مراجع شیعی و حاکمیت اسلامی در ایران
۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعهبهجز چند مرجع تقلید که تعداد آنها از انگشتان دست کمتر است، بخش بزرگ روحانیت سکوت کرده است. صدایی از حوزه علمیه شنیده نمیشود. روحانیت حتی اگر با اقدامات حکومت وسیاست آن موافق نباشد، دچار یک پارداکس غیر قابل حل است: خود بخشی از دستگاهی است که به نام اسلام حکومت میکند و نمیتواند با حکومت فقهی به سادگی درافتد.
مراجع به عنوان نیروی فشار بر حاکمیت سیاسی؟
دکتر حسن فرشتیان، حقوقدان و اسلامشناس مقیم پاریس این تناقض را چنین توضیح میدهد:
« مشکل اینجاست که بعد از قرنها حکومتی اسلامی شده و مراجع اینجا در اعتراض صریح و روشن و واضح با حکومت با این مشکل مواجه هستند که این حکومت به نام اسلام عمل میکند.»
آقای فرشتیان حرکت روحانیت در گذشته را مورد بررسی قرار میدهد و معقتد است که روحانیت تا زمانی که حکومت در دست سلاطین و پادشاهان بود میتوانست یک نیروی فشار باشد و میافزاید:
«سلاطین، شاهان و حاکمان برای مشروعیت خویش نیاز به پشتوانهی مرجعیت و روحانیت تشیع داشتند. مخصوصاً از دوران صفوی به بعد این نیاز به مشروعیت احساس میشد. لذا حکما و سلاطین و شاهان همیشه به گونهای با مراجع، مخصوصاً مراجع درجه یک و مراجعی که مقلدین زیادی داشتند، با آنها به نوعی کنار میآمدند و تسامح و تساهلی در رابطهی یکدیگر برقرار میکردند. اما این معادله در طول این سی سال بهم خورده است. یعنی در این حکومت اسلامی اینجا دیگر حکومت برای مشروعیت خویش نیازی به مراجع ندارد. یعنی حکومت خود را مرجع میداند. حاکم خود را مرجع میداند و حکومت خود را نمایندهی اسلام میداند. لذا کار مراجع برای مخالفت با حکومت بسیار مشکلتر است.»
به نظر این پژوهشگر حکومت هیچ نگرانی از اعتراض روحانیت و مراجع ندارد، چون برای مشروعیت خویش نیازی به حمایت مراجع ندارد:
«مضافاً براین که در طول این سی سال اخیر مراجعی از نسل جدید ایجاد شدهاند یا به ظهور رسیدهاند که برخی از اینها خود جلوهدهندهی حکومت هستند. یعنی حکومت مراجع خاص خویش را دارد.»
b#مهدی خلجی، پژوهشگر مسایل اسلامی نگاهی دیگر دارد و میگوید اگر قرار بر انتقاد به سکوت است، این انتقاد فقط متوجه روحانیت نمیشود:
«مسئلهی سکوت مراجع روحانیت به نظر من بخشی از یک معضل بزرگتر اجتماعی در ایران امروز است و آن مسألهی نبود همبستگی اجتماعی است. ما این فقدان همبستگی اجتماعی را در لایههای مختلف جامعه میبینیم. ببینید در این مملکت یک فیلمساز بازداشت شد، هشتاد روز درزندان بود، ولی جامعهی سینمایی کشور واکنشی نشان نداد. در این مملکت اخیراً معلمی اعدام شد، ولی جامعهی معلمان کشور واکنشی نشان نداد.»
میزان اعتماد مسلمانان شیعی به مراجع و حاکمیت اسلامی
با این همه مهدی خلجی نیز به همان تناقضی اشاره میکند که حسن فرشتیان؛ اینکه روحانیت بجز سرمایههای مالی و قدرت تشکیلاتیاش، بر اعتماد مردم سوار شده است. اعتمادی که اکنون سه دهه حکومت اسلامی، یعنی حکومت خود فقها آن را خدشهدار کرده است.
خلجی میگوید: «یکی از دلایلی که روحانیان الان کمی سرخورده و ناراحت هستند، این است که جمهوری اسلامی این سرمایهی عمومی را تا اندازهی خیلی زیاد از دست روحانیت گرفته است. جمهوری اسلامی فکر میکند مردم را میشود سرکوب و مطیع کرد. یعنی شکلی که جمهوری اسلامی به مردم نگاه میکند، فرق میکند با شکلی که مراجع سنتی به مردم نگاه میکنند.»
مهدی خلجی به یک حادثه تاریخی و ماندگار اشاره میکند: خاکسپاری آیتالله منتظری در قم. خاکسپاری یک مرجع تقلید شیعیان که در آن مردم با شعارهای ضد حکومت، ضد ولایت فقیه به خیابانها آمدند. وی میافزاید:
«روحانیتی که در روز خاکسپاری آیتاله منتظری در قم با چشمان خود شاهد بود که مردم چه شعارهایی علیه حکومت میدادند، باید ستون فقراتش لرزیده باشد که چقدر جمهوری اسلامی منفور است و چقدر وابستگی به جمهوری اسلامی خطرناک است. به این مفهوم که میتواند اعتماد مردم به روحانیت را از بین ببرد.»
حسن فرشتیان میگوید که مراجع تقلید هیچگاه وابسته به قدرت نبودند و در بیشتر موارد به نوعی معترض هم بودند:
«از سوی دیگر [مراجع تقلید] هیچگاه به صورت علنی در حال مبارزه با حکومتهای جور یا ناجور یا حکومتهای عادل یا ناعادل نبودند. یعنی اولین چیزی که در ذهن مراجع وجود داشت، حفظ اساس اسلام بود و دومین نکته حفظ جامعهی روحانیت و حوزهها.»
مهدی خلجی با این نظر موافق نیست و میگوید:
«روحانیت هر موقع به نفعاش باشد و برایش ممکن باشد که در سیاست دخالت کند، دخالت میکند. در طول تاریخ همین طور بوده. در اسلام اصلاً سیاست از دیانت جدا نیست و هرجا که روحانیت سکوت کرده یا به نفعاش نبوده یا در قدرتش نبوده است. وگرنه شما نگاه کنید به آقای سیستانی. آقای سیستانی در نجف همین طور است. تا آنجایی که شرایط اجتماعی و سیاسی به او اجازه میدهد که اعمال قدرت کند، اعمال قدرت میکند. اگربیش از این اعمال قدرت نمیکند، به این معنا است که یا به نفعاش نیست یا توانش را ندارد. برای این که روحانیت فقط یک نهاد فرهنگی دینی که نیست، یک نهاد سیاسی و اجتماعی هم هست. و از قدیم هم ناگزیر بوده یکنوع رابطه با حکومت سیاسی برقرار کند و اگرهم بتواند این قدرت سیاسی خودش را بسط دهد، قطعاً انجام خواهد داد.»
آیا مراجع جایگاه پیشین خود را حفظ کردهاند؟
ولی میتوان پرسید، حتی اگر امروز روحانیت بتواند یا بخواهد در مقام نیرویی معترض پا به صحنه بگذارد، آیا جایگاهی که سابق بر این در جامعه داشت، هنوز نیز دارد؟
به عقیده حسن فرشتیان، مردم در آینده نیز به روحانیت به چشم یک پناهگاه نگاه خواهند کرد اما این پناهگاه رهبری کنندهی آنها در حوادث سیاسی نخواهد بود.
به نظر مهدی خلجی آینده روحانیت چندان روشن نیست. او معتقد است روی کار آمدن یک حکومت اسلامی در ایران قدرت روحانیت را به اوج خود رساند و هرچه به اوج رسد، فرود خواهد آمد. او وضع روحانیت امروز در ایران را با کلیسا در قرون وسطا مقایسه میکند:
«در اواخر قرون وسطا هم کلیسا و پاپ بیشترین قدرت خود را داشتند و درست همان دورانی است که در پی آن زوال قدرت کلیسا فرا میرسد. یعنی آن امر معنوی مطلق رادیکالیزه میشود، و چون رادیکالیزه میشود و به نهایت میرسد، از آن به بعد فرود و زوالش آغاز میشود.»
خلجی میپذیرد که این روحانیت هنوز در میان اقشار غیرشهری پایگاه دارد و میافزاید:
«ما هرچه به سمت جامعهی شهری در ایران برویم، جامعهای که تحصیلکردهتر است، شهریتر شده و وارد روابط و مناسبات دنیای جدید شده، طبیعتاً در این بخشهای جامعه فردیت قویتر است و جاهایی که فردیت قویتر است، اقتدارهای مطلق طبیعتاً چندان مقبول نیست. حالا این اقتدار مطلق هر گونه اقتداری ممکن است باشد. یعنی نه اقتدار مطلق روحانیت، نه اقتدار مطلق حتی روشنفکران، نه اقتدار مطلق یا به اصطلاح اتوریتههای ایدئولوژیکی که قبلاً وجود داشتند، اینها دیگر وجود ندارند. اما اگر شما به بخشهایی بروید که هنوز روابط و مناسبات روستایی در آنجا حاکم است، طبیعتا روحانیت خیلی قدرت دارد.»
او میگوید این کافی نیست که روحانیت بیاعتبار شود تا قدرت خود را از دست بدهد، بلکه علاوه بر بیاعتباری باید یک اقتدار جایگزین هم وجود داشته باشد. در ایران مهمترین شبکهی اجتماعی همچنان شبکهی اجتماعی روحانیت است. نه روشنفکران این شبکهی اجتماعی را دارند، نه هیچ نهاد مدنی:
«بنابراین تا زمانی که جایگزینی برای این شبکهی اجتماعی وجود ندارد ، این نهاد مهم اجتماعی و فرهنگی، طبیعتاً بخشهایی از جامعه که همچنان در رؤیای توسل و تمسک به یک اتوریته به سر میبرند، طبیعتاً با روحانیت ارتباط برقرار میکنند. هم ارتباط ذهنی و هم این که به بسیاری از نیازهای معنوی و دینی آن جامعه هنوز دارد جواب میدهد و جایگزینی وجود ندارد. ما در آن مملکت نه ساختاری برای اخلاق عرفی داریم، نه ساختاری برای تنوع دینی. این چیزها که وجود ندارد. طبیعتاً تنها نهادی که همچنان میتواند پاسخ به نیازهای اخلاقی و معنوی و روحانی دهد ، همان نهاد سنتی روحانیت است.»
ولی این پژوهشگر دینی این را هم اضافه میکند که با تمام این احوال جمهوری اسلامی از این پس در بحران است و روحانیت هم همراه با آن در بحران:
«روحانیت با جمهوری اسلامی تب میکند و با جمهوری اسلامی به عرق مینشیند. سرنوشت اینها به همدیگر پیوسته است.»
نیلوفر خسروی
تحریریه: داود خدابخش