اصل را بر این گذاشت که بیشتر همایشها به صورت ویدیویی برگزار شود.
سه همایش مرکزی نخست در پاریس مقر یونسکو برگزار شد. سپس از سال ۲۰۰۵ به ترتیب شهرهای سانتیاگو (شیلی)، رباط، استانبول، پالرمو و مسکو میزبان این همایش بودند. هر سال برای میزبانی کنگرهی جهانی فلسفه، کشورهای زیادی خود را نامزد میکردند، زیرا برگزاری چنین کنگرهای در هر کشوری برای میزبان وجههای معنوی به همراه میآورد و از فضای باز آن برای استقبال از روح پرسشگر و انتقادی و آمادگی برای تضارب و تبادل آرا حکایت میکرد.
در سال ۲۰۱۰ یونسکو موافقت کرده بود که این همایش در تهران برگزار شود. اما به دلیل سرکوب خشن اعتراضات مدنی در ایران و وجود اختناق و شکنجه و اعدام در کشور و اعلام جنگی که حکومت جمهوری اسلامی به علوم انسانی داده بود، اعتراضهای زیادی از سوی متفکران، دانشگاهیان و فرهنگیان سراسر جهان به میزبانی ایران صورت گرفت. از جمله اوتفرید هوفه و یورگن هابرماس، دو تن از فیلسوفان نامدار آلمان، به صف تحریمکنندگان این کنگره پیوستند و اعلام کردند که در آن شرکت نخواهند کرد.
منتقدان میپرسیدند، برگزاری چنین کنگرهای در یک "حکومت الهی" اساسا تا چه اندازه با روح فلسفه سازگار است؟ چگونه میتوان برگزاری روز جهانی فلسفه را به رژیم تئوکراتیکی سپرد که مطلقا اهل رواداری نیست، آزادی اندیشه و بیان را سرکوب میکند و به طرد علوم انسانی از دانشگاههای خود پرداخته است؟ به گفتهی منتقدان، اگر در چنین شرایطی کنگرهی جهانی فلسفه در ایران برگزار شود، به وظیفهی خود مبنی بر دامن زدن به دیسکورس آزاد میان همهی فرهنگها خیانت کرده است.
در پی این اعتراضات سرانجام یونسکو ناچار شد برگزاری کنگرهی فلسفه در تهران را لغو کند. این رسوایی باعث شد که از آن پس همایش مرکزی فلسفه هر سال فقط در پاریس مقر یونسکو برگزار شود و این سنت تا به امروز ادامه داشته است.
چرا روز جهانی فلسفه؟
اگر فلسفه را در فشردهترین معنای آن تفکر پیگیر و منظم و آزاد انتقادی بدانیم، باید گفت که هدف یونسکو از برگزاری چنین روزی دامن زدن به همین اندیشهانتقادی و آزادی عقیده و بیان در سراسر جهان است. به باور یونسکو، تفکر فلسفی به زندگی صلحآمیز و درخور انسانی یاری میرساند.
از فلسفیدن نه تنها کل جامعه سود میبرد و حیات روحی و معنوی خود را ارتقا میبخشد، بلکه فلسفه به ایجاد پلهای ارتباطی میان آدمیان و فرهنگها میانجامد و احترام به تکثر فرهنگی و تبادل عقیده و کاربرد مشترک مزایای دانش و خواست آموزش با کیفیت در جهان را دامن میزند.
روز جهانی فلسفه باید انگیزهای باشد تا برای معارضههای حادی که بشریت با آن روبروست، واکنشهای مناسبی اندیشیده و به تحلیلها و تحقیقات و مطالعات دربارهی موضوعات مهم زمانه تکانههای فکری نیرومندی بخشیده شود.
هدف دیگر از برگزاری چنین روزی، حساس کردن افکار عمومی برای اهمیت فلسفه و کاربرد تفکر انتقادی برای تصمیمگیریها و معارضههایی است که بسیاری از جوامع بشری در عصر جهانروایی یا در گذار از مناسبات پیشامدرن به مناسبات مدرن با آنها دست به گریباناند.
بر این پایه میتوان روز جهانی فلسفه را تاکیدی بر اهمیت جهانشمول کردن آموزش فلسفه برای نسلهای آینده دانست؛ کاری که طبعا مستلزم دستیابی همگان به آموزش و ارتقا بخشیدن جایگاه فلسفه در آموزش عالی است.
روز جهانی فلسفه فراتر از آن، تبلیغی است برای رشتهای آکادمیک که این روزها در بسیاری از دانشگاههای جهان حتی موجودیت خود را در خطر میبیند، زیرا دانشگاهها و مراکز آموزشی نیز بیش از پیش تابع "کارآمدی" شدهاند و بیشتر به رشتههایی میدان میدهند که به درد «بازار» بخورد.
این روز باید یادآور شود که فلسفه هنوز میتواند مکملی برای آموزش فکتها و متدها باشد و پایهای مهم برای رشتههای دیگر به شمار آید. بدون طرح پرسشهای درست که یکی از تواناییهای تفکر فلسفی است، هنوز بسیاری از نتایج تجربی نمیتوانند دستهبندی شوند.
پرسشهایی که باقیست
باید افزود که امروزه عدهای فلسفه را اندیشهای بلاموضوع میدانند که هیچ سودی ندارد و باید آن را کنار گذاشت. به باور آنان فلسفه با واقعیتهای جهان بیگانه است. آنان به فلسفه نگاهی تحقیرآمیز دارند و آن را رویاپردازی و پنداربافی میدانند که دستاوردی نداشته و اگر هم ارزشی داشته باشد، صرفا ارزشی تاریخی است.
عدهای دیگر معتقدند که فلسفه نیز تابع قوانین بازار شده و به کالایی در کنار کالاهای دیگر تبدیل شده است. همایشهای فلسفی جنبهی تفننی و تبلیغی دارند و فیلسوفان صرفا به این همایشها دعوت میشوند تا به مجالس زینت بخشند و آنها را جذاب کنند. اما در چنین همایشهایی مسائل و پرسشهای جدی امکان طرح نمییابند و گرهی از مشکلات عدیدهی جوامع بشری نمیگشایند.
اما در مقابل شماری نیز معتقدند که فلسفه هنوز جایگاه ارجمندی دارد و امروز هم از اهمیت عملی برخوردار است. به باور آنان، امروز هم نمیتوان از تفکر منظم و همهجانبهی انتقادی (یعنی فلسفه) چشمپوشی کرد. ریاضیدانان، معماران، مهندسان، فیزیکدانان، باستانشناسان و جغرافیدانان به این پرسشهای مهم و گاه حیاتی پاسخ نمیدهند که فرضا «عدالت چیست؟»، یا «یک جامعهی آزاد و عادلانهی انسانی چه ویژگیهایی دارد؟»، یا «آیا برای آدمی آزادی واقعی روحی وجود دارد؟»
اینها پرسشهایی هستند که در وهلهی نخست فیلسوفان و متفکران خود را با آنها مشغول میکنند. این پرسشها از محدودهی یک رشتهی علمی خاص فراتر میروند و به همهی انسانها مربوط میشوند. به باور بسیاری از متفکران هنوز پرسشهای فلسفی کانت برای هر انسانی مطرح هستند، پرسشهایی چون: انسان چیست؟ چه میتواند بداند؟ چه باید بکند؟ به چه میتواند امیدوار باشد؟
دانش همواره معطوف به حوزهاى معين است و بخشی از واقعیت تجربی را آن هم به روشی معین به موضوع پژوهش خود تبدیل میکند. دانش راه خود را میکوبد و هموار میکند و با قاطعیت پیش میتازد. اما هیچ دانشی پیامدهای خود را معروض نقد قرار نمیدهد. در صورتی که فلسفه نه تنها میتواند از خود فلسفه بازخواست کند، بلکه همزمان میتواند هر گونه دانش، جهانبینی، ایدئولوژی، دین، تکنولوژی، جامعه، هنر و فرهنگ را نیز معروض پرسش و سنجش قرار دهد.
اموری وجود دارند که هنجاری هستند. این امور صرفا روحیاند و بدون فلسفه نمیتوان به آنها پرداخت. بدون امور هنجاری اساسا دستیابی به یک زندگی انسانی ممکن نیست. هر انسانی هنجارهایی دارد که به زندگی او تعلق دارند. اما اینکه آیا چنین هنجارهایی واقعا بطور همهجانبه انسانی هستند، پرسش دیگری است که فقط در مباحث فلسفی روشن میشود.
فلسفه تفکر و تاملی مبتنی بر پرسشهای انتقادی است که حتی نتایج خود را سنجشگرانه معروض نقد قرار میدهد و به این اعتبار همواره به برانگیختن روحیهی انتقادی دامن میزند. فلسفه میپرسد، تامل و درنگ میکند، دربارهی مفاهیم و بدیهیات عمومی تردید میکند و آنها را میسنجد.
تنوع دیدگاههای فلسفی به هیچ وجه بیانگر ضعف معنوی فلسفه نیست. چنین تنوعی دربارهی موضوعات مشترک حتی ضروری است، زیرا هر یک از دیدگاههای فلسفی بیانگر فعالیت روحی یک فرد یا گروهی از افراد است که همان نحلههای گوناگون فلسفی را میسازند. سرشت روح آدمی به گونهای است که تاثیرپذیری آن از مفاهیمی چون آزادی، اندیشه، رفتار، تصمیمگیری، عدالت، عشق، نفرت و غیره را هرگز نمیتوان برای همهی زمانها با فرمولی روشن بیان کرد. پس دقت ریاضی هرگز نمیتواند ایدهآل فلسفه باشد. فلسفه هیچگاه به دقت ریاضی نمیرسد و اساسا هم نمیخواهد برسد.
فلسفه چونان امر بدیهی روح، باید برای روح همواره باز و آمادهی پذیرش باشد. در دیالوگ و گفتوگوست که حقیقت آشکارتر میشود، حتی اگر چنین حقیقتی موقت و به گفتوگوهای بعدی نیازمند باشد. به این معنا، فلسفه نوعی روند بیپایان است و این امر یک نقصان نیست، بلکه بیانگر زنده بودن روح آدمی است. حتی دانشهای طبیعی فرسخته نیز اذعان میکنند که همهی شناخت آدمی نهایتا موقتی است.
یونسکو امسال به دلیل بحران ناشی از پاندمی کرونا در جهان بر اهمیت روز جهانی فلسفه تاکید کرده است، زیرا یکی از اصلیترین وظایف در چنین زمانهای، طرح پرسشهای مربوط به حوزهی اتیک است که خود بخشی از فلسفه به شمار میرود.
اما امروزه جهان فقط با مشکل کرونا دست به گریبان نیست. افزون بر آن بحرانها و خطرات ناشی از تغییرات اقلیمی، تروریسم و افراطگرایی، تضعیف حکومتهای دموکراتیک از طریق برآمد پوپولیسم، تحکیم الگوهای حکومتی خودکامه و اقتدارگرا به عنوان بدیلی در برابر دموکراسی و نیز فقر فزاینده در جهان و خطرات ناشی از آن برای بروز جنگهای منطقهای و فراگیر، همه از مشکلاتی هستند که گونهی تازهای از پرسشهای فلسفی را ضروری میکنند.
* مطالب منتشر شده در صفحه "دیدگاه" الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.
آلمان و فیلسوفان بزرگ معاصرش به روایت تصویر
فلسفهی آلمان در قرن بیستم جریانها و رویکردهای بسیاری را دربرمیگیرد. در این مجموعه عکس سعی بر آن بوده تا ۲۱ نمایندهی تأثیرگذار جریانهای گوناگون فکری آلمان در قرن بیستم و پس از آن معرفی شوند.
عکس: picture alliance/Pixsell
ادموند هوسرل (تولد: ۱۸۵۹ / درگذشت: ۱۹۳۸)
ادموند هوسرل در اتریش به دنیا آمد و بعدها تابعیت امپراتوری پروس را پذیرفت که بخشی از آلمان بود. او بنیانگذار مکتب پدیدارشناسی بود. هوسرل به انتقاد از اصالت روانشناسی، تاریخ و علم پرداخت و مکتب تحلیلی و تفهمیای را بنیان گذاشت که در زمینههایی چون هنر و نقد ادبی نیز تأثیر داشته است. "فلسفه به مثابهی دانش دقیق" و "منطق صوری و منطق استعلایی" شماری از آثار معروف هوسرل هستند.
عکس: picture-alliance / akg-images
گوتلوب فرگه (تولد: ۱۸۴۸ / درگذشت: ۱۹۲۵)
گوتلوب فرگه پژوهشهایی بنیادی دربارهی رابطهی منطق و ریاضیات داشت. او بنیانگذار ریاضیات جدید است. فرگه بر فیلسوفانی چون برتراند راسل، لودویگ ویتگنشتاین و ادموند هوسرل تأثیر گذاشت و در عرصههایی مانند فلسفهی زبان و فلسفهی ریاضی صاحبنظر بود. فرگه معتقد است: «چیزی را که بدیهی است نمیتوان تجزیه کرد و آنچه را که منطقاً بدیهی است، نمیتوان تعریف کرد».
عکس: picture alliance/akg-images
نیکلای هارتمان (تولد: ۱۸۸۲ / درگذشت: ۱۹۵۰)
هارتمان نخستین فیلسوف از شاخه ماربورگ مکتب نوکانتی بود. این نمایندهی عقلگرایی انتقادی با تأثیر از مکتب پدیدارشناسی هوسرل، متافیزیک را در قرن بیستم به عرصههای جدیدی کشاند. به اعتقاد او "استبداد ارزشها زمانی پدید میآید که بعضی به قدرت میرسند و با زور و به بهای از دست رفتن ارزشهای والاتر به ارزشهای ناچیز برتری میبخشند". "دربارهی بنیاد هستیشناسی" و "فلسفهی طبیعت" از آثار مهم هارتمان هستند.
عکس: picture-alliance/akg
کارل یاسپرس (تولد: ۱۸۸۳ / درگذشت: ۱۹۶۹)
کارل یاسپرس از نمایندگان مهم فلسفهی اگزیستانسیالیسم است. او از نخستین روانپزشکان آلمان در قرن بیستم نیز محسوب میشود. اندیشمندانی چون مانند ماکس وبر و هانا آرنت از دوستان او بودند. یاسپرس معتقد است: «آزادی همیشه در معرض حمله است و به همین دلیل در خطر! آنجا که جامعه این خطر را حس نمیکند، میتوان گفت که آزادی دیگر تقریباً از دست رفته است.»
عکس: ullstein bild - Fritz Eschen
ارنست بلوخ (تولد: ۱۸۸۵ / درگذشت: ۱۹۷۵)
بلوخ که او را "فیلسوف امید" نیز نامیدهاند، مارکسیست بود. او با شناخت از ارسطو و فیلسوفان مشایی مانند ابن سینا و ابن رشد، و همچنین با تکیه بر فیلسوفانی نظیر هگل و مارکس دیدگاههای هستیشناختی جدیدی عرضه کرد. از دید او باید با نیروی پیشبرندهی امیدواری جامعه را به قلمروی آزادی انسان تبدیل کرد. بلوخ میگوید: «تفکر یعنی گذر از مرز. ریشهی این خرافه چیست که حقیقت مسیر خود را میگشاید؟»
عکس: picture-alliance/dpa/Assmann
مارتین هایدگر (تولد: ۱۸۸۹ / درگذشت: ۱۹۷۶)
هایدگر به دلیل همکاری با حزب نازی در دوران هیتلر همیشه مورد انتقاد قرار داشته است. این فیلسوف با مبنا قرار دادن فلسفه سورن کیرکهگور، فیلسوف دانمارکی و پدیدارشناسی ادموند هوسرل به مفهوم هستی پرداخت. او همچنین میکوشید به پرسش تاریخ فلسفهی غرب دربارهی هستی عمق ببخشد و تفسیری نو از انسان و جهان به دست دهد. تفسیر وجودشناختی زبان و واژگان تخصصی پیچیده، بخش جداییناپذیر فلسفهی او هستند.
عکس: picture-alliance /akg-images
والتر بنیامین (تولد: ۱۸۹۲ / درگذشت: ۱۹۴۰)
والتر بنیامین نویسندهای فلسفی و منتقد ادبی از مکتب فرانکفورت بود که در کار ترجمه آثار بالزاک و پروست به آلمانی نیز مهارت داشت. بخشی از فعالیت او به موضوع فلسفه زبان اختصاص دارد. طرح او برای نگارش فلسفه تاریخ قرن نوزدهم پس از خودکشی در حین فرار از چنگ نازیها ناتمام ماند. او گزینگویههای خود را همچون "راهزنان مسلحی" میداند که ناگهان "راه را بر تنپروران میبندند و یقین را از آنها میگیرند".
عکس: picture-alliance/akg-images
ماکس هورکهایمر (تولد: ۱۸۹۵ / درگذشت: ۱۹۷۳)
هورکهایمر از بنیانگذاران مکتب فرانکفورت و همکار آدورنو در موسسهی پژوهشهای اجتماعی در همان شهر بود. او براساس دیدگاههای مارکس و هگل نظریهی انتقادی اجتماع را ارائه کرد. نقدهای او بر سرمایهداری متأخر در جنبش دانشجویی دهه ۶۰ در آلمان تأثیر داشت. هورکهایمر پس از روی کار آمدن نازیها مجبور به ترک آلمان و ۱۶ سال زندگی در تبعید شد. "دیالکتیک روشنگری" و "خسوف خرد" از جمله آثار او هستند.
عکس: picture-alliance/dpa
هانس گئورگ گادامر (تولد: ۱۹۰۰ / درگذشت: ۲۰۰۲)
گادامر که بیش از یک قرن زندگی کرد، در فلسفه از هایدگر و هوسرل تأثیر پذیرفته بود. او مهمترین نمایندهی هرمنوتیک فلسفی آلمان و در پی پاسخ به پرسش شرایط امکان فهم بود. او فهم را بسته به افق ترسیم شده از سوی سنت و روایتها میدید. به باور گادامر، پیشداوریها و پرسشهای مفسر از این افق سرچشمه میگیرند."ستایش نظریه"، "حقیقت و روش"، "امروزینگی زیبایی" و "دیالکتیک هگل" از آثار مهم او هستند.
عکس: picture-alliance/dpa
تئودور و. آدورنو (تولد: ۱۹۰۳ / درگذشت: ۱۹۶۹)
آدورنو جامعهشناس، منتقد موسیقی و از نمایندگان مهم نسل اول مکتب فرانکفورت بود. موضوع اصلی برای او "نجات فرد" از جامعهی دیوانسالار و تبلیغاتی دهههای پس از جنگ جهانی دوم بود. از دید او چنین جامعهای تحرک و آزادی عمل فرد را محدود میکند. او از منتقدان فلسفهی اگزیستانسیالیسم و پوزیتویسم فلسفی بود. "دیالکتیک روشنگری"، "فلسفهی موسیقی نوین" و "دیالکتیک منفی" از آثار مهم آدورنو هستند.
عکس: picture-alliance / IMAGNO/Franz
هانا آرنت (تولد: ۱۹۰۶ / درگذشت: ۱۹۷۵)
آرنت شاگرد هوسرل، هایدگر و یاسپرس بود. اهمیت این نظریهپرداز آلمانیآمریکایی گذشته از فلسفهی سیاسی بیشتر در زمینه نظریههای سیاسی است. او در کتاب "ابتذال شرور" در تحلیل محاکمه آدولف آیشمن، از چهرههای نازی که در اسرائیل محاکمه شد، تحلیلی جامع از یهودستیزی و هولوکاست به دست داد. به باور آرنت "دوران هیتلر و استالین، زمان ابتذال پلیدی بود که زبان از بیان آن ناتوان میماند و تفکر در برابر آن ناکام".
عکس: picture alliance/Keystone
هانس بلومنبرگ (تولد: ۱۹۲۰ / درگذشت: ۱۹۹۶)
بلومبرگ را از اصیلترین فیلسوفان معاصر آلمان میدانند. او نوعی فلسفهی استعاره را بنیان گذاشت. از دید او در عصر جدید که بر عقلانیت و تفکر استوار است، انسان هنوز در افق تصویرهای گذشته میاندیشد که بینش او را نسبت به جهان و فهم او را از خویش میسازند. "حقانیت عصر جدید"، "الگوهایی برای استعارهشناسی"، "چرخش کوپرنیکی" از آثار مهم این اندیشمند آلمانی هستند.
عکس: picture-alliance/dpa
نیکلاس لومان (تولد: ۱۹۲۷ / درگذشت: ۱۹۹۸)
لومان حقوقدان و جامعهشناس نیز بود. یورگن هابرماس، فیلسوف معاصر، زمانی گفته بود که لومان فیلسوفی در پوستین جامعهشناس است! لومان بسیار پرکار و بنیانگذار "نظریهی سامانهها" (تئوری سسیتمها) در جامعهشناسی بود. به گفته لومان یکی از مهمترین کارکردهای تبلیغ این است که مردم بیسلیقه را به سلیقه مجهز کند. "روشنگری جامعهشناختی"، "سامانههای اجتماعی" و "واقعیت رسانههای گروهی" از آثار او هستند.
عکس: AP
کارل اتو اپل (تولد: ۱۹۲۲)
نمایندهی مهم اخلاق گفتمانی در فلسفهی معاصر آلمان است. او از فلسفهی تحلیل زبان ویتگنشتاین، هرمنوتیک هایدگر و عملگرایی چارلز ساندرس پیرز تأثیر پذیرفته است. اپل از پرنفوذترین فیلسوفان رویکرد پراگماتسیم استعلایی زبان است. این گرایش، نوسازی فلسفهی استعلایی کانت است. اپل کوشید همراه با هابرماس نظریهی اخلاق کانت را با توجه به مسئله توجیه هنجارها با کاربرد اجزاء نظریهی ارتباط روزآمد کند.
عکس: picture alliance/dpa
یورگن هابرماس (تولد: ۱۹۲۹)
هابرماس را مهمترین فیلسوف معاصر آلمان و جزء نسل دوم مکتب فرانکفورت میدانند. او با کاربرد نظریهی انتقادی بداهت علوم اجتماعی و عقلانیت انتقادی را به پرسش میگیرد. هابرماس از فعالترین فیلسوفان در بحثهای عرصهی عمومی بوده است. او مقابل گرایشهای تاریخنگارانی ایستادگی کرده که بهویژه در دهه ۸۰ میلادی میکوشیدند ناسیونال سوسیالیسم را توجیه کرده و ابعاد فاجعه هولوکاست را کماهمیت جلوه دهند.
عکس: picture-alliance/dpa
ارنست توگندهت (تولد: ۱۹۳۰)
توگندهت (Tugendhat) فیلسوفی فعال در جریانهای صلحطلبی است که از هایدگر و ویتگنشتاین تأثیر پذیرفته است. اهمیت کار او بیشتر به دلیل نقد مفهوم آگاهی است. توگندهت معتقد است: «کسی که زندگی گذشتهی خود را میپذیرد، کارش هنگام گذار به نیستی آسانتر است.» "مفهوم حقیقت در آثار هوسرل و هایدگر"، "خودآگاهی و استقلال" و "مسئلهی اخلاق" از آثار مهم این فیلسوف آلمانی هستند.
عکس: picture-alliance/dpa
هانس لنک (تولد: ۱۹۳۵)
هانس لنک (Lenk) فیلسوفی با عنوان قهرمانی المپیک قایقرانی در سال ۱۹۶۰ است! به دلیل گوناگونی آثارش نمیتوان به آسانی او را در یکی از شاخهها یا مکاتب فلسفی قرار داد. لنک در کنار مسائل فلسفهی کاربردی مانند فلسفهی ورزش، به فلسفهی اقتصاد و اجتماع نیز میپردازد. لنک میگوید: «به نظر میرسد امروزه دیگر فلسفه و فیلسوفها در غرب حکومتستیز نیستند: درغرب دیگر کسی فیلسوفها را نمیکشد.»
عکس: picture-alliance/dpa
اوتفرید هوفه (تولد: ۱۹۴۳)
اوتفرید هوفه با آثار مهم خود دربارهی کانت، ارسطو و علم اخلاق به شهرت رسید. او معرف نظریهی عدالت جان راولز، فیلسوف آمریکایی به جامعهی آلمان است. کتاب "عدالت سیاسی" هوفه به هشت زبان ترجمه شده است. به اعتقاد هوفه "خوشبختی کشمکش فعال با شرایط زندگی است". او از جمله فیلسوفانی بود که به خاطر نگرانی از سوءاستفاده تبلیغاتی، از شرکت در کنگرهی جهانی فلسفه در تهران خودداری ورزید.
عکس: picture alliance/dpa
پتر اسلوتردایک (تولد: ۱۹۴۷)
اسلوتردایک (Sloterdijk) پس از هابرماس از مهمترین فیلسوفان معاصر آلمان به شمار میرود. او درباره بسیاری از موضوعهای سیاسی و فرهنگی زمانه مقاله و کتاب نوشته است. شیوهی تفکر و نقد فرهنگی اسلوتردایک ریشه در مکتب فرانکفورت دارد. او با بهکارگیری آثار هایدگر میکوشد سنتهای هگل و نیچه در فلسفهی آلمان را روزآمد کند. به باور او "آخرین وظیفه فلسفه آن است که رویای شفابخش گفتوگوی آزاد را حفظ کند".
عکس: picture-alliance/dpa
اکسل هونت (تولد: ۱۹۴۹)
هونت (Honneth)، رئیس انستیتو پژوهشهای اجتماعی دانشگاه فرانکفورت، فلسفه اجتماعی را محور پژوهشهای خود قرار داده است. او از شاگردان برجسته هابرماس و نمایندهی نسل سوم مکتب فرانکفورت است. کلیدواژهی "آسیبشناسی عقل" در آثار او تلاشی است برای نوسازی و گسترش نظریهی انتقادی اجتماع در مکتب فرانکفورت. هونت تنشهای اجتماعی را "کشمکش برای رسیدن به تأیید اجتماعی، قدردانی و احترام دیگران" ارزیابی میکند.
عکس: cc-by-sa-Bunnyfrosch
یولیان نیدا - روملین (تولد: ۱۹۵۴)
نیدا ¬ روملین (Nida-Rümelin) را یکی از نمایندگان فلسفهی دانشگاهی در کشورهای آلمانیزبان میدانند. زمینههای کاری او بیشتر علم اخلاق، نظریههای عقلانیت و دموکراسی و فلسفهی حقوق و دولت هستند. او پس از هابرماس و اسلوتردایک یکی از فیلسوف بنام آلمان به شمار میرود. این فیلسوف آلمانی متعقد است: «انسانهایی که همیشه نگران خشنودی خود در هر شرایطی هستند، به احتمال زیاد دیر یا زود به ناخشنودی میرسند.»