1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

نشیب و فرازهای جنبش زنان طی سی سال از زمان انقلاب

مصاحبه‌گر: میترا شجاعی۱۳۸۷ بهمن ۱۹, شنبه

بسیاری از فعالان زنان و جامعه‌شناسان نطفه اولیه جنبش نوین زنان در ایران را تظاهرات علیه حجاب اجباری و لغو قانون حمایت از خانواده در اسفند ۵۷ می‌دانند. این جنبش نوپا تا به امروز فراز و فرودهای زیادی را تجربه کرده است.

تظاهرات روز جهانی زن در (هشتم مارس) ۱۳۵۷ در تهران
تظاهرات روز جهانی زن در (هشتم مارس) ۱۳۵۷ در تهرانعکس: Iranische Quelle ohne internationales Copyright

در این زمینه دویچه وله نظر دکتر نیره توحیدی، یکی از فعالان این جنبش و سرپرست بخش مطالعات زنان در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا را جویا شده است. در پی نگاهی می‌افکنیم به جنبشی که مسئله‌اش حقوق اساسی نیمی از جمعیت ایران است.


دویچه‌وله: خانم توحیدی خیلی‌ها معتقدند آن چیزی که الان به‌عنوان جنبش زنان از آن نام می‌برند، قدمتی بیش‌ از ده یا پانزده سال ندارد. شما فکر می‌کنید که وقوع انقلاب سال ۵۷ در ایران تا چه اندازه در شکل‌گیری این جنبش نوین زنان‌ تأثیر داشته است؟

نیره توحیدی: البته درست می‌فرمایید که باید گفت جنبش نوین. چون کلا جنبش زنان در ایران تاریخ‌اش به دوران مشروطه برمی‌گردد و این طور نیست که ما قبلا جنبش زنان نداشتیم. در واقع هسته‌ها و ایده‌های اولیه‌‌ی حق‌خواهی زنان و افکار فمینستی از آن دوران شروع شد. یعنی بیش از صدسال در ایران قدمت دارد. اما این تحرک جدید و آن تلاش‌های جدیدی که به طور خیلی مشخص‌تر و بخصوص با چارچوب و هویت فمینیستی در عرض این چند سال اخیر شکل گرفته، هم نتیجه‌ی چند نسل مبارزات زنان ما در دهه‌های گذشته است و هم نتیجه‌ی تحولاتی‌ست که در جهان صورت گرفته. یعنی رشد یک جنبش جهانی فمینیستی که بهرحال زنان ما هم از آن تأثیر گرفته‌اند.

اما عوامل داخلی این جنبش طبعا نتیجه‌ی تضاد و تناقضاتی‌ است که بعداز انقلاب در ایران به‌وجود آمد. یعنی اصولا یک جنبش اجتماعی وقتی شکل می‌گیرد که یکسری نارضایتی وجود داشته باشد، یکسری دلایل و انگیزه‌ها وجود داشته باشد. این انگیزه‌های اصلی جنبش جدید زنان در سال‌های اخیر عمدتا مربوط به تناقضی که قوانین ما با واقعیت‌ها و تحولات جامعه‌ی ما دارد می‌شود.

خود انقلاب سال ۵۷ در ایران، تاثیرات پرتناقض و پیچیده‌ای روی وضعیت زنان و به طور کلی مناسبات جنسیتی گذاشته است. بعضی از این تأثیرات آن قدر پرتناقض است یا به اصطلاح پاردوکسیکال است که طبعا به جنبش اجتماعی منجر شده است. خود پویایی انقلاب، آن دینامیسم انقلاب باعث شد که بسیاری از زنان وارد صحنه‌ی اجتماعی بشوند، حتا بخشی از زنان طبقات سنتی که قبلا در عرصه‌های اجتماعی به‌هیچ‌وجه فعال نبودند. هم زنان سنتی و هم زنان مدرن شهری، همه‌ی اینها در انقلاب شرکت کردند. خود انقلاب فضاهای تازه‌‌ای به روی اینها باز کرد. مثلا آیت‌الله خمینی خودش زنان سنتی و مذهبی را تشویق کرد که در صحنه باشند. اصلا کلمه‌ی «در صحنه بودن» را خود ایشان تاکید کردند.

دکتر نیره توحیدی، سرپرست دایره‌ی پژوهش‌های زنان در دانشگاه ایالتی کالیفرنیاعکس: DW

این تحول سیاسی در بخش زنان نتایج جانبی هم داشت. یعنی این طور نبود که روحانیت فقط بتواند از زنان استفاده‌ی ابزاری برای به قدرت گرفتن سیاسی خودش بکند. یعنی وقتی زنان وارد عرصه‌های سیاسی شدند، مساجد سیاسی شد، زنان در تظاهرات‌ها و در انجمن‌های اجتماعی فعال شدند و تبعا به قدرت اجتماعی و سیاسی خودشان آگاهی پیدا کردند. این پیداکردن ظرفیت‌های اجتماعی به خود زنان یک توانمندی یا یک توانبخشی جدید داد که تبعا توقعات آنان را هم بالا برد.

مثلا آیت‌الله خمینی وقتی در زمان رژیم شاه در سال ۱۳۴۲ به زنان برای اولین بار حق رأی داده شد، با دادن حق رأی مخالفت کرد. ولی دینامیسم انقلاب حتا در خود بخشی از روحانیت تحول ایجاد کرد و دیگر وقتی انقلاب شد، بعد از انقلاب دیگر هیچکس، حتا عقب‌مانده‌ترین روحانیونی که در انقلاب نقش فعال داشتند، جرأت نداشتند بگویند که حق رأی زنان را پس بگیرید. نه تنها این کار را نکردند بلکه به رأی زنان احتیاج داشتند. بنابراین تشویق هم کردند که زنان در رأی‌دادن شرکت کنند، در سیاست فعال بشوند.

همه‌ی اینها در زنان نوعی پویایی و اجتماعی شدن ایجاد کرد که دیگر نمی‌توانستند از زنان بخواهند که فقط به چاردیواری خانه و آشپزخانه برگردند و فقط مشغول زاییدن و پاییدن بچه‌هایشان باشند. از طرف دیگر قول عدالت اسلامی، جامعه‌ی عادلانه، مبارزه با ظلم و تبعیض، بی‌عدالتی، فساد، فاصله‌ی زیاد طبقاتی و چنین چیزهایی به زنان و مردان ما داده شده بود. اما در واقعیت اینها حاصل نشد و بسیاری از زنان سرخورده شدند. نه تنها آن توقعات عمومی حاصل نشد، بلکه در عرصه‌ی جنسیتی یک دفعه از یک‌ طرف زنان بخاطر اجتماعی شدن و احساس توانمندی، پیشرفت‌های قابل ملاحظه‌ای کردند، از طرف دیگر قوانین ما از همان هفته‌های اول انقلاب یک عقب‌گرد تاریخی قابل ملاحظه‌ای را تجربه کرد.

مثلا اولین کاری که حکومت جدید کرد ملغی کردن قانون حمایت خانواده بود. اگرچه عملا بخشی از آن قوانین اجرا می‌شد، ولی قانون سال ۱۳۵۴ را که اصلاحات مهمی را به نفع تساوی‌جویی ایجاد کرده بود مثل محدود کردن چند همسری، دادن حق نسبتا مساوی طلاق به زن و مرد، حق حضانت و سرپرستی و قیمومیت کودکان به زن و مرد و امثالهم، همه‌ی این قوانین را ملغی اعلام کردند و در کنارش قانون قصاص را گذاشتند، قانونی که از لحاظ سطح قوانین جزایی، ما را به دوران مناسبات قبیله‌ای و ارزش‌های آن دوره می‌برد. به طوری که مثلا قوانین جزایی حکومت جمهوری اسلامی جان زن را نصف مرد به حساب آورده بود. یا همان شریعتی را که ساخته و پرداخته‌ی قرن‌ها پیش بود و در واقع مناسبات پدرسالارانه‌ی قبیله‌ای را برای جامعه‌ی قرن بیست و یکم که یک جامعه‌ی سنتی‌ با ارزش‌های متفاوت، با مناسبات اقتصادی متفاوت، با ساختار خانواده‌ی متفاوت و با ارزش‌های اخلاقی متفاوت بود، ملحوظ کرده بود. این از همان اول یک تناقض بزرگ ایجاد کرد. یعنی از یکطرف زنان ‌ما جلو رفتند، فعال‌تر شدند، توقعات‌شان بالاتر رفت. از طرف دیگر به این‌ها گفتند که شما نصف مرد حق دارید، نصف مرد ارزش دارید و در برخی قوانین واقعا ما را به دوره‌ی حتا بربریت بردند، مثل قانون سنگسار و امثالهم.

شما اشاره کردید به الغای قانون حمایت از خانواده از سوی آیت‌الله خمینی و بعد اعتراضات زنان. این همان قانونی بود که وقتی تصویب شد، چه در مرحله‌ی اول در سال ۴۶ و چه در مرحله‌ی بعدی‌اش در سال ۵۳ در هر دو مرحله از سوی عموم زنان، و جامعه‌ی زنان خیلی با اقبال روبه‌رو نشد، بلکه فقط یک گروه خاصی که مثلا یکسری از حقوقدانان بودند یا یک سری از نمایندگان مجلس و سناتورها برایش خیلی زحمت کشیدند و فعالیت کردند و بعد هم در بین آن گروه بیشتر مطرح بود. چه طور شد که به فاصله‌ی چهار پنج سال که اصلا شاید زنان هیچ توجهی هم نداشتند به این که یک چنین قانونی تصویب شده، بعد که این قانون ملغی اعلام شد، یکباره زنان انگار یادشان افتاد که یک چیزی داشتند و از دست دادند. چطور چنین رویکردی رخ داد؟

حرف شما درست است. آن تحول و اصلاحات مهمی که در دوره‌ی رژیم گذشته در قانون خانواده صورت گرفت، مراحل نهایی آن اصلاحات بیشتر از بالا بود و توسط سازمان زنان و یک عده نمایندگان مجلس که به خاطر آن ماهیت نظامی که اصولا آتوکراتیک و استبدادی بود و همه چیز از بالا صورت می‌گرفت و مشارکت اجتماعی در آن وجود نداشت، در نتیجه زنان از پایین تلاشی در این زمینه نکردند و خیلی‌هاشان هم متوجه نشدند که اصلا چنین اصلاحاتی صورت گرفته است.

در اوایل انقلاب شخصیت‌های روحانی وعده می‌دادند که حجاب اجباری نیست.عکس: Iranische Quelle ohne internationales Copyright

اما این به این معنا نبود که آن اصلاحات صرفا یکسری تحولاتی بود که خود شخص پادشاه یا نخبگان حاکم می‌خواستند به زنان اعطا بکنند. خود آن تحولات هم ناشی شده بود از سال‌ها مبارزاتی که اتفاقا زنان اصلاح‌طلب از زمان مشروطه به بعد به دنبالش بودند. مثلا فردی مثل خانم مهرانگیز منوچهریان یا خیلی از زنان حقوقدان در انجمن‌های مستقل زنان در دهه‌های قبلی در مورد اصلاحات قوانین خیلی تلاش کرده بودند.

بهرحال چون جامعه متوجه‌اش نشد، در واقع وقتی آن را ملغی کردند، زنان متوجه شدند که انگار بقول شما یکسری حقوقی هم که داشتند از آنها سلب می‌شود و همان لحظه هم البته خیلی‌ها متوجه فقط این موضوع نشدند. مثلا خود اجباری شدن حجاب خیلی‌ها را به خیابان‌ها کشاند، یا این که دیگر به زنان اجازه نمی‌دادند حق قضاوت داشته باشند. خیلی از وکلا و قاضیان زن را از کار برکنار کردند. مثلا خانم شیرین عبادی که جزو اولین قضات زن در ایران بود. یعنی یکدفعه یک مجموعه‌ی تغییر به عقب و حرکت به عقب‌گرایی و جنسیت‌گرایی و تبعیضات سیستماتیک شروع شد که زنان را وحشت‌زده کرد. بخصوص زنان شهری طبقه‌ی متوسط و حرفه‌مند که آگاه بودند.

در واقع آنهایی که تظاهرات هشتم مارس (روز جهانی زن) سال ۱۳۵۷ را انجام دادند، زنانی بودند که بخش آگاه‌تر جامعه را تشکیل می‌دادند. و خب متأسفانه جو جامعه آن روزها طوری بود که زیاد حمایت از آن مبارزات نشد و بعد بلافاصله، اگرچه عقب‌نشینی موقتی شد، بعد سرکوب شد و دیگر قدم به قدم ما متوجه شدیم که هم قوانین دارد عقب‌گرد می‌کند و هم در سیاست‌های دولتی و جنسیت‌گرایی و جداسازی و غیره نیز متوجه‌ی پسرفت‌ها شدیم.

منتها تغییرات دیگری هم در کنار اینها بوجود آمد که اگرچه سال‌ها بخصوص در دوران جنگ ما یک جور ظاهرا تسلیم و سکوت در مورد زنان می‌دیدیم، چون مسئله‌ی عمده، مسئله‌ی جنگ ایران و عراق شده بود و بعد به تدریج دوره‌ی سازندگی که شد و فضا نسبتا باز شد، زنان مشغول شدند به مطالعه و ببینند که خب چه شد که این قدر وضعیت‌شان از لحاظ حقوق مدنی، حق انتخاب پوشش، حق انتخاب شغل یا حتا حق انتخاب رشته بدتر شد. چون اوایل حتا در قوانین ما زنان را از یک سری رشته‌های تحصیلی محروم کردند.

از طرف دیگر همان طور که گفتم دینامیسم اجتماعی شدن زنان که حاصل انقلاب بود، مثلا میزان سواد و تحصیل را در میان زنان خیلی بالا برد. به طوری که ما امروز می‌بینیم ۶۳درصد دانشجویان دانشگاه‌ها زنان هستند. یا مشارکت زنان در آفرینش‌ها و خلاقیت‌های فرهنگی خیلی بالا رفت: ادبیات، هنر، نقاشی، موسیقی، شعر و داستان. می‌دانیم که برخی از پرفروش‌ترین کتابها را زنان نوشتند. یا در سینما، در رسانه‌ها روزنامه‌نگاران زنی که بسیاری از آنان در ایجاد آگاهی و فرهنگ‌سازی نقش بازی کردند، درعلوم، پژوهش‌ها و غیره. در سیاست هم همین طور زنان فعال شدند. ما امروز می‌بینیم که بازیگران عرصه‌ی سیاسی و دولتمردان ما از اصلاح‌طلب گرفته تا اصولگرا و محافظه‌کار همه‌شان متوجه شدند که به رای زنان احتیاج دارند. حتا در حرف هم شده لااقل سعی می‌کنند رأی زنان را جلب کنند.

شما تا اینجا در این مورد صحبت کردید که خود آن مکانیسم انقلاب، زنان را بیرون کشید و در حقیقت آن تحرک و پویایی و جنبشی که فی‌نفسه در درون خود انقلاب بود زنان را یک مقدار زیادی از خانه بیرون کشاند. بعد البته در صحبت‌تان به موضوعی اشاره‌ کردید که من می‌خواستم اگر می‌شود این را بیشتر باز کنید. اعتراض زنان نسبت به اجباری‌شدن حجاب و لغو قانون حمایت از خانواده بسیار کوتاه‌مدت بود. همان‌طور که شما هم اشاره کردید، شاید فقط تا مقطع سال ۵۸ بود و بعداز آن تقریبا تا دهه‌ی ۷۰ ما هیچ نمونه‌ای از اعتراضات علنی زنان نمی‌بینیم. یعنی چیزی بیش از دهسال، این دینامیسمی که بوجود آمده بود، دوباره ساکت شد. در این مقطع ده‌ ساله چه اتفاقی افتاد که این دینامیسم خاموش شد؟

دلیلش که تقریبا در خیلی از کشورهای دیگر هم نمونه‌اش را دیده‌ایم، اولا این بود که به شدت حق مبارزه‌ی علنی و حق‌خواهی تعارضی را از زنان گرفتند. یعنی به شدت سرکوب کردند. به همان تظاهرات چندین هزاره نفره هشت مارس می‌دانیم که حمله‌های فیزیکی شد، با چاقو و چماق و غیره. البته به همت دولت موقت آقای بازرگان و روحانیون خوش فکرتری مثل آیت‌الله طالقانی و غیره یک عقب‌نشینی موقتی شد و به زنان وعده دادند که حجاب اجباری نخواهد بود، قانون حمایت از خانواده هم درست است که فعلا ملغی اعلام شده، ولی هنوز عملا اجرا خواهد شد و یک سری از تبعیض‌هایی را که شده بود با یک عقب‌نشینی موقتی دوباره پس گرفتند. اما مسئله‌ی اصلی که بعدا پیش آمد و جو اجتماعی و سیاسی جامعه را عوض کرد، مسئله‌ی گرفتن گروگان‌های آمریکایی از یک طرف و مسئله‌ی شروع‌ جنگ میان ایران و عراق بود. به طوری که گفتمان اصلی جامعه و توجه اصلی به سمت مبارزه علیه دشمن خارجی و به اصطلاح مبارزه‌ی ضدامپریالیستی رفت. بنابراین نیروهای سیاسی متشکل ما اعم از چپ‌های سکولار و چپ‌های مذهبی، مثل فداییان، مجاهدین، نهضت آزادی، نیروهای ملی و غیره، همه تحت‌الشعاع این به اصطلاح "مبارزه‌ی ضدامپریالیستی" و جو پوپولیستی جامعه قرار گرفتند.

یعنی پوپولیسم و نوعی ملی‌گرایی از یک طرف و رشد گفتمان اسلام‌گرایی و بنیادگرایی اسلامی از طرف دیگر مسیر انقلاب را منحرف کرد. از خواسته‌‌های دموکراتیک و تساوی‌جویی منحرف شد به سوی یک نوع ایدئولوژی تمامیت‌‌خواه توتالیتر که همان اسلام‌گرایی بنیادگرا باشد، و از طرف دیگر همه‌ی توجه‌ها متوجه‌ی حفظ میهن و خاک و وطن و جنگ و این چیزها شد. همیشه معمولا وقتی جنگ و خشونت زیاد می‌شود، جو میلیتاریسم غالب می‌شود، دیگر معمولا صحبت از حقوق زنان نمی‌شود و اصلا مبارزات مدنی تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد.

در نتیجه ما در سال‌های جنگ، به قول خانم شهلا شرکت که در مجله‌ی زنان نوشت، با سال‌های عسرت و سختی زنان مواجه هستیم و زنان تقریبا مجبور شدند سکوت پیشه کنند. اما این سکوت و این‌که ظاهرا هیچ خبری نبود، به این معنا نبود که زنان وضعیت جدید را قبول کرده باشند. یکسری گروه‌های مطالعاتی کوچک درست شد و زنان شروع کردند به تقویت آگاهی‌های خودشان، ترجمه‌های خوبی در آن سال‌ها صورت گرفت، کتاب نوشته شد، جمع‌های کوچک مطالعاتی بوجود آمد، تا این‌که یک فضای جدیدی بوجود بیاید تا زنان بتوانند دوباره از خودشان تحرک نشان بدهند.

به همین دلیل است که ما تازه بعد از آن دوره‌ی ده ساله، وقتی دوره‌ی به اصطلاح "سازندگی" شروع می‌شود، شاهد هستیم که آهسته آهسته در مجلات دگراندیشانه‌ی آن موقع مثل ایران فردا، مجله‌ی آدینه، پیام امروز و بقیه، موارد نقض حقوق زنان مطرح شد. یا خود مجله‌ی زنان که می‌دانید در سال ۱۹۹۲ تحولی در درون خود زنان فعال اسلامی بوجود آورد. بسیاری از زنان اسلام‌گرا متوجه شدند که دولت جدید فقط می‌خواهد که زنان مثل «فاطمه» بشوند، درحالی که خودشان مثل «علی» نیستند و بسیاری‌شان دنبال قدرت و پول و منافع هستند و در واقع با استفاده از قوانین جدید دنبال چند زنی و صیغه و امثالهم هستند و حیات خانوادگی و امنیت روحی و حقوقی زنان حتا مسلمان طرفدار انقلاب اسلامی هم به خطر افتاده بود. یعنی زنان با حق «هوو» مواجه بودند. با این مسئله مواجه بودند که بعداز این که بسیاری‌شان شوهرانشان را در جنگ ازدست داده بودند، بچه‌هایشان را هم از دست دادند. چون خانواده‌های پدری بچه‌ها را می‌گرفتند که بتوانند پولی را که دولت به خانواده‌های شهدا می‌داد به دست بیاورند و امثال اینها.

در نتیجه ما متوجه هستیم که در آن دوران ما نه تنها دوباره بتدریج تحرکات زنان را از طرف زنان سکولار و بهرحال معترض که از اول به این تغییرات معترض بودند می‌بینیم، بلکه صف جدیدی از قشر جدیدی از معترضین هم به زنان معترض قبلی اضافه شد که حداقل بخشی از آنان زنان اسلام‌گرا بودند و زنانی که از خانواده‌های سنتی با پیشینه‌ی سنتی می‌آمدند که اینها هم از ظلم و جور و تبعیضاتی که قوانین جدید و سیاست‌های جدید علیه زنان و خانواده‌ها اعمال می‌کرد، ازآن عدالت وعده داده شده‌ی اسلامی ناامید شده بودند.

تظاهرات میلیونی زنان برای احقاق حقوق خود در انقلاب ایرانعکس: Iranische Quelle ohne internationales Copyright

این دسته از زنان مسلمان به نوعی به بازنگری در قوانین و متون اسلامی روی آوردند که در واقع آن پدیده‌‌ای ا‌ست که در غرب به اسم "فمینیسم اسلامی" شناخته شده است. یعنی زنان مسلمان تحصیلکرده و آگاهی که متوجه شدند اسلام و شریعتی که این آقایان و بخصوص بخش عمده‌ای از روحانیت دارد به جامعه تحمیل می‌کند، یک اسلام ساخته و پرداخته‌‌ی دوران پیشا‌مدرن و دوران جوامع قبیله‌ای است که دیگر امروز جوابگوی نیازها و تحولات واقعی جامعه‌ی ما نیست و باید در این تصویرها و ساختارهای شریعت بازنگری بشود. و این خودش هم به نوعی کمک کرد و در واقع تبدیل به بخش مهمی از نواندیشی ‌دینی در حوزه‌ی جنسیت شد.

ما رسیدیم به اینجا که شما اشاره کردید که بعداز آن دوران کوتاه آزادی که بعداز انقلاب بوجود آمد و زنان امکان اعتراض را یافتند، بعد بخاطر شروع جنگ و جو میلتیاریسم، اختناق، ارعاب و همه‌ی اینها باعث شد که زنان عقب‌نشینی کنند یا این که حرکت‌هایشان خیلی مخفیانه باشد و به درون خانه‌ها کشیده شود. در هرحال دیگر ما در این دوران ده ساله حرکت علنی از زنان ندیدیم. حالا پرسش من این است، بعداز دهه‌ی هفتاد و دوران سازندگی، جرقه‌های جنبش نوین زنان زده شد و در دوران اصلاحات به اوج خودش رسید. الان این جوی که ما داریم بی‌شباهت به آن جو ده ساله‌ای که شما به آن اشاره کردید نیست. یعنی همان جو میلیتاریستی، همان اختناق، همان ارعاب، همان سرکوب. پس چرا الان این اتفاق برای جنبش زنان نمی‌افتد؟

بله، ما آن دوره‌ی موقتی را که سکوت و ارعاب و در واقع ظاهرا نوعی خانه‌نشینی را طی کردیم و بخصوص با پیش‌آمدن جنبش اصلاحات که زنان در آن نقش مهمی داشتند، ما نوعی شکوفایی در گفتمان مدنی جامعه و ازجمله در حق‌خواهی‌ زنان، شکل‌گیری NGOهای زنان، سازمان‌های غیردولتی زنان، نشریات زنان، ادبیات فمینیستی و همه‌ی اینها را می‌دیدیم. خب یک نسل جدیدی از زنان مبارز و حق‌خواه بوجود آمد که اینها اتفاقا بعداز انقلاب بوجود آمده بودند، نسل در واقع چهارم پنجم فمینیست‌های ایران هستند که اینها حتا دوره‌ی رژیم قبل را ندیده بودند و اینها امروز حق خودشان را می‌خواهند و نیروی جوان و نترس و به اصطلاح آشنا با مفاهیم جهانی هستند . کسانی هستند که ضمنا از مواهب جهانی‌شدن هم بهره برده‌اند. یعنی امروز دسترسی به اینترنت، دسترسی به اطلاعات جهانی از طریق رادیوها، رادیوهایی مثل رادیوی خود شما و نشریات و غیره که دیگر نمی‌گذارد آن جو ارعاب و خفقانی که در دوران جنگ هشت ساله با عراق توانستند به جامعه حاکم کنند، امروزه حاکم شود.

از طرف دیگر امروز سی سال از انقلاب و تجربه‌ی دولت دینی می‌گذرد. اگر آن دوره کاریزمای آیت‌الله خمینی و اعتقاد و اعتماد مردم به دولت خیلی قوی بود، امروز دیگر مردم و بخصوص زنان، اعتمادشان را به دولت و به وعده‌های عدالت‌جویانه ازدست داده‌اند. آقای احمدی‌نژاد با وعده‌ی مهرورزی و مبارزه با فساد روی کار آمد، و این وعده که حتا به زن‌ها و جوان‌ها زیاد کاری نخواهند داشت و به سر و وضع و پوشش مردم کاری نخواهند داشت.

ولی عملا چه شد؟ عملا عده‌ای که پشت سرش بودند می‌خواستند وضعیت ایران را به همان دوران اختناقی که شما اشاره کردید برگردانند و به‌ویژه با دشمن‌تراشی خارجی، با اصرار به مثلا از بین ‌بردن اسراییل، با درگیرشدن با غرب و دامن‌زدن به خصومت‌ها در عرصه‌ی بین‌المللی، با بالابردن خطر حمله‌ی نظامی به ایران، بالابردن خطر تحریم‌های اقتصادی وغیره دوباره سعی کردند جو اختناق بوجود بیاورند و البته از آن طرف هم سیاست‌های سلطه‌جویانه‌ی دولت بوش و نومحافظه‌کاران در آمریکا که آنها هم جنگ‌جویی و سلطه‌جویی خودشان را انجام می‌دادند.

درواقع ترکیب این دو نیروی جنگ‌طلب و سلطه‌جو، از این طرف بنیادگرایان افراطی در ایران و از آنطرف بنیادگرایان نو‌محافظه‌کار درآمریکا خطر جنگ جو تنش را دوباره در ایران بیشتر کرد. در واقع فکر می‌کردند دوباره همین باعث خواهد شد که تلاش‌های مدنی کاملا مرعوب و ساکت بشود. خب تا حدی هم تأثیر گذاشت. طبعا دیدید که چند تظاهرات مسالمت‌آمیز زنان برای این که خواستار تغییر قوانین و اصلاح قوانین بودند با سرکوب و حملات پلیس و حملات فیزیکی و دستگیری روبه‌رو شد.

اما زنان مثل گذشته در جوی نبودند، یا کلا جامعه دیگر نمی‌توانست به سی سال قبل یا حتا به بیست سال قبل و یا حتا به ده سال قبل برگردد. هم شرایط جهانی عوض شده و هم گفتم این نسل جدید و جوان جامعه که هفتاد درصدش جوان است و زنانی که اغلب تحصیل‌کرده و آگاه به حقوقشان هستند، دیگر این فقط محدود به زنان طبقه‌ی متوسط شمال شهر تهران نیست، این نارضایتی خیلی وسیع‌تر است. در نتیجه جنبش توانست خودش را ادامه بدهد و به اصطلاح از پا ننشیند. اگرچه دارد هزینه‌ی زیادی می‌دهد، اما می‌بینیم که امروز مثلا "کمپین یک میلیون امضا" هم در شهرها و نواحی مختلف ایران طرفدارهای بیشتری دارد و توانسته است پایه‌ریزی بکند و حرکت راه بیندازد و هم در عرصه‌ی جهانی شناخته شده است.

در نتیجه من فکر می‌کنم، اگرچه در کوتاه‌مدت شرایط دشواری داریم و هزینه‌ها بالا رفته، اما این سیاست‌های ارعاب و جنگ‌طلبی و دشمن خارجی تراشیدن و این که بخواهند جو جامعه را آنچنان مرعوب کنند که مسئله‌ی دموکراسی، حق‌خواهی و حقوق مدنی و حقوق اقوام و غیره فراموش بشود، به نظر من می‌آید که عملی نخواهد شد. یعنی من فکر می‌کنم در میان ‌مدت و به‌ویژه در طولانی مدت، جامعه ایران جامعه‌ای بسیار پویاست و بسیار آگاه‌تر از گذشته است و چشم‌انداز رشد دموکراسی‌، رشد اصلاح‌گری و اصلاح‌طلبی و تحول و تغییر در ایران بسیار قوی و مثبت است.

پرش از قسمت در همین زمینه

در همین زمینه

نمایش مطالب بیشتر
پرش از قسمت گزارش روز

گزارش روز

پرش از قسمت تازه‌ترین گزارش‌های دویچه وله