نظریهی کنش تصویری؛ تفکر با چشمها و دستها
۱۳۸۶ آبان ۱۸, جمعههورست بردکامپ (Horst Bredekamp) با نظریههای خود تصورات ما را دربارهی نحوهی تولید دانش انسانی دگرگون میکند. این استاد تاریخ هنر در دانشگاه هومبولت برلین در رسالههایی تفصیلی، مشروح و منسجم دربارهی گالیلو گالیله، دیوید هیوم، توماس هابز، گوتفرید ویلهلم لیبنیتس و چارلز داروین نشان میدهد که این دانشمندان ایدههای تحول برانگیز خود را تنها از راه تحلیل و بازی با مفاهیم به دست نیاوردهاند، بلکه دست کم به همان نسبت از تجسم و عینیت بخشیدن در ترسیم افکار خود در قالب تصاویر نیز استفاده کردهاند. تنها کسی که به تفکر محض اکتفا نمیکند و چشم و دست خود را نیز هنگام تلاش برای ترسیم تصویر افکار خویش در جریان تفکر دخالت میدهد، میتواند به آن وضوح و دقت بیانی دست یابد که بدون آن علم وجود نخواهد داشت.
این متخصص تاریخ هنر آموخته است که هنرمندان نمیتوانند بدون حرکت دادن چشمها و دستهایشان فکر کنند. اکنون او به ما میآموزد که این ویژگی در مورد دانشمندان نیز صادق است. بردکامپ به ما نشان میدهد که ترسیم اشکال یکی از واسطهها و رسانههای محوری ما برای شناخت فرایندها و دریافت جهان است. لیبنیتس ترسیم اشکال را یکی از روشهایی میداند که با آن میتوان به عنوان مثال کارکرد اجزای یک دستگاه را به شکلی سریع و عینی نشان داد. این موضوع که گالیله در رشتهی نقاشی تحصیل کرده بود، به واسطهی ترسیم دقیق آنچه از طریق تلسکوپ میدیده است، آشکار میشود. بردکامپ به نحوی تأثیرگذار تأکید میکند که توماس هابز با استفاده از تعداد بیشماری از عناصر و اجزای منفرد، هیولای مرکب حکومت یا همان لویاتان را میسازد و این تنها نوعی ساخت فکری محض نبود، بلکه نوعی واقعیت شهودی را نشان میداد. هابز در اصل در زمینهی فیزیک نور کار کرده بود و تجربهی وی در کار با عدسی تلسکوپ که از تصاویر مجزای بسیار، یک مجموعهی کاملاَ متفاوت میسازد، این تصویر را پیش چشمان او آورده بود که جامعه و حکومت با وجود پیوند خویش با یکدیگر، موجودیتهایی مستقل با فردیت مستقل و خاص خویش هستند.
دستهای داروین هوشمندتر از زبان او بودند
مطالعات بردکامپ پیدایش تفکرات انسان را تا ظریفترین مسیرها و شاخههای فرعی آن دنبال میکند. به این ترتیب در کتاب او دربارهی داروین مشخص میشود آنجا که داروین در متنهای نوشتاری خود دربارهی شکل اشتقاق برخی از موجودات مینویسد، دیگر شکل یک درخت، اشتقاق انواع را نشان نمیدهند، بلکه انواعی از مرجانها را ترسیم میکند که بعد تحولبرانگیز تصورات او را پیرامون پدیدهی تکامل با دقتی به مراتب بیشتر به نمایش میگذارند. ظاهراً دستهای داروین به مراتب هوشمندتر از زبان وی بوده اند. امروزه هنگامی که از لایبنیتس بحث میشود، سخن از حساب انتگرال، کامپیوتر و... به میان میآید.
کتاب بردکامپ دربارهی لایبنیتس که مانند سایر آثار او در انتشارات آکادمی چاپ شده است، نشان میدهد که لایبنیتس در تمامی دوران زندگی خود علاقهی شدیدی به نشان دادن قابلیت نظم بخشی از راه ریاضی به فرایندهای طبیعی داشته است. او مشخص میکند که علاقهی این دانشمندان به آشکارساختن ساز و کارهای جهان هیچ ربطی به آموزش ندارد. برای آنها مهم نبود امر مفهمومی یا محاسبهای شناخته شده برای خود را در شکلی زیبا نیز بیان کنند.
گالیله، هابز، لیبنیتس و داروین میدانستند که بدون دیدن تصویر آنچه که به آن میاندیشند، نمیتوانند بیندیشند و این پدیده نیز همیشه با ترسیم افکار یا نقاشی آنها صورت میگرفت.
پیوند توانایهای منطقی با شهود عینی و نمایش تصویری
بردکامپ تصریح میکند اگر ما تنها نقش توانایی انتزاع را در مقولهی شناخت پدیدههای جهان در نظر بگیریم، به درستی آن را درک نکردهایم. اشکال نیز از تعلقات و اجزای واژهها هستند. بردکامپ به خوبی با آثار خود نشان میدهند که دانش چگونه تولید میشود. او اما توضیح نمیدهد که این فرایند چگونه باید انجام شود. علاوه بر این او ما را به این نتیجه میرساند که سیستم تربیتی به مفهوم جمودزدهی آن انسان را تحمیق و وجود او را تحریف میکند.
در حقیقت این نوع سیستم تربیتی همان مسیری است که انسان را از راه اصلی شکوفایی بازمیدارد. موضوع اصلی از نظر او این است که بتوان تواناییهای منطقی را با شهود عینی و نمایش تصویری پیوند داد.