موسیقی زیرزمینی رامالله
۱۳۸۷ تیر ۳, دوشنبه
ظاهرش همانند تمام خوانندههای سبك هيپ هاپ است: پلور كلاه دار به همراه شلوار جين گل و گشادی كه هر لحظه احتمال به زمین افتادنش وجود دارد به اضافه يک جفت كتانی سفيد براق. موهای فرفری تيره و صورت ظريف جعد عباس در اين لباسهايی كه قطعا دو برابر سايز واقعيش است، كاملا گم شده. مخصوصا روی تراس، زير چترهای سبز رنگ يك كافه ايتاليايی در رام الله: «من اغلب شبها با دوستانم به اینجا میآیم و آبجو میخورم. از اينجا خوشم میآید. مخصوصا به خاطر موزيكش، چون من موسيقی پاپ عربی را دوست ندارم.»
همه جعد را با اسم هنريش يعنی "جعد ام سی بايكوت" میشناسند، البته او قصد ندارد چيزی يا كسي را بايكوت كند بلكه درعوض میخواهد با شعرهایش حسابی از خجالت سياست در بياید، از خجالت ارتش اسراييل و ديوارها و ايستگاههای كنترلی كه بين او و دوستانش فاصله انداخته اند هر چند كه آنها فقط چند كيلومتر آن طرف تر زندگی میكنند.
البته جعد روی سن تنها نيست. برادرش و يكی از دوستانش هم عضو اين گروه موسيقی هستند: گروهی كه نام رام الله اندر گراند (Ramallah Underground) را برای خودشان انتخاب كرده اند: "موسيقی زير زمينی رام الله."
دليل انتخاب چنین اسمی بیشتر از همه به فضايی باز میگردد كه این گروه در آن شكل گرفته است: « اواخر سال ۲۰۰۲ بود كه همه مردم برای ۲۲ روز دستور حبس خانگی داشتند، به اين معنا كه نمیتوانستيم از خانه خارج شویم چون ممكن بود بهمان تيراندازی شود. همانجا بود كه من هيپ هاپ را شروع كردم. اولين قطعهای را هم كه نوشتم باز میگشت به حبس خانگی و اينكه سياست چه گونه میتواند زندگی ما را تحت تاثير قرار بدهد.»
ترانههایی برخاسته از دل آشوب
بزرگ شدن در رام الله با بزرگ شدن در يک شهر آرام کاملا متفاوت است، همينطور هم تمرين كردن موسيقی و اصلا به روی صحنه رفتن. اینجا تجربیاتی را از سر میگذرانید که جنسی متفاوت دارند تا جایی که تنها میتوان عشق و علاقه زياد را دلیل دست نکشیدنتان از کار دانست، همانطور که جعد تا به امروز دلسرد نشده است: « من حرف برای گفتن داشتم. از پنجره كه بيرون را نگاه كردم ۱۶ تانك و هليكوپتر را ديدم. يک بار سربازان ارتش اسراييل ریختند داخل خانه امان. اتاقم را زير و رو كردند و يک اسلحه روی پیشانیم گذاشتند. آن موقع ۱۵ سالم بود. از من پرسيدند كه با اين سازهای موسيقی چه كار میكنم. خوب مگر بايد چه كار كرد؟ ساز میزنم ديگر! بعد هم آنها گيتار و سينتی سايزرم را به بیرون پرتاب کردند. واقعا برایم خيلی دردناك بود.»
پدر و مادر جعد جز پناهندههايی بودند كه دائم در حال رفتن از يک كشور به كشوری ديگر بودند؛ لبنان، تونس، الجزاير و مدتی هم قبرس. در واقع نوعی سرگردانی كه میتوانست دامن نسل بعد يعنی جعد را هم بگيرد اما اين سرگردانی چيزی نبود كه پدر و مادر جعد رغبتی به آن داشته باشند: «اگر من در يكی از اين كشورها به دنيا میآمدم، پاسپورت نداشتم. به همين خاطر هم پدر و مادرم به آمريكا رفتند تا من آنجا به دنيا بيایم. اين طوری بالاخره من يک مدرکی دارم، يک سند.»
"ما نمیخواهیم قربانی باشیم"
حمايتهای پدر و مادر جعد از او تا به امروز همچنان ادامه داشته است. با پشتيبانی آنها جعد توانست برای دو سال به واشنگتن برود و موسيقی بخواند. بسیاری معتقدند كه آمريكا سرزمين فرصتهاست، از همین رو هم برای یک جوان مستعد فلسطينی كه در آمریکا متولد شده است، اين بهترين موقعيت پیش آمده بود.
اما جعد پس از اتمام تحصیل تصمیم دیگری میگردد: «خيلیها سرزنشم میكنند و میگویند: تو آمريكا بودی. اين كه محشره! ...اما برای من نه. من در رام الله خيلی خيلی بيشتر انرژی میگيرم. واقعا اشغالگری اسراييلیها تاثير زيادی دارد که برای من مثل يک موتور محرک میماند تا موسيقی كار كنم. فكر میكنم كه شعرهای من در اينجا خوش آهنگ ترند.»
موتور محرك جعد و دوستانش همچنان با قدرت در حال حركت است، از برگزاری كنسرت در ايرلند و سوييس گرفته تا اتريش و هلند و حتی آمريكا. آرام آرام، رام الله آندر گراند به پيش كسوتی تبدیل شده است كه میخواهد زير پر و بال تازه كارها را بگيرد و بيشتر از همه هم عكاسان، نقاشها و موزيسينهايی را كه نگاه تجاری به هنر ندارند: «ما تلاش میکنیم تا كاری انجام بدهیم، نه اينكه يک جا بنشينيم و در نقش قربانی فرو برویم. درست است، ما قربانی هستيم اما هيچ فايدهای ندارد كه بخواهيم مدام اين موضوع را تكرار كنيم. من خودم را آدم مثبتی میبينم واعتقاد دارم كه ما با موسيقی امان مردم را به حركت وا میداريم.»
برگردان قسمتی از ترانه "Min il Kaheff" از گروه "موسیقی زیر زمینی رام الله"
اینجا نشستم و دارم با کنترل تلویزیون ور میرم.
میخوام آونگ مرگ رو بشنوم،
اینجا خیلی ساکته، میخوام یه تلفن بزنم و درباره اونا سئوال کنم
به خاطر اینکه هیچ کس یه لعنت هم حواله اشون نمیکنه
چه سیاستمدار باشی چه دیپلمات...فرقی نمیکنه، همش به یه اندازه مزخرفه
بشینی رو صندلی و کل روز فک بزنی
بری خونه بگیری راحت و آروم بخوابی
اونم وقتی که خونهها توی غزه و لبنان دارن خراب میشن
وقتش رسیده که دنیا رو به هیچ بگیریم
به خاطر اینکه اونا همش حرف میزنن و عمل نمیکنن
خوب حالا که چی؟ ما بايد دنبال اين باشيم كه اونا رو متقاعد كنيم كه آروم باشن؟
اميدوارم...فقط مشكل اينه كه مدت طولانی هست كه اونا ما رو فراموش كردن
خيلی سخته كه چهره به چهره كسی كه تو رو آواره ات كرده و تحقيرت میكنه وایسی و جلوی خودتو هم بگيری
برا همين هم خيلی عجيب نيست كه افكار جهنمی بياد تو ذهنت.
برای كمك تو دنيا داد میزنی اما همه خوابيدن
اگرهم از خواب پاشن صداتو نمیشنون.