«مردى بى سايه» نوشته ى ديتمار شينگز
۱۳۸۳ تیر ۲, سهشنبهديتمار شينگز، نويسنده ى آلمانى كه به مناسبت هشتادمين سال مرگ فرانتس كافكا كتابى به نام «مرد بى سايه» منتشر كرده است، برآنست كه كافكا با هنرمندى شگفت انگيزى اثر بزرگ خود را معماگونه نوشت، و با شگفت انگيزى بيشترى اما از گشودن معما پيشگيرى كرده است. هر واژه و هر جمله در آثار كافكا به زبان مى گشايد، كه مرا تعبير كن. در تمام و كل اگزيستانسياليسمى كه كافكا در آن محاصره بود، انسان مى پرسد و خدا خاموش مى ماند.
كافكا خود را يك يهودى غربى مى شناخت و جداييش را از آن سنت هاى واقعى كه يهوديان خاورى به آنها پيوسته اند، غم انگيز و دردآلود احساس مى كرد. و اين همان چيزى ست كه ديتمار شينگز، در كتاب «مرد بى سايه» اش در چشم رس خواننده گذارده است. كافكا تذكر مى داد كه مردم با خودآگاهى بر خيابانها مسلط شده اند و بر آن هستند كه جهان را در تصرف خود دارند. اما در واقع آنها در اشتباهند، چرا كه پشت سر آنها سياستمداران حرفه اى، همه ى سلطانهاى مدرن ايستاده اند تا مردم راهشان را به سوى قدرت هموار كنند... انقلاب بخار مى شود، و تنها گل و لاى و لجن بوروكراسى برجاى مى ماند... بندهاى اسارت انسان رنج ديده از كاغذهاى سپيد بافته شده است.
فرانتس كافكا در پيش بينى هاى سياه خود اما به يك جنبش كارگرى فراگير و پيشرو مى انديشد تا از رشد ناسيوناليسم و ضدسميتيزم جلوگيرى كند. و آنگاه خود اين اميد را يك اشتباه دانست و گفت: «فكر مى كنم كه ضد سميتيزم حتا كارگران را نيز دربرخواهد گرفت.». حقيقت تلخى كه درستى آن بزودى آشكار شد. اما واقعيت اين خشونت را كافكا به چشم خود نديد. بيمارى سل خيلى زود به زندگيش پايان داد. او در روز سوم ژوئن ۱۹۲۴، يكماه پيش از چهل و يكمين سال تولدش چشم از جهان فروبست. خواهرانش به اردوگاههاى مرگ فرستاده شدند و در آنجا به دست دژخيمان نازى به كام مرگ رفتند.