مجید درخشانی: معضل بزرگ من همیشه خواننده بود
۱۳۹۲ آبان ۱۷, جمعهمجید درخشانی، آهنگساز و نوازنده تار و سهتار، در ماهاکتبر و نوامبر، گروه هفتنفره "ماه"ِ را در شهرهای لندن، کپنهاگ، هامبورگ، برلین، دوسلدورف و فرانکفورت به روی صحنه برد. این گروه شاخه کوچکی از گروه بزرگ "خورشید" است که به همت او تشکیل شده است.
گروه "ماه" به سرپرستی مجید درخشانی شامل هفت نوازنده میشود که عبارتند از: زهرا رنجپور: دف و دایره، کوشان یغمایی: تنبک، جمشید صفرزاده: سنتور، شیوا احمدی سپهر: عود، مهرداد ناصحی: کمانچه، شاهو عندلیبی: نی. میانگین سنی اکثر اعضای این گروه ۲۷ سال است.
خواننده گروه مهدیه محمدخانی نام دارد که دانشآموخته رشته معماری است. او درس آواز را نزد غلامرضا رضایی، از شش سال پیش و در ۲۰ سالگی آغاز کرده است.
دویچهوله: گروه شما در تور اروپایی "ماه" نام دارد و گروه بزرگ "خورشید" را هم که در ایران دارید. دلیل این نامگذاری آسمانی و رمانتیک چیست؟
مجید درخشانی: گروه سی نفری خورشید از نه سال قبل که من به ایران برگشتم، کارش را شروع کرد. به تدریج پس از برگزاری کنسرتهای این گروه در تهران، تقاضا برای اجرای کنسرت در شهرستانها زیاد شد. به دلیل تعداد زیاد افراد، ما تصمیم گرفتیم گروه کوچکتری از دل گروه خورشید برای سفرهایمان درست کنیم. یعنی تعدادی از همان گروه خورشید برای کنسرت در خارج از تهران یا ایران گزینش شدند. دلیل نامگذاری هم آن بود که گفتیم اگر آن خورشید است، اسم دومی را ماه بگذاریم، وگرنه کارشان یکی است.
حالا که صحبت ماه و خورشید است، ستاره هم دارید؟
من قبلا یک گروه دیگر تشکیل داده بودم که البته مال فرهنگ و هنر بود و به دلایلی دیگر با آن کار نکردم. اسم آن را گذاشته بودیم آسمان ولی هنوز به ستاره نرسیدیم.
دو سال پیش میخواستم گروه دیگری تشکیل بدهم که فقط نوازندگان سهتار در آن باشند؛ چون نوازنده سهتار که در ارکستر کنار دیگران مینشیند، صدای ساز خود را به دلیل کم بودن آن نمیشنود و اذیت میشود. اسم این گروه را میخواستم بگذارم ستاره چون هم به سهتار میخورد، هم به خورشید و هم به ماه اما این پروژه عملی نشد.
البته منظورم از ستاره کسی بود که بیش از همه می درخشد و مرکز توجه است. گویا شما زیاد اصرار ندارید همیشه با ستارهها روی سن بروید...
ببینید ما گروهی کار میکنیم و کلا حرکت من همواره بر اساس جمع و کار جمعی تاثیرگذار بوده است. گاهی من هستم و خواننده اما بهتر است کار به طور جمعی موثر باشد. البته نه اینکه ستارهپروری را دوست نداشته باشم اما نمیخواهم عملکردم روی ستاره باشد بلکه میخواهم نتیجه را برجسته کنم.
سئوالم را به شکل دیگری طرح میکنم. ارادهای در شما دیده میشود برای استفاده از پشتوانه هنری خودتان در مطرح کردن هنرمندان گمنام یا کمنام تا به این وسیله شهامتی به آنها بدهید. در حالی که بسیاری آهنگسازان ترجیح میدهند برای تضمین موفقیت کنسرت یا فروش سیدی با شناخته شدهها روی صحنه بروند...
وقتی من نه سال قبل پس از سالها زندگی در آلمان به ایران برگشتم، دیدم که به اندازه کافی به نسل جوان توجه نشده است. به خیلی از نوازندهها و خوانندههای خوب و با استعداد برخوردم که حق مطلب در موردشان ادا نشده بود و از این بیتوجهی متاسف شدم. وقتی در دانشگاه هنر درس میدادم، به جوانان بسیار هنرمند و فعالی برخورد کردم و دیدم دربینشان چه ستارههایی هست.
بیشتر این بچهها دانشجویان دانشگاه هنر بودند و امکان رفتن به روی صحنه را پیدا نکرده بودند. من این شانس را داشتم که با آنها آشنا شوم و ببینم که چقدر نوازندههای توانمندی هستند. بعد به تدریج و در طول زمان، کسانی را با سلیقه خودم گزینش کردم. یعنی برایم مهم بود که هم ردیف را خوب بشناسند و به آن مسلط باشند و هم اخلاق داشته باشند و در موسیقی اندیشمند باشند.
اندک اندک پس از هفت ماه وقتی من داشتم آلبوم "فصل باران" را با آقای علیرضا قربانی تهیه میکردم، دیدم بچههای گروهی که بعدا خورشید نام گرفت هم دارند تمرین میکنند. گفتیم این کار را با آنها ضبط کنیم تا تشویق شوند. البته برخی از این بچهها شناخته شده بودند و ما به تدریج دیدیم که نوازندگان خیلی خوبی در میان اینها دارند پرورش پیدا میکنند.
در مورد همکاری با خوانندگان تازهکار نگفتید...
در مورد خوانندگان گمنام هم باید بگویم من با جوانهای ناشناخته زیاد کار کردهام و معضل بزرگ من همیشه خواننده بود! یعنی ما هرجا به عنوان گروه دعوت میشدیم، اولین سئوال برگزارکننده این بود که خواننده کیست و تا میفهمیدند خواننده معروف نیست میگفتند نمیشود!
بهخصوص اگر برگزارکنندگان خیلی اهل مسائل هنری نبودند، بیشتر اصرار بر حضور خواننده معروف داشتند. یعنی اگر گروه عالی بود اما خواندده شناخته شده نداشت، میگفتند بروید با خواننده مشهور بیایید!
من کاری ساخته بودم که به من گفتند میخواهیم خوانندهاش خیلی معروف باشد. آن موقع داشتم با آقای محمد معتمدی کار میکردم و ایشان هنوز خیلی شناخته شده نبود. گفتند ما چهره میخواهیم، من هم گفتم ندارم بروید خودتان پیدا کنید. بالاخره آقای معتمدی کار را اجرا کرد و بسیار زیبا هم خواند.
پس از مدتی، میخواستم با خواننده جوان دیگری کار کنم. این بار گفتند نمیشود آقای معتمدی را بیاورید؟ جواب دادم آن دفعه گفتید ناشناخته است الان چون چهره شده، باز هم میخواهید با ایشان کار کنم اما اینطوری نمیشود.
متاسفانه اسم خواننده در کار هنری در ایران خیلی مهم است و من در عین حال خوشحالم که این بچه های جوان را حمایت کردم. البته بگویم که من تنها نبودم و خود این بچهها خیلی مصمم بودند و خودشان کمک کردند. وگرنه من با یک روحیه مایوس به ایران رفتم و نمیخواستم کار دولتی بکنم. اما از خود جوانها انرژی زیاد گرفتم و این همیشه یک بده بستان دوجانبه بوده است.
خوب شد که این را مطرح کردید. این جوانها جدا از انرژی و روحیه مثبت، چه نگاه یا کیفیت جدیدی در کار گروههای موسیقی سنتی آوردهاند؟ از آن کلیشهها و تعصبها چه فاصلهای گرفتهاند؟ حرف اول و آخر را شما میزنید یا آنها هم حرفهای جدیدی آوردهاند؟
خب حرف اول و اخر را که من میزنم! اما بارها شده که قطعهای ساختم و موقع تمرین کسی گفته اینطوری بهتر نیست؟ بعد زدیم دیدیم واقعا حق با اوست و ایدهاش از من بهتر است. یا موقع ضبط خیلی این اتفاق افتاده که یکی از بچهها گفته که این قطعه را اینطور بزنیم و من پذیرفتم. خیلیها هستند که در تکنیک نوازندگی واقعا ممتاز هستند و من از ایدههایشان استفاده کردم.
اما اگر منظورتان در مورد تلفیقها و نوآوریهای رایج است، خیلیها به بیراهه رفتهاند چون هنوز ریشهها را کامل نشناختهاند. خیلیها مراحل اولیه کار کلاسیک را قوی نکرده و یاد نگرفتهاند ولی میروند به دنبال نوآوری. این جوانهها وقتی ریشه قوی نداشته باشند خشک میشوند.
تعصب که گفتید، همیشه بد است ولی ما در جامعهای زندگی میکنیم که پر از گوناگونی است و اگر هر کس در موسیقی جایگاه خود را داشته باشد و کاری به دیگران نداشته باشد، شنونده تاثیر خود را میگیرد. الان مراکز رسمی یا موسساتی که کنسرت میگذارند یا سیدی تولید میکنند، توجه خود را روی موسیقی پاپ گذاشتهاند. البته پاپ موسیقی بدی نیست اما تمرکزشان را روی مبتدلترین نوع این موسیقی گذاشتهاند و این باعث شده که خیلی از جوانها ناامید شوند و حتی گاهی رشته خود را تغییر دهند. برخی که با مراکز رسمی ارتباط دارند یا آشنا دارند، مجوز میگیرند اما کارهای خوب بیهوده گیر میکنند و بیهوده مجوز انتشار نمیگیرند و اگر بگذارند همه کارشان را بکنند و اگر حمایتی میکنند از همه بکنند و جلوی کسی را نگیرند بهتر است.
برگردیم به موضوع کنسرت شما و خواننده گروه، خانم محمدخانی. شما طبعا با هرکسی روی سن نمیروید. ویژگی ایشان چیست؟
خانم محمدخانی از کسانی هستند که از وقتی صدایش را شنیدم، مطمئن بودم با او کار خواهم کرد. بخصوص با توجه به آن که خانمها اجازه اجرای زنده برای عموم یا اجازه انتشار کار ندارند.
من خانمهایی را میشناسم که سالهاست تمرین میکنند. کسی هست که ده سال است از اصفهان میآید تهران برای درس گرفتن و بر میگردد، اما اینها تا به مرحله روی سن رفتن میرسند، باید کار را کنار بگذارند؛ چون اجاره ندارند. به چه امید میآیند؟ به این امید که دیگر نتوانند بخوانند؟ پس این عشق است.
خانم محمدخانی خیلی جوان است و تجربه اول صحنه در لندن را با موفقیت انجام داد. ایشان نشان داد که توانایی دارد البته تجربهاش کم است ولی گناهی هم ندارد چون امکان روی صحنه رفتن نداشته ولی من به او خیلی امیدوارم.
حال که صحبت خواندن خانمها هست یاد حرفهای آقای پیرنیاکان افتادم که تا به ممنوعیت آوازخوانی زنان اعتراض کرد، انقدر فشار آوردند که استعفا داد. چرا خود شما و امثال شما این حرفها را نزدهاید؟
امثال ما باید تریبون داشته باشیم. من خیلی از این حرفها را زدم اما در مطبوعات ایران چاپ نمیشود. آقای پیرنیاکان فردی است بسیار متعهد و آزاد فکر میکند و حرفش را میزند. علت اینکه صحبت ایشان آنقدرمطرح شد، به خاطر این بود که آقای پیرنیاکان موقعیت و تریبون داشت. در عین حال باید به شهامت ایشان آفرین گفت.
برخورد خانه موسیقی هم نشان داد که شاید موقعیتها برایشان مهمتر است. البته خانه موسیقی به عقیده من شاخهای از مراکز رسمی ایران است وگرنه نیازی نبود که در قبال حرفهای آقای پیرنیاکان موضع بگیرند. به نظر من موسیقیدان ها باید از آقای پیرنیاکان حمایت کنند.
آیا شما با خانم محمدخانی مداوم کار خواهید کرد؟
با ایشان کار خواهم کرد. مداوم شاید نه. چون با هنرمندان دیگری هم کار میکنم و الان کارهای دیگری هم دارم.
از این لحاظ میپرسم که اگر همکاریها مداوم نباشند، خواننده و هنرمند جوان به حاشیه و به محاق میرود. مثلا میگفتند خانم هنگامه اخوان بدشانسی آورد که لطفی پس از همکاری با او و تولید کاست موسم گل، ایران را ترک کرد...
به نظر من اگر کسی در دل مردم جا کند و کارش هم خوب باشد، با هر کس دیگر کار کند، در صحنه میماند. اگر کسی توانایی داشته باشد میتواند با گروههای مختلف کار کند. زمانی بود که در برنامه گلها یک فردی را حتی به عنوان ناشناس میآوردند و بعد او خودش راه خود را باز میکرد.
خب آن موقع هزاران نفر پای ثابت برنامه گلها بودند اما الان این امکانات نیست. از رادیو یا تلویزیون که چیزی پخش نمیشود...
بله ولی امکانات دیگری هست، مهم توانایی خواننده است. خود خانم محمدخانی یک کلیپ از کنسرت خصوصیاش به یوتیوب رفت، همه جا پخش شد و همه ایشان را شناختند. اگر کسی کار خوبی ارائه ندهد مردم استقبال نمیکنند.
ما کنسرتی خصوصی با خانم محمدخانی داشتیم و من مخصوصا کار خالقی را انتخاب کردم (خوشهچین) چون حس خوبی دارد، شعر زیبایی دارد و راحت در گوش مردم مینشیند. این البته دوراندیشی من بود که کار اولش طوری باشد که مردم استقبال کنند و ایشان را بشناسند. من میدانستم که توانایی او زیاد است ولی مهم بود که مردم هم پی به این توانایی ببرند.
طبعا ایشان در سالهای آینده بیشتر خواهد درخشید و بخشی از کار ایشان میتواند با من باشد و بخش دیگر با کسان دیگر. البته من با صدای خانم محمدخانی یک ارتباطی گرفتم و ایشان هم با کارهای من ارتباط حسی خوبی دارد و میتوانیم با هم خوب کار کنیم. اما شاید روزی خانم محمدخانی بخواهد سبک دیگری با آهنگساز دیگری کار کند و باید این را تجربه کند. خود من هم با دیگران کارهایی میخواهم بکنم که اصلا ممکن است به صدای ایشان نخورد.
شما از نکات مثبت کار با جوانان گفتید. مشکلات کار با آنها چیست؟
مشکلات خاصی نیست. اولا از نظر تکنیک هیچ کم نمیآورند و این را ما قبلا نداشتیم. یعنی برای برخی کارها به اندازه کافی نوازنده نداشتیم! الان حق انتخاب بیشتری هست و من از این حق به حد احسن استفاده کردم.
مهم برای من این است که بچهها موسیقی ایرانی را خوب شناخته و درک کرده باشند، نه اینکه فقط بنوازند. برخی گروهها کارهای مرا زدهاند و حس آن را خوب گرفتهاند. برایم مهم بود که آثار را درک کنند نه اینکه اجرا کنند، عین قطعات کلاسیک دنیا که همه یکی هستند اما اجراها به دلیل تکنیک و حس ارکسترها فرق دارند. من کسانی را انتخاب کردم که موسیقی با کیفیت و قدیمی را خوب درک کرده باشند. در نتیجه کار کردن با آنها برایم مشکلی ایجاد نمیکند.