مجردها یا متاهلها؛ کدام خوشبختترند؟
۱۳۹۲ دی ۱۳, جمعه زناشویی تلاشی مشترک است برای به دست آوردن نیمی از خوشبختی زمان مجردی!
"اسکار وایلد"
آنها که رابطهای دائمی دارند، راضیترند و عمرشان بیشتر از مجردهاست. این نظریهای قدیمی است اما آیا منطبق با واقعیت است؟ پژوهشگران به درستی این دیدگاه تردید دارند و مبنای تردیدشان نیز تحقیقات جدیدی است که جنبه مثبت زندگی مجردی بر احساس رضایت را تایید میکنند.
در سال ۱۹۷۰ از مجموع خانوارهای آلمان، حدود ۲۵ درصد تک نفره بودند، این میزان در سال ۲۰۰۹ به ۴۰ درصد یعنی به ۱۶ میلیون نفر رسید. این روند رو به تزاید که پیشتر در کشورهای غربی مشاهده میشد، در کشورهای رو به توسعه یا سنتیتر نیز جای خود را گشوده است. مبنای این جابجایی نیز، چیزی جز تحول در مناسبات اجتماعی و انسانی نیست.
از منظر بیولوژیک، همزیستی یا همکاری امری بسیار انرژیبر است. مغز ما در جمع یا در برابر دیگری، مدام در حال محاسبه و تنظیم رفتار، گفتار، حرکات بدن و زبان اشاره است تا مانع هر واکنش یا داوری ناخواسته شود.
روشن است که بعضیها راحتتر با زندگی بدون همسر کنار میآیند. زندگی تکنفره به نظر بسیاری از مجردها، آزادی کامل است. تصمیمگیری با رای شخصی انجام میگیرد و فرد میتواند بدون ملاحظه و رعایت دیگری، در پی امیال و علاقمندیهای خود باشد. لزومی به توافقهای اعصاب خردکن به عنوان سدی در برابر انجام کارهای ناگهانی نیست.
آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی که به بدبینی شهرت دارد میگوید: «ازدواج یعنی آن که همه کار ممکن را برای بیزاری از یکدیگر انجام دهی. حقوق فردیات را نصف کنی و وظایفت را دوبرابر...»
تجرد و سلامتی
جامعهشناسان دانشگاه تگزاس آستین معتقدند که مجردها از سلامت جسمی بهتری برخوردارند و احساس رضایتمندی بیشتری دارند. این مدعا بر نتایجی استوار شده که از طرح "پرسشنامه سلامتی ملی" این دانشگاه با شرکت یک میلیون و دویست هزار نفر به دست آمد. این طرح در فاصله سالهای ۱۹۷۲ تا ۲۰۰۳ انجام شد و نتایج آن در سال ۲۰۰۸ انتشار یافت.
این پرسشنامه روشن کرد که تفاوت میزان سلامتی مجردها و متاهلها از دهه هشتاد میلادی به بعد به شدت کاهش یافته و به ویژه نزد مردان به صفر رسیده است. آمارهای پیشین حاکی از آن بودند که میزان بیماری نزد مجردها به مراتب بیشتر از متاهلهاست. بر همین مبنا، ازدواج و تشکیل خانواده، یک نسخه بهداشتی برای مجردها نیز محسوب میشد.
پروفسور اشتفان هاردل (استاد جامعهشناسی دانشگاه ماینس) معتقد است که زندگی مجردی مزایای بسیاری دارد: مجردها حلقه گستردهای از دوستان دارند، در فعالیتهای اجتماعی فعالترند و از امکانات مالی و شغلی بهتری برخوردارند؛ اما در شرایط سخت مانند بیماری و یا مشکلات مالی، وضعیت مجردها از متاهلها نامناسبتر است.
پژوهشهای دیگر نشان میدهند که اکثر مجردها در سنین بالا به دنبال یافتن شریک مناسبی برای دوران سالخوردگی هستند؛ دورانی که هر فرد نیاز بیشتری به تیمار و پرستاری و پرکردن تنهایی دارد. جالب آن که در میانسالی، مردان مجرد به مراتب بیشتر از زنان مجرد در جستجوی همدم هستند.
این تحقیقات میتوانند پاسخی به آرتور شوپنهاور، فیلسوف "ضد زن" آلمانی باشند که میگفت: تنها مردی که نمیتواند بدون زنان زندگی کند، دکتر زنان است!
تاهل و استرس
محققان دانشگاه روتردام هلند هم که در زمینه "خوشبختی" تحقیق میکنند، به نتایجی مشابه جامعهشناسان دانشگاه آستین رسیده و میگویند مجردها نه تنها در مقایسه با متاهلها سالمترند، بلکه خوشبختتر هم هستند.
زمانی مجرد ماندن افراد، به معنای آن بود که متقاضی یا خواستگار ندارند و این خود به خود عیب تلقی میشد. یافتههای جدید جامعهشناسان نشان میدهد که زندگی مجردی معنای دیگری یافته و مجردها با وضعیت خود بهتر کنار میآیند. ازدواج نکردن، دیگر ننگ و عار یا ناکامی شخصی محسوب نمیشود.
مشکل مجردها در رابطه با داشتن یک همدم یا سنگ صبور در دوران جدید، به دوستان و روانشناسان محول شده است! دوستیابی و آشنایی و برقراری حاشیه امن اجتماعی، در عصر شبکههای اینترنتی، به مراتب آسانتر ار پیش شده و تنهایی، موجب تشکیل خانواده نیست.
پژوهشگران هلندی تاکید میکنند که فشار اجتماعی بر متاهلها بیشتر است؛ مجردها به دلیل دور ماندن از این فشارها، استرس کمتری دارند و این تاثیر مثبتی بر تندرستی جسمانی آنها دارد.
تنها چیزی که میتوان روی آن انگشت گذاشت، ارتباط جنسی پایدار و منظم است که در میان مجردها و متاهلها متغیر است. سکس نقش مهمی در سلامتی جسمی و روانی دارد. زوج هایی که ارتباط جنسی ندارند، بیشتر مشاجره می کنند و به روشهای دیگری برای رفع تنش نیاز دارند. کسی که زندگی جنسی فعالی دارد، بهتر و بیشتر عمر میکند.
با وجود این، تنهایی میتواند تبدیل به معضل شود. روانشناسان معتقدند که "تنها بودن" موقعیتی واقعی و "انزوا" موقعیتی حسی است. یعنی مجردها میتوانند علیرغم ارتباط اجتماعی دچار "انزاوی درونی" شوند که وضعیت نادری نیست.
و باید گفت که انزوا برای جسم هم زیانبار است؛ چیزی که در تحقیقات متعدد ثابت شده است. از عوارض انزوا میتوان به بیخوابی، اختلال در دستگاه گردش خون، تضعیف سیستم دفاعی بدن یا افسردگی اشاره کرد. تحقیقات علمی روشن میکنند که افراد دارای ارتباطهای اجتماعی فعال، به طور میانگین بیشتر از افراد منزوی عمر میکنند.
نتیجه اینکه زندگی مشترک مهم است و تاثیر مثبت بر سلامتی دارد اما مجردها هم تا وقتی که به انزوا دچار نشده باشند، چیزی از رضایت و سلامت کم ندارند.
یکی از دست اندر کاران این تحقیق هشدار میدهد که "فیسبوک" و شبکه های اجتماعی مشابه آن جایگزینی برای شبکههای واقعی اجتماعی نیستند: «رابطههای انسانی برای آدمها امری بدیهی است. ما مانند ماهیها هستیم که وجود آب را حس نمیکنند اما به آن نیاز دارند.»
زندگی مشترک، آری یا نه
تشکیل خانواده و زندگی مشترک، زمانی بدیهیترین چشمانداز انسانها بود. اما در دنیای مدرن، دو نیاز بنیادین روان بشری، یعنی پیوند عاطفی، عشق ورزیدن و فردیت و استقلال، در تضاد با یکدیگر قرار میگیرند.
بنیان نظریه تکامل، بر خلاف تصور عمومی بهبود نیست؛ بلکه سازگاری با شرایط جدید است. پژوهشگران مناسبات انسانی میگویند، زیست مشترک در سازگاری با زندگی اجتماعی نوین دستخوش تغییرات جدی و البته گام به گام خواهد شد. فردیت در جوامع پیشرفته صنعتی با مفهوم از خودگذشتگی در رابطه طولانی و پایدار تضاد دارد.
به اعتقاد محققان علوم رفتاری، چیزی به نام نیاز به خانواده در بین نیازهای بنیادین بشر وجود ندارد و این مفهوم که قبلا توسط مذهب، دولت، مناسبات اقتصادی و اجتماعی، تعیینکنندگی داشت، به مرور به حاشیه خواهد رفت و قطعیت و اهمیت خود را از دست خواهد داد.
اما چرا زندگی مشترک هنوز واجد امتیازات است و اکثریت جامعه همچنان تشکیل خانواده میدهند؟ شاید بتوان یکی از دلایل را ساختار ذهنی انسانها دانست که در کودکی شکل میگیرد. اکثریت قریب به اتفاق جوامع بشری نزد مادر و پدر و خواهر و برادر و بستگان بزرگ شدهاند و خوشبختی یعنی خانواده و به سر بردن نزد افراد نزدیک. "کانون گرم خانواده" یعنی محبت لایزال و احساس امنیتی سرشار از آرامش.
اینک در آلمان یکچهارم بچهها در خانوادههای تکوالد و بدون ارتباط تنگاتنگ خویشاوندی متولد میشوند. تصور این نسل در بیستسال دیگر میتواند از سعادت و آرامش و امنیت چیز دیگری باشد. در نتیجه پیششرط بحث در این زمینه و نتیجهگیری در مورد آن باید منوط به این باشد که در باره چه کسانی و رشد یافته در چه جوامعی صحبت میکنیم.
و پرسش آخر اینکه آیا زندگی مشترک ایدهآل امری میسر است؟ در پاسخ باید گفت که ایدهآل هر فرد، محصول تربیت خانوادگی، اجتماعی و تجربیات شخصی اوست و تاکید کرد که چنین چیزی به شکل مرسوم آن، یعنی کلیشه داستانها و فیلمهای رمانتیک دیگر عملی نیست.
کسانی که در سنین میانه زندگی مشترک را شروع میکنند، معمولا درک منطقیتری از "ایدهآل" دارند و به خاطر متعادل شدن فعالیت هورمونها، تجربه و امنیت مادی، سازگاری بیشتری نیز با همدم خود نشان میدهند.
پیوند عمیق عاطفی و یگانگی روحی، تنها در رابطهای طولانی و پایدار به وجود میآید. ارضای نسبی دو نیاز بنیادین روان بشری، یعنی عشقورزیدن و استقلال، تنها در صورت بازتعریف همزیستی و عدم چشمپوشی از نیازهای فردی امکانپذیر است. در غیر این صورت حتی زندگی مشترک پایدار، نوعی "شرکت سهامی" است که سرمایههای آن میتوانند فرزندان یا اهداف و منافع مشترک باشند.
*نویسنده این مقاله، بابک نصیری، مترجم و پژوهشگر مسائل علمی، نویسنده میهمان دویچه وله است.