نقدى بر «عصر جديد» آلبوم جديد "باب ديلن"
۱۳۸۵ شهریور ۱۸, شنبهعنوان اين آلبوم «آيرونيک» است يعنى طنزى دارد با مفهومى پيش بينى نشده و خلاف انتظار. ما به طور معمول تصور مى کنيم گذار به دوران مدرن و «عصر جديد» (مادرن تايمز) در اين دوره و زمانه بايد مسألهى جامعه اى سنتى مثل ايران خودمان باشد ولى به ناگهان، در آستانهى قرن بيست ويکم، گذار از روستا به شهر، يا گذار از شهرک کوچک و دورافتادهى جنوب آمريکا به کلان شهر بزرگ، مى تواند هنوز به همان صورتى باشد که خوانندگان «فولک» ، «بلوز» يا «کانترى» پنجاه شصت سال پيش در ايالت هاى جنوبى آمريکا مى خواندند.
در اين آلبوم هم صداى مردهاى جنوبى را مى شنويم با باورشان به اينکه خدائى در بالا ناظراست، سرنوشت هايى که مقدر شده، و وسوسهى زنهايى که مردها بهاى عاشقى و هم بسترى با آنها را به نحوى گران خواهند پرداخت. در همان جنوب آمريکاست که مردان سنتى صداى يک موعظه گر نامرئى را همواره پشت گوش شان دارند حتا وقتى که مى مىنوشند و در بارها دعوا راه مىاندازند و در خانه هاى عشق از پا مىافتند. آن صدا هميشه با آنهاست. باب ديلن در آهنگ «روح روى آب» مىخواند:
من دلم مىخواهد با تو باشم، تا بهشت با تو باشم
اما انصاف را ببين که جايى براى من آن بالا نيست
دستم را آلوده کرده ام
به خون کسى که ديگر اينجا نيست
در بيشتر آهنگ هاى اين آلبوم ردى از زنى پيداست. يا کسى که مرد آرزوى ديدارش را دارد، يا کسى که زندگى را بر او تلخ کرده، يا زنى که مىخواهد ناجى اش باشد. حتا آنجا که خواننده از کم توان شدن پرولتاريا در آهنگ «غم آواى مرد کارگر ـ۲» شکوه مىکند، در ادامهى روايت اش از تنگدستى و سختى دوران، آنرا براى زنى که مىتواند مادر يا معشوقه اش باشد حکايت مىکند. عنوان آلبوم مىتواند اشاره اى هم به شاهکار معروف چارلى چاپلين باشد که انتقاد کوبنده اى بود از سرمايه دارى بى رحم آمريکا.
در آهنگ ديگرى اين ترجيع بند را داريم: «اگر باران همچنان ببارد، جداره ها خواهند شکست.» در طول آهنگ مىشنويم که راوى از زندگى هائى حکايت مىکند که پيشاپيش، پيش از آمدن گردباد و باران، شکسته بوده اند. باب ديلن مىخواند:
مردمى را مىبينم که هرآنچه از دنيا دارند زير بغل زده اند و مىروند،
بعضى ها حتا پوستى براى شان نمانده که استخوانى را بپوشاند.
در اين دنيا زندگى هميشه توأم با بعدى متافيزيکى است: فاجعه اى از سوى دريا يا وحشتى که از آسمان بر شهر نازل شود شايد معنائى وراى خسران بى واسطه شان داشته باشد.
باب ديلن مىخواند:
هر دعائى که به چشم نمىآيد؛ تکه ابرى است که در آسمان خانه کرده
فرداها هميشه تکرار خواهند شد
زندگى مىکنيم و مىميريم و نمىدانيم چرا
اما من ترا تنها نخواهم گذاشت وقتى که اين قصه به انجام خودش نزديک می شود.
وقتى شما به قطعه اى «بلوز» يا «کانترى» گوش مىدهيد هميشه اين احساس را داريد که اين قطعه را پيش از اين هم شنيده ايد. نه يک بار بلکه بارها. نبوغ باب ديلن آن است که همان قطعه را چنان زندگى تازه مىدهد که شما لحظه اى احساس کهنگى در آن نمىکنيد. اين ترکيب آشنائى از قبل و طراوات حال از تجربهى چهل و چند سال کار همراه با جوانى روحيهى ديلن برمىخيزد.
يک خانم منتقد در روزنامهى «بالتيمور سان» نوشت: «هنر باب ديلن به طور کپسولى همهى آن چيزى را که به موسيقى آمريکايى جديت و نجابت مىبخشد در خودش دارد. آوازهاى باب ديلن عصارهى هزاران قطعهى کلاسيک بلوز و فولک است که هم ريشه هاى خلقى و هم جريان هاى غالب موسيقى آمريکا را به عصر حاضر پيوند مىدهد.»
زيباترين آهنگ اين مجموعه، آخرين آنهاست به نام «حرفى نمىزنم» که حرف می زند از گام زدن در سکوت در باغى رازآلود و غم گرفته ، همچون انعکاسى از جهان ما: «حرفى نمىزنم، فقط گام مىزنم. از ميان جهانى ناروشن، دنيائى رازآميز. قلبى که مىسوزد. قلبى که طلب دارد. گام مىزنم و گذر می کنم از ميان شهرهاى طاعون زده.»
عبدى کلانترى، منتقد فيلم و موسيقى (نيويورك)