نگاهى به زبان مادرى در ايران / گفتگويى با دكتر محمدرضا باطنى
۱۳۸۳ اسفند ۳, دوشنبه�اى مطرح و قديمى علم زبانشناسى در ايران.
مصاحبه گر: شهرام احدى
دويچهوله: آقاى دكترباطنى كلا زبان مادرى از ديد زبانشناسان چگونه تعريف مىشود و آيا تعاريف گوناگونى از اين اصطلاح وجود دارد؟
محمدرضا باطنى: زبان مادرى همانطور كه از اسمش برمىآيد يعنى زبانى كه كودك از مادر خودش براى اولين بار مىشنود و آن زبان را ياد مىگيرد. اين معنى به اصطلاح زبانشناسى و غير زبانشناسىاش همين است. ولى اين اصطلاح گاهى گمراهكننده است. براى اينكه هميشه زبان مادرى، مهمترين زبانى نيست كه در زندگى كودك يا فرد مىماند و نقشى ايفا مىكند. مثلا فرض كنيم كه يك مادر ايرانى و فارسىزبان و يك شوهر آلمانى، اينها در آلمان هستند و هيچ موجبى ندارد كه اينها به بچهشان فارسى ياد بدهند. بنابراين ضرورتى ندارد كه آن مادر به بچهاش فارسى ياد بدهد و بعيد هم نيست كه آنها از اول آلمانى به بچهشان ياد بدهند. به همين دليل اين يك اصطلاح گمراه كنندهاى است و امروز زبانشناسها به جاى زبان مادرى زبان اول را بكار مىبرند. مىگويند زبان اول. زبانى را كه بعدا ياد مىگيرند مىگويند زبان دوم و به همينترتيب.
دويچهوله: در كشورهاى چندقومى مثل ايران كه در آن گروههاى قومى و زبانى مختلفى در كنار هم زندگى مىكنند كلا چه ديد و برداشتى از زبان مادرى مشاهده مىشود؟
محمدرضا باطنى: در كشورهاى چندقومى و چندزبانى داستان خيلى پيچيدهتر است. من گمان مىكنم كه در آخرين تحليل براى كشورهايى مثل ايران، عراق و بسيارى از كشورهايى كه مثل ما هستند راه حل يك دولت فدرال است. كه اين دولت فدرال از نظر سياستهاى مركزى، مثل بيشتر كشورهاى اروپايى، از نظر سياست مركزى، بودجه و اين جور مسائل تصميمهاي كلى را مى گيرد و مردم هم از نظر آن كه چه زبانى داشته باشند، چگونه زندگى بكنند، در برنامهريزىهاى كوتاهمدت خود، خودشان دخيل باشند. بنابراين اين نظام فدرال يا نظام فدراتيو چيزى است كه به اصطلاح كمكم دارد جانشين برنامههاى زورگويانه كه در بعضى كشورها رايج شدند، مىشود. اما بايد اين را بطور ضمنى گفت كه اگر قرار باشد كه در اين كشورها، صحبت تجزيه نباشد و اين مردم بخواهند زير لواى يك مملكت زندگى كنند بايد يك زبان ملى را ياد بگيرند كه اين البته در كشور ما بطور سنتى اين زبان فارسى بوده است. در مورد اين ما خوشبختانه زياد حرف و گفتگو نداريم. همه بطور سنتى زبان فارسى را زبان خود مىدانستند. زبان فردوسى را همه زبان خود دانسته و او را همه ايرانى و فارسى مىدانند. بنابراين براى كشورهايى اينچنين خيلى با احتياط بيشتر بايد برخورد كرد و هيچ نوع زورگويى و يكدندگى را در اينگونه موارد نبايد بكار برد. براى اينكه بسياربسيار خطرناك است.
دويچهوله: چيزى كه براى من جالب است بدانم در مورد كسانى است كه دوزبانهاند. مثلا زبان فارسى و آذرى بلدند. آيا ميزان احاطه اينها بر زبان هم در تعيين اينكه بگويند كدام زبان مادريشان هست، تاثير دارد؟
محمدرضا باطنى: البته به اين مسئله نمىتوان پاسخ كلى داد. يك نفر ممكن است كه آذرى باشد و از سن ۵ سالگى آمده باشد تهران و يك نفر ممكن است كه در جستجوى كار در سن ۳۵ يا ۴۰ سالگى آمده باشد كه زبان فارسى را شكسته بسته صحبت مىكند. ولى در عرق ملى و در عرق اين كه من ترك يا آذرى هستم، داستان فرق مىكند. ممكن است همان بچهاى كه در سن ۵ سالگى آمده و الان فارسى را هم بىلهجه صحبت مىكند ممكن است بگويد كه من آذرى هستم و در انجمن آذرىهاى تهران هم شركت داشته باشد. بنابراين قضيهاى خيلى موردى است.
دويچهوله: آيا رسانهها كلا غيرمستقيم اين زبان مادرى را مثلا در ايران يكدست مىكنند يعنى اين احساس را به ايرانىها مىدهند كه مثلا زبان مادرى فارسى است؟
محمدرضا باطنى: راديوتلويزيونها و رسانهها كلا در خشكاندن و از بين بردن يك زبان قومى و ملى ويا در شكوفايى و پروبال دادن به آن سخت مىتواند موثر باشد. البته من نمىتوانم راجع به وضع فعلى خيلى صحبت بكنم. ولى مىشود گفت كه در زمان نظام گذشته خيلى رغبتى نبود براى اينكه زبانهاى محلى صحبت بشود. يعنى نه نمىگفتند ولى تشويق هم نمىكردند. الان هم گمان مىكنم كه وضع همينطور باشد. واين رسانهها تشويق نمىكنند كه حتما مردم كردى يا آذرى صحبت بكنند. ولى يقينا اگر بخواهند در اين كار مىتوانند بسياربسيار موفق باشند. و همينطور كه خدمتتان عرض كردم، راه اين كار فقط يك دولت مركزى فدراتيو است كه آن مردم در يادگرفتن و ياددادن و صحبت كردن زبان محلىشان، آزادى كامل داشته باشند، ضمنا به يك زبان ملى هم به عنوان وسيلهاى كه مىخواهند با آن كار و زندگى كنند، با اين زبان هم آشنا باشند.