ماریون اسر، آرایشگر
۱۳۸۹ خرداد ۴, سهشنبهروز ماریون اسر با آرایش موهای خود شروع میشود. او جلوی آینه دستشویی ابتدا موهای بلوند و تابدارش را سشوار میکشد و بعد هم صورتش را کمی آرایش میکند، آنهم خیلی سریع. دلیلش هم مهارت او در آرایش صورت است. او دوره دیدهی این کار است. البته ماریون اسر میگوید اگر قرار نباشد سرکار برود آرایش هم نمیکند: «مثلا وقتی در سفر هستیم.»
خانه ماریون اسر امروز صبح ساکت است. تعطیلات دو هفتهای مدارس در فصل پاییز آغاز شده و دو دختر ماریون اسر هم در رختخوابند. در غیر این صورت دخترها میبایست ساعت هفت و نیم در مدرسه باشند. شوهر خانم آرایشگر دخترها را هر روز به مدرسه میبرد. ماریون اسر میگوید: «دوست داشتم وقت بیشتری برای بچههایم داشتم و در آنجام تکالیف مدرسه کمکشان میکردم، ولی وقت ندارم. حتی برای یک مسافرت طولانی هم وقت ندارم. با کار ما نمیشود.» ماریون اسر و شوهرش با هم سالن آرایش را اداره میکنند و باید در محل کارشان حاضر باشند.
ماریون اسر قبل از اینکه سر کار برود لباس کارش را میپوشد. لباس همه کارکنان سالن آرایش مشکی است. ماریون اسر میگوید: «ما میخواهیم کمتر جلب توجه کنیم. مشتری باید در مرکز توجه باشد و به چشم بیاید. از طرف دیگر رنگ مشکی خوب است چون لکههای رنگ رویش معلوم نمیشود.»
ساعت هشتونیم صبح در سالن
فاصله خانه تا محل کار ماریون اسر با ماشین ده دقیقه است. او سالن آرایش را با شوهرش اداره میکند. آنها تمام روز را در سالن میگذرانند. سر ساعت نه کار ماریون اسر شروع میشود. اولین مشتری او مرد جوان خوشصحبتی است که میخواهد موهایش را کوتاه کند. مشتریهای بعدی در نوبت رنگ مو هستند.
ماریون اسر که با لبخندی دوستانه سر صحبت را با مشتریهایش باز میکند، میگوید: «در شغل ما گپزدن با مشتری بخشی از کارمان است. گاهی از بچههایمان تعریف میکنیم، بعضی اوقات هم صحبت فقط به وضع آبوهوا خلاصه میشود.»
خانم آرایشگر هم مو کوتاه و رنگ میکند هم آرایش صورت، هر از گاهی هم پشت صندوق مینشیند و در همه حال، حواسش به کارمندانش هم هست. او هر چند رئیس است اما از کار کردن ابایی ندارد. او میخندد و میگوید: «لازم باشد جارو هم میکنم.» بعد در حالی که پالتوی یک مشتری را از جالباسی میآورد، اضافه میکند: «بعضی وقتها برای مشتریها قهوه یا روزنامه میآورم. بعضی از مشتریهای ما سالهاست که پیش من میآيند.»
جمعه: دو بعد از ظهر
ماریون اسر معمولا هر روز تا پنجونیم بعد از ظهر در آرایشگاه میماند، اما امروز جمعه است و جمعهها فرق میکند. او جمعهها زودترتعطیل میکند. در نزدیکی سالن آرایش سوپرمارکتی است که ماریون اسر از آنجا ماهی و سیبزمینی میخرد. او توضیح میدهد: «جمعهشبها خانه ما، شب خوراک ماهی و سیبزمینی است. ما اصولا فقط شام را غذای گرم میخوریم.»
دلیل خوراک ماهی این است که ماریون اسر هم، مثل همه کاتولیکهای معتقد دیگر، به احترام مسیح که جمعه عصر به صلیب کشده شد، شام ساده، یعنی ماهی درست میکند. او البته از چند ساعت باقی مانده روز جمعه هم استفاده میکند و با دخترهایش بیرون میرود تا با هم اسکیتسورای کنند.
وی میگوید: «اسکیتسواری را من در اصل به خاطر دخترها یاد گرفتم. اما حالا بیشتر از آنها اسکیتسواری میکنم. و تازه باید دخترها را هم تشویق کنم که بیرون بیایند و کمی بیشتر تحرک داشته باشند.» ماریون اسر غیر از اسکیتسواری سرگرمیهای دیگری هم دارد. او اهل مطالعه و بیشتر از آن، عاشق نقاشیکشیدن است. اسر میگوید: «من همه عمرم نقاشی کشیدم. از بچگی گرفته تا دوران نوجوانی و حالا. اگر دیپلم گرفته بودم حتما در رشته هنر تحصیل میکردم و نقاش میشدم.»
ساعت ۴ بعد از ظهر در خانه
ماریون اسر به محض اینکه از درب ورودی خانه وارد میشود صندوق پست را باز میکند. همه صورتحسابها به اسم شوهرم هستند. من فقط نامههای خودم را باز میکنم. از صورتحساب خوشم نمیآید! اما کی خوشش میآید.» او سپس راهی آشپزخانه و مشغول درست کردن شام میشود . بعد هم میز شام را آماده میکند و خانواده را صدا میزند.
قبل از شروع شام، همه اهل خانواده دستهایشان را به هم گره میکنند و با هم دعا میخوانند. ماریون اسر میگوید: «ما همیشه قبل از غذا دعا میکنیم. بعضی وقتها، اگر فراموش نکنیم، بعد از غذا هم همینطور.»