قربانی انتقادهای ملایم
۱۳۹۹ آذر ۲۰, پنجشنبهپدر علیاکبر سعیدی سیرجانی کتابفروش بود و دستی در ادبیات داشت. دبستان و دبیرستان را در زادگاهش گذراند.
۱۷ ساله بود که به دانشسرای مقدماتی کرمان رفت و سه سال پس از آن به دانشگاه تهران وارد شد و همزمان سه جُنگ شعر به چاپ رساند.
۲۴ ساله بود که رشته فلسفه را به پایان برد و در دبیرستانهای بم و سیرجان آموزگار شد.
۲۶ ساله بود که همکاری با بنیاد لغتنامه دهخدا را آغاز کرد و شش سال پس از آن همکار و دوست نزدیک پرویز ناتل خانلری در "بنیاد ایران" شد.
پس از انقلاب ۵۷ چندین اثر پژوهشی ماندگار نوشت که انتقادهای غیر مستقیمی به اوضاع و شرایط حاکم به شمار میآمدند: "ضحاک ماردوش"، "سیمای دو زن" و "شیخ صنعان" که در آن به ریاکارانِ دین به دنیافروش میتازد.
۵۷ ساله بود که پس از ممنوعیت تدریس، حق انتشار کتابهایش هم سلب شد و او را واداشت به وزیر ارشاد، رئیس جمهور و سرانجام رهبر نظام نامههای شکوهآمیز بنویسد: "پیام عتابآمیز جناب عالی را برایم خواندند، متأسف شدم. نه به علت اینکه مورد قهر آن مقام معظم قرار گرفتهام و به زودی امت همیشه در صحنه حسابم را خواهند رسید. بگذریم از لحن تهدیدآمیز که قاصد را شرمنده کرد. حیرتم از این است که جنابعالی با استناد به کدامین سند و قرینه و امارت مرا مرتد قلمداد کردید و نامعتقد به اسلام؟"
در ۲۴ اسفند ۱۳۷۲ در چاپخانهای در تهران بازداشت شد و در غیابش مأموران خانهاش را بازرسی کردند. نخست به بازداشتگاه و سپس به "خانه امن وزارت اطلاعات" منتقل شد. ۹ ماه خانواده از او هیچ خبری نداشتند و وکیلش نیز هیچگاه حضوری او را ندید. در روزنامههای رسمی او را به "نگهداری مواد مخدر، مشروبات الکلی، ویدئوی مستهجن، فعالیت شنیع اخلاقی و لواط، همکاری با افسران ساواک و جاسوسی، دریافت پول از دولتهای اروپایی و ایالات متحده، شرکت در کودتای نوژه و عضویت در شبکه قاچاق مواد مخدر" متهم کردند.
در دومین ماه بازداشت، اعترافنامهای از او در روزنامه کیهان منتشر شد: "بازجوی عزیز سلام. از اینکه لجاجتهایی با حقانیت آرمان شما و صداقت همکارانتان کردم، شرمندگی بر من مستولی میگردد".
بعد درگذشت او به علت "سکته قلبی" اعلام شد و از همسرش تعهد گرفتند که "به شرط عدم درخواست کالبدشکافی" اجازه دفن صادر خواهد شد.
علیاکبر سعیدی سیرجانی در ۶۲ سالگی در تهران کشته شد.