با انقلاب ۵۷ موج گریز از کشور نیز آغاز شد. جمعیت برآمده از این موج انسانی را که هیچگاه آرام نگرفت، هماکنون بالغ بر هشت میلیون نفر تخمین میزنند. به بیانی دیگر، حداقل ده درصد از مردم ایران در خارج از کشور بهسر میبرند. بخش بزرگی از گریختگان از کشور را میتوان در شمار نخبگان فکری آن جای داد. در واقع جمهوری اسلامی هر آنکسی را که بر ارادهاش گردن ننهاده، طرد کرده و میکند.
گریختگانِ به ناگزیر، به ویژه در سالهای نخست، آن کسانی بودهاند که موفق شدهاند تا جان خویش را از بازداشت و زندان و چه بسا مرگ، نجات دهند. در میان این افراد چه بسا نویسندگان و هنرمندانی بودهاند که در دوری از زادبوم و زبان مادری، دیگر ننوشتهو خلق نکردهاند و اگر نوشتهاند، همانا به زبان مادری بوده که مخاطبانی اندک داشته است. تنها معدود کسانی از این عده توانستهاند جذب محیط روشنفکری کشور میزبان شوند و راه دشوار حضور ادبی در این کشورها را پشت سر بگذارند.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
حضور سرفراز فرزندان نسل نخست تبعیدیان و مهاجران، یعنی کودکانی که در کشور میزبان زاده و یا بزرگ شدهاند، حضوریست بالنده که نمود آن را میتوان در سراسر جهان غرب، در عرصههای مختلف، مشاهده نمود. این حضور را در سالهای پسین، جوانانی که مجبور به ترک کشور شدهاند، کاملتر کرده است. فرزندان نسل نخست، اگرچه به زبان کشور میزبان تسلط دارند و چه بسیار به چندین زبان سخن میگویند، به زبان مادری خویش تسلط ندارند. نسل جوان مهاجر اما به زبان فارسی تسلط دارد و از مهارتهای دیگر زبانها، بهنسبت نسل نخست، کمبهرهتر است.
ادبیات و "نسل دوم"
کمتر کشوری از جهان غرب میتوان یافت که نویسندگانی از نسل دوم ایرانیان در ادبیات آن ندرخشیده باشد. این نویسندگان در واقع فرزندان همان نسل نخست هستند که در کشور میزبان رشد و تحصیل کردهاند. از میان اینها نویسندگانی به شهرتی جهانی رسیدهاند. آثارشان اگرچه به زبانهایی دیگر ترجمه و منتشر میشوند، اما جایگاهی در ادبیات فارسی ندارند و آثارشان در فرهنگ ایران هنوز ناشناخته است.
فهمیه فرسایی در کتاب "صدای دوم، نگاهی به آثار نویسندگان نسل دوم ایرانیتبار در دیاسپورا" کوشیده است تا آنجا که امکان یافته، این نسل و آثارشان را معرفی کند. حاصل کوشش او نگاهیست به آثار دوازده تن از این نویسندگان "بدون در نظر گرفتن مضمون محوری اثر". این نویسندگان خود نیز «در مصاحبههای متعدد، نظر و نیت خود را در مورد آثارشان با خوانندگان در میان گذاشتهاند.»
کتاب به چهار فصل تقسیم شده؛ سه فصل نخست به نویسندگان ساکن آلمان، فرانسه، سوئد و ایتالیا اختصاص دارد و فصل پایانی به "اکتاوهای دیگر". هر فصل شامل جستارهاییست از معرفی تا نقد و بررسی آثار و در نهایت مصاحبههایی با نویسندگان.
فهمیه فرسایی در لابهلای همین نوشتهها از ادبیات تبعید میگوید و مشکلات تاریخی آن را برمیشمارد. از ادبیات مهاجران مینویسد و از پیشینه آن در کشورهایی چون آلمان. از زندگی در کشور میزبان و راههای دشوار زیستن مینویسد و بالیدن در زبانی که زبان مادری نیست. او در بیش از ۳۰۰ صفحه از نویسندگانی میگوید که چه بسا با زبان مادری خویش بیگانه هستند؛ نهایت اینکه تنها در حد گفتار روزانه میتوانند از آن استفاده کنند و کشور میزبان و فرهنگ آن را بیش از زبان و فرهنگ اجدادی خویش میشناسند.
نگار آ. زاده، نوا ابراهیمی، شیدا بازیار، نگار جوادی، رؤیا حکاکیان، یاسمین رضا، آنوشکا روشنی، مهرنوش زائر اصفهانی، حمید زیارتی، نوید کرمانی، سیسیل لاجلی، مریم مجیدی، آنسا مشفق، بهیه نخجوانی، دینا نیری و گلناز هاشمزاده نویسندگانی هستند که آثارشان در این کتاب بررسی شده است.
ادبیات "نسل دوم" ایرانیان در واقع ادبیات ایرانیان کشورهای میزبان است که میکوشد با جانسختی جایی برای خویش در ادبیات این کشورها بیابد. نویسندگان این ادبیات در کلیت خویش زندگی خود و خانواده و یا اطرافیانشان را دستمایه کار قرار دادهاند تا بدینوسیله از واقعیتهای دیده و شنیده و تجربهشده، در ساختاری ادبی، داستانی بسازند. این ادبیات با توجه به وضع موجود، نگاه نسل نو است به هستی نسل پیشین؛ گاه غم به دل مینشاند و گاه در میان همین غم، به طنزی شوخ، غم میشکند و لب به خنده مینشاند.
ادبیات "نسل دوم" را نمیتوان به صرف "ایرانیتبار" بودن نویسندگان آن، بخشی از ادبیات ایران به شمار آورد. این ادبیات اما به شکلی به ما ایرانیان مربوط میشود. همانطور که خواندن سفرنامههای سیاحان غربی از ایران برایمان جذابیتی ویژه دارد و در لابهلای صفحات آنها میکوشیم خود را بازبینیم و بازبیابیم، ادبیات نسل دوم ما نیز با همین ویژگی، چه بسا جذابتر از آنهاست. نگاه کنجکاوانه فرزندانمان به هستی تراژیک ما که گاه به شوخی و طنز نیز بیان میشود، پنداری آینهایست که به دستمان دادهاند تا از نگاه این نسل خود را در آن بازبینیم.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
فهیمه فرسایی عنصر روایت را در بیشتر این آثار بازمییابد که بر "توشه خاطرات" استوار هستند: «زندگی تبعی این نویسندگان، آنگونه که در کتابهای خود تصویر میکنند، از آن لحظه آغاز میشود که مادر یا پدر، یا هر دو در تعیینکنندهترین بزنگاه زندگی خود، به دلخواه و یا از سر اجبار، راهی دیاری دیگر شدهاند و آنها را هم با خود بردهاند. این مهاجران اغلب در کنار مصائبی که در راه پُرسنگلاخ رسیدن به مقصد از پیش تعیینشده یا تصادفی، متحمل شدهاند، انزوای زبانی، طرد روحی، بیگانگی رفتاری و سرگشتگی فرهنگی را نیز تجربه کردهاند. به طور کلی همین ماجراها، خاطرات تلخ و شیرین سفرهای با و بیتوشه، یادهای دوران کودکی در ایران، چگونگی بزرگ شدن... در غربت، ذخیره پایانناپذیر روایتهای آنان را میسازد.»
فهیمه فرسایی در گفتگو با سرور کسمایی چندوچون موقعیت این نویسندگان را در فرانسه که آثارشان به جوایزی ارزشمند نیز دست یافته است، پی میگیرد. در گفتوگو با هادی کیکاووسی همین موقعیت را در ایتالیا دنبال میکند. بهروز شیدا نیز در نوشتهای، نگاهی دارد به این موقعیت در سوئد. در این شکی نیست که در دیگر کشورها نیز میتوان این پدیده را دنبال کرد؛ چیزی که در این کتاب دیده نمیشود، ولی میتواند موضوعی باشد برای ادامه کار.
ادبیات نویسندگان "نسل دوم" بهرغم محبوبیت جهانی، امکان ترجمه و نشر در داخل کشور ندارد. این آثار، بیآنکه نویسندگانش خواسته باشند، به شکلی با ایران در رابطهاند و همین خود علتیست که رژیم حاکم بر ایران آن را برنتابد. اینجاست که ادبیات نسل دوم در کنار ادبیات تبعید مینشیند. نویسنده تبعیدی تجربه خویش را به داستان میکشاند و نویسنده "نسل دوم" تجربه والدین خود را بر تجربه خود میافزاید. در این روند اما نگاهها متفاوت است؛ دو نسل، هر یک از دریچه نگاه خویش، به هستی مینگرد.
ادبیات و "صدای دوم"
"صدای دوم" اما تنها به نویسندگان "نسل دوم" محدود نیست؛ کسانی را نیز در بر میگیرد که از "نسل دوم" نیستند، ولی از همان آغاز ترجیح دادهاند به زبان بیگانه بنویسند. کسانی از آنها، چون یاسمین رضا، را اصلاً نمیتوان ایرانی یا حتی ایرانیتبار نامید. از او بیشتر به عنوان نویسندهای فرانسوی نام برده میشود. در آثار او نیز ایران و ایرانی جایی ندارد. شهرت کسانی چون نوید کرمانی در آلمان، بیشتر به اعتبار مسلمان و یا مسلمانزاده بودن فردی دمکرات است که میکوشد بین اسلام و غرب راههای آشتی را بیابد. او در واقع فرزند موقعیت است و ادبیاتی که میآفریند، در این موقعیت برای دولتمداران آلمانی ارزشمند میشود.
فهیمه فرسایی با توجه به تاریخ ادبیات آلمان، روند دردناکی را روایت میکند که نویسندگان غیرآلمانی ساکن این کشور، با اشاره به نویسندگانی از خانواده مهاجران، تا رسیدن به موقعیتی برابر با نویسندگان آلمانی پشت سر گذاشتهاند. در این شکی نیست که در دیگر کشورها نیز همین روند را نویسندگان تبعیدی و یا "نسل دوم" تبعیدیان و مهاجران طی کردهاند. مشکل در این راستا نه "شهروند" شدن، بلکه نگاه به انسان است؛ چیزی که فرسایی آن را در برخورد جامعه آلمان با نویسندگان ترکی بازیافته که در شمار فرزندان کارگران مهاجر بودهاند.
فرسایی در این اثر بر یک ویژگی دیگر این آثار نیز انگشت میگذارد و آن اینکه بیشتر خالقان آنها زن هستند. واقعیت این موضوع را البته در عرصه ادبیات امروز ایران (داخل و خارج از کشور) نیز میتوان بازیافت. در چند دهه گذشته نویسندگان زن رشد چشمگیری در ادبیات ایران داشتهاند و هنوز نیز دارند.
راهی که ادامه دارد
فهیمه فرسایی در این اثر راهی را آغاز کرده که بیشک ادامه خواهد یافت. کار او در واقع بخشیست کوچک از کاری بزرگ که با گذشت زمان هر روز بر ابعاد آن افزوده میشود. ارزش این کار نیز در همین است؛ در اینکه نشانی باشد از عرصهای در تاریخ ادبیات که کمتر دیده شده و یا شاید به این شکل و این ابعاد توجهی را به خود جلب نکرده است.
"صدای دوم" کتابیست خواندنی برای تمامی کسانی که دوست دارند از صدای "نسل دوم" ایرانیان مهاجر و تبعیدی آگاه شوند. در همین رابطه است جایگاه ارزشمند آن در کنار تاریخ ادبیات تبعید.
کتاب را نشر فروغ در آلمان منتشر کرده است.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.