محصص؛ وقایعنگار عصری بیرحم
۱۳۸۷ مهر ۲۱, یکشنبهاردشير محصص، کاريکاتوريست ایرانی، در شامگاه روز پنجشنبه، هجدهم مهرماه، در سن هفتاد سالگی در نيويورک درگذشت. احمد شاملو، هنگامیکه سردبیر "کتاب هفته" بود، در بارهی او گفته بود: «اردشیر کاریکاتوریست نیست، تشریحکنندهی تاریخ است». این برداشت، اگر شاملو یکی از تحسینکنندگان و حامیان آن زمان محصص جوان نبود، میتوانست در محافل هنری وقت به سوءتفاهم بیانجامد. شاملو در مقالهای برای جلوگیری از بروز چنین سوءتفاهمی و نیز مستدل کردن حکمش، خطوط کلی کارهای محصص را اینگونه رسم میکند؛ خطوطی که در آخرین کارهای هنری او نیز حضور دارند: «طرحهای محصص، برخلاف اصراری که در نامگذاری آنها کردهاند، کاریکاتور نیست، چراکه ریشخند نمیکند و با دیدی طنزآلود یا هوچی بر کاغذ نیامده است. اگر آدمکهای اردشیر مسخرهاند، نه به خاطر آن است که منظور از نمایش آنها مسخرگی بوده است - هرگز مردی تا بدین پایه جدی و راستگو نبوده!- او لودگی نمیکند و به شرف انسان بودن معتقدتر از آن است که به دست انداختن انسان، وقت بگذراند یا هنرنمایی کند. محصص پژوهندهای جدی و اندوهگین است که شوربختیها را میکاود و در برابر تحمیلشدگان بر سرنوشت انسان، میایستد و به کندوکاو شخصیتشان میپردازد...»
کارهای اولیه
محصص همواره با نگاهی انتقادی و هوشیار به مسائل جامعه مینگریست و آثارش را نیز با همین دید میآفرید. این آثار و طرحها، پس از تعطیلی "کتاب هفته"، در روزنامهی کیهان منتشر شدند. مضمون کارهای او را در این برهه، مسائلی چون بیعدالتی، خشونت، گرسنگی، استعمار، تراکم جمعیت و... تشکیل میدادند. ناگفته پیداست که روزنامههای رایج آن زمان، پذیرای چاپ چنین آثاری نبودند. او هرچند مدتی نیز با روزنامهی فکاهی "توفیق" همکاری داشت، ولی نشریات فکاهی آن زمان را (۱۳۵۲)، روزنامهها و هفتهنامههایی میدانست که «از شدت ابتذال و خنکی حتی قابل نگاهکردن» هم نیستند. او معتقد بود، «کاریکاتور یک هنر رپرتاژ است، یک وقایع نگاری. من آنچه را میبینم، میکشم. بهنظر من کاریکاتورها، اسناد یک عصرند.» محصص، نمونههایی از این اسناد را در اولین مجموعهی طرحهایش به نام "کاکتوس"، در سال ۱۳۵۰ منتشر ساخت. این کتاب در ظرف دو ماه نایاب شد.
تهدید ساواک
وجه انتقادی و گزندهی کارهای محصص، پس از این دوره پر رنگتر و بارزتر شد. این امر البته برای مسئولان برقراری و حفظ امنیت در رژیم شاه، ساواک، "غیرقابلتحمل" بود. از اینرو چندینبار او را به "مراکز غیررسمی" خود خواندند و به او اخطار دادند، "نک تیز انتقاد خود را به سوی دیگری متوجه کند." در این زمان بود که محصص، به نیت مهاجرت موقت، ایران را ترک کرد و پس از چند سفر به خارج، سرانجام در نیویورک مستقر شد. پس از مهاجرت، گهگاه، برخی از آثار محصص که اغلب "بیآزار" تشخیص داده میشدند، در روزنامهی کیهان و به بهانههای گوناگون بهچاپ میرسید؛ از جمله به مناسبت برپایی نمایشگاهی در نیویورک یا انتشار آثارش در روزنامهی نیویورکتایمز. از نظر تکنیکی آثار این دورهی محصص با آثار اولیهی او، در دو مورد تفاوت دارند: خطهای روایتگر و پرگوی او، اغلب شکلی هندسی به خود گرفتند و رنگ، به عنوان کشف تازهای از سفرش به پاریس، به آنها افزوده شد.
آثاری گزندهتر
اقامت اردشیر محصص در آمریکا، از قدرت کار، کوبندگی و گزندگی آثار او، نکاست. منتقد روزنامهی "نیو یورک آبزروز" در مورد کارهای این دورهی او مینویسد: «این فاصلهی جغرافیایی، اگر هم تأثیری داشت، بر وضوح بیشتر نگرش انتقادی او اثر گذاشت. نتیجه، طرحهایی کوبندهتر و به طرز غریبی شورانگیز بود. ظرافت شیوه، چه تصویری و چه سیاسی، در آنِ واحد خشم را در برگرفت و تقویت کرد. آقای محصص به شاعری نامحتمل بدل شد. پرداختِ او، سبکتر و برندهتر شد».
در سالهای دههی هشتاد، محصص سبک کار خود را اندکی تغییر داد و به خلق کلاژهائی پرداخت که در آنها بیشتر از فتوکپی عکسهای سیاه و سفید کارهای پیشین خود استفاده میکرد. این تغییر سبک، شاید بیش از هر چیز، به دلیل بیماری پارکینسون بود که او در این زمان به آن مبتلا شده بود. در این کارها محصص، ولی، صحنههای اعدام و شکنجه را با جزئیات تکاندهنده و مؤثرتری به تصویر کشیده است.
او تا پایان عمر "وقایعنگار عصر" خود باقی ماند.