نگاهی به مفهوم دمکراسی و سیر تاریخی آن
۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۲, چهارشنبهاین پرسش به ظاهر ساده، به کانونیترین پرسش همهی فلسفههای سیاسی در پویهی تاریخ تبدیل شد. آیا میتوان گفت که امروزه با دمکراسی، جستجوی دشوار و پرکنکاش بشریت جهت یافتن پاسخی درخور برای پرسش یاد شده، قرین موفقیت بوده است؟
واقعیت این است که اگر چه این نظام سیاسی، تنها در کشورهای معدودی از جهان تثبیت و نهادینه شده، اما به مثابه الگویی مطلوب برای آیین کشورداری، بطور فزاینده جای خود را در افکار عمومی جهان میگشاید. کم نیستند کشورهایی در جهان که امروزه علیرغم دشواریها و موانعی در همهی گسترههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، در راستای نیل به دمکراسی تلاش میورزند.
«سرنخ» کوشیده است در گپی با بهرام محیی، از تهیهکنندگان برنامه «گفتوگو و اندیشه»، پرتویی بر گوشههایی از مفهوم دمکراسی بیفکند.
مصاحبهگر: شهرام احدی
دمکراسی چیست؟ و سیر تکامل تاریخی آن چگونه بوده؟
بهرام محیی: واژهی دمکراسی در زبان روزمره برای بسیاری آشناست. در زبان فارسی معادل «مردمسالاری» را برای آن انتخاب کردهاند. اما در واقع باید گفت که این یکی از مفاهیم پیچیده و پرسویه در اندیشهی سیاسی است و تعریف آن کار چندان آسانی نیست. بطور ساده شاید بتوان گفت که دمکراسی یک نظام سیاسی و اجتماعی و به عبارت دقیقتر نوع خاصی از سازماندهی دولت و نهادهای آن است. در همینجا باید نکتهای را توضیح داد و آن اینکه دمکراسی تعیین کنندهی مضمون و محتوای یک حکومت است و نه لزوما صورت یا فرم آن. صورت یا فرم حکومت از نظر ارزشهای دمکراتیک لزوما تعیین کننده نیست. مثلا اگر ما سلطنت و یا جمهوری را اشکال حکومت بگیریم، اینها میتوانند دارای مضمون دمکراتیک باشند یا نباشند. ما هم نظامهای دمکراتیک پادشاهی داریم مثل انگلستان و اسپانیا و هم نظامهای دمکراتیک جمهوری، مثل آلمان و فرانسه. عکسش هم صادق است: یعنی هم نظامهای غیردمکراتیک سلطنتی وجود دارد و هم جمهوریهای غیردمکراتیک. امروزه ما حتا «جمهوریهای موروثی» هم داریم، مانند کرهی شمالی و سوریه که طبعا ربطی به دمکراسی ندارند.
سیر تکامل تاریخی دمکراسی چگونه بوده است؟
پیش از هر چیز باید گفت که دمکراسی از نظر لغوی، از دو واژهی یونانی «دموس» به معنی مردم و «کراتین» به معنی حکومت تشکیل شده و روی هم به معنی حکومت مردم است. در واقع دمکراسی اصطلاحی است برای توصیف آن دسته از نظامهای سیاسی، که حقانیت خودشان را برخاسته از ارادهی مردم میدانند و به عبارت روشنتر، نسبت به مردم پاسخگو هستند. زادگاه دمکراسی همانطور که اشاره شد، در یونان باستان است. پیدایش دمکراسی با ایجاد دولتشهرهای یونانی که به آنها «پولیس» میگفتند ارتباط دارد. پولیس اجتماعات و همبودهای مستقل انسانی بودند و واژهی «پولیتیک» یعنی سیاست هم که با پولیس نزدیکی دارد، عبارت بود از تنظیم مناسبات میان انسانها در حوزهی عمومی. پولیسها از سدهی نهم پیش از میلاد، در جزیرههای یونان وجود داشتند و در آنها، شهروندان آزاد و کامل، برابر حقوق بودند.
دمکراسی باستان به عنوان یکی از اشکال حکومتی، دورهی شکوفایی خودش را در سدههای پنجم و چهارم پیش از میلاد در یونان تجربه کرد. در دمکراسیهای یونان باستان، تمام شهروندان آزاد و کامل، در یک مجمع عمومی گردمیآمدند و در بارهی قانونگذاری، سیاست داخلی و خارجی و جنگ و این قبیل امور تصمیم میگرفتند. همهی شهروندان پولیس در مقابل قانون برابر و از حق آزادی بیان برخوردار بودند و میتوانستند مسئولیتهای سیاسی و دولتی برعهده بگیرند. مجمع عمومی از میان خودش یک هیئت منصفه برای امور قضایی انتخاب میکرد. نکتهی جالب اینکه مسئولیتهای دولتی دورهای و موقت بود و دولتمردان موظف بودند به مجمع عمومی گزارش فعالیتهای خودشان را بدهند.
البته دمکراسی یونان باستان ضعفهای بزرگی داشت. برای نمونه، فقط شهروندان کامل از حقوق کامل و برابر برخوردار بودند و آنها هم اقلیتی بیش نبودند. چرا که زنان، خارجیها و بردهها از حقوق کامل برخوردار نبودند. به این اعتبار باید گفت که دمکراسیهای یونان باستان، حکومت اقلیتی بر اکثریت بود. از طرف دیگر، از آنجا که تصمیمات در مجمع عمومی اتخاذ میشد، کم نبودند مواردی که با سخنرانیهای آتشین، احساسات بر خرد غلبه میکرد و تصمیمات نادرستی گرفته میشد. علیرغم این ایرادها باید گفت که دمکراسیهای امروز، بسیار مدیون دمکراسیهای یونان باستان هستند، چون آنها بودند که برای نخستین بار اهمیت فرد و ارزش انسان را برای تعیین نوع حکومت و رهایی از دست جباریت و زورگویی برجسته کردند. افلاطون و ارسطو دو فیلسوف کلاسیک یونان باستان، در تاملات خودشان از جمله به نظامهای سیاسی مطلوب پرداخته و بحث در این مورد را بنیان گذاشتهاند. اگر چه آنان در مقایسهی میان انواع حکومت، بعضیها را بر دمکراسی ترجیح دادهاند، اما ساده انگاری است اگر آنان را مخالف دمکراسی بدانیم. با کمی دقت و ژرفبینی میتوان تشخیص داد که بسیاری از شاخصهای نظام دمکراتیک، در اندیشههای افلاطون و ارسطو طرحریزی شده و متفکران اندیشهی سیاسی مدرن وامدار آنان هستند. در دوران باستان، بعدها در خارج از یونان هم دمکراسی بوجود آمد. در روم باستان قدرت در دست اشراف بود، اما در دورهی جمهوری روم،. پس از نبردهای سنگین بر سر قدرت، اصلهای دمکراتیک در آیین کشورداری روم تقویت شد، علیرغم آن دمکراسی در روم زیاد موفق نبود.
در سدههای میانه یعنی دوران تسلط مسیحیت بر حیات فرهنگی و سیاسی و اجتماعی اروپا، دمکراسی به عنوان نوع حکومت و شیوهی سازماندهی دولت در محاق افتاد و کلا مطرح نبود. اما بابرآمد دوران جدید و بویژه در عصر روشنگری که عصر چیرگی خرد بر جزمیات مذهبی بود، ایدهی دمکراسی دوباره زنده شد و رشد کرد و با تلاشهای فکری فیلسوفانی مثل جان لاک انگلیسی، شارل مونتسکیوی فرانسوی و ایمانوئل کانت آلمانی به جلو رانده شد. پس از انقلابهای آمریکا و فرانسه در نیمهی دوم قرن هجدهم، دمکراسیهای جدید علیرغم فراز و نشیب زیاد، کم کم صورت مشخصتری به خودشان گرفتند.
دمکراسیهای امروزه از چه شاخصهایی برخوردارند؟
بهرام محیی: امروز هم به دشواری میتوانیم تعریف دقیق و جامعی از دمکراسی ارائه کنیم. دمکراسیها در یکی دو سدهی گذشته، تغییرات زیادی کرده و اشکال گوناگونی به خودشان گرفتهاند. نظریههای گوناگونی هم در مورد دمکراسی وجود دارد. در این نظریهها معمولا این یا آن عنصر در ساختمان دمکراسی برجسته میشود. مثلا اگر دمکراسی را بطور ساده در حکومت اکثریت خلاصه کنیم، میشود این ایراد را مطرح کرد که پس در دمکراسی رعایت حقوق اقلیت چه میشود؟
با این حال، در مجموع میتوانیم یک سری شاخصها و اصول را برای دمکراسیهای امروزه برشماریم که معمولا برای اکثر نظامهای دمکراتیک در جهان اعتبار دارند. از جمله : رعایت منزلت انسان و حقوق بشر، برگزاری انتخابات آزاد و دورهای، حکومت اکثریت و در عین حال رعایت حقوق اقلیت، موظف بودن نهادهای قدرت به پاسخگویی در مقابل مردم، آزادی احزاب و پذیرفتن تکثر در جامعه، حضور اپوزیسیون و امکان فعالیت قانونی آن، آزادی بیان و قلم، بیطرفی دینی و ایدئولوژیک دولت، تقسیم قوای دولتی برای کنترل قدرت، حکومت قانون و برابری همگان در مقابل قانون، رواداری و فرهنگ سیاسی دمکراتیک و غیره. در واقع میتوانیم بگوییم که این اصول مثل آجرهایی هستند که ساختمان یک نظام دمکراتیک را میسازند. باید تاکید کرد که در میان این اصول، رعایت حرمت انسان و حقوق بشر، کانونیترین اصل نظام دمکراتیک است. در واقع در دمکراتیک بودن نظامی که حرمت انسان و حقوق بشر را رعایت نمیکند باید تردید جدی کرد.
جاذبهی دمکراسی در کجاست؟
بهرام محیی: «دمکریت» فیلسوف یونان باستان گفته بود: زندگی فقیرانه در یک دمکراسی بر زندگی متمولانه در یک حکومت جبار برتری دارد، چون ارزش آزادی خیلی بیشتر از بندگی است. باید در نظر داشت که هر جا انسانها بر انسانهای دیگر حکومت میکنند، یعنی در واقع در همهی نظامهای سیاسی، پرسش مشروعیت و حقانیت حکومت مطرح میشود. یعنی آدمها میتوانند از خودشان بپرسند که چرا دیگران بر ما حکومت میکنند و آیا در این کار صلاحیت و حقانیت دارند؟ به جرئت میتوانیم بگوییم که دمکراسی تنها نظام سیاسی در جهان است که به این پرسش، پاسخ درخور و قانع کنندهای میدهد. به همین دلیل دمکراسی اگر چه هنوز در بسیاری از کشورهای جهان تثبیت و نهادینه نشده، اما از جاذبهی زیادی در میان مردم همهی کشورها برخوردار است.
طی دهههای اخیر، تعداد کشورهایی که مناسبات دمکراتیک را پذیرفته و اصلهای دمکراسی را وارد قانون اساسی خودشان کردهاند، دائما رو به افزایش بوده است. جاذبهی دمکراسی در میان مردم جهان آنقدر زیاد است که حتا خشنترین حکومتهای دیکتاتوری و مستبدانه هم علنا با دمکراسی مخالفت نمیکنند و خودشان را حکومتهای غیردمکراتیک نمیخوانند. نمونهاش هم رژیمهای تامگرا و استبدادی هستند که اصول دمکراسی را رعایت نمیکنند، اما القابی مثل «دمکراسی خلقی» یا «مردمسالاری اسلامی» و غیره بر خودشان میگذارند.
آیا دمکراسی یک نظام بی و عیب و نقص و کامل است؟
بهرام محیی: قطعا چنین نیست! ما شاهدیم که در دمکراسیهای پیشرفته هم هنوز خیلی از مشکلات اقتصادی و اجتماعی وجود دارد. بنابراین نباید دمکراسی را آرمانی یا ایدهآلیزه کرد. باید تفاوت گذاشت میان یک نظام ایدهآل و بهترین نظام موجود. در همهی نظامهای سیاسی و از جمله در دمکراسی، امکان سوء استفاده از قدرت وجود دارد. اما دمکراسی تنها نظامی است در جهان که از راه ایجاد سازوکارهای معینی در امور کشورداری، برای جلوگیری از چنین سوء استفادههایی، به جدی ترین اقدامات احتیاطی دست زده است. به همین دلیل، دمکراسی تا کنون در جهان در مقایسه با سایر نظامهای سیاسی برتری خودش را نشان داده است. یکی از دولتمردان گفته بود: دمکراسی نظام بدی است، ولی نظامی بهتر از آن وجود ندارد. واقعیت این است که این نظام بیشتر از سایر نظامهای سیاسی توانسته آزادی، عدالت و انسانیت را در چارچوب قانونیت متحقق کند. «کارل پوپر» فیلسوف اتریشیتبار انگلیسی در توصیف برتری دمکراسی بر سایر نظامهای سیاسی گفته بود: دمکراسی تنها نظامی است که در آن مردم میتوانند حکمرانان بد و نالایق را که تعدادشان کم هم نیست، بدون خونریزی وخشونت برکنار کنند.
شرطهای تحقق دمکراسی چیست؟
بهرام محیی: دمکراسی بیش و پیش از هر چیز نتیجهی تلاش انسانهای دمکرات با تکیه بر یک فرهنگ سیاسی دمکراتیک است. در واقع اگر دمکراسی درمیان مردم طرفداران زیادی نداشته باشد، شانس موفقیت ندارد. پس فرهنگ سیاسی دمکراتیک برای ساختن دمکراسی ضروری است. فرهنگ سیاسی یک جامعه، یعنی کلیت شناختها، عقاید و گرایشهای ارزشی مردم آن جامعه نسبت به نظام سیاسی حاکم بر آن جامعه. بنابراین یک نظام دمکراتیک از شهروندان خودش شیوههای رفتاری و رویکردهای معینی را طلب میکند. ساده انگاری است اگر فکر کنیم که دمکراسی را با زور میشود در جوامعی که از سنتهای پایدار دمکراتیک برخوردارنیستند پیاده کرد. دمکراسی مدرن فرزند عصر روشنگری است و به همین دلیل بیش از هر چیز به روشنگری و آموزش سیاسی نیازمند است. در یک جامعهی دمکراتیک، از شهروندان در همهی سطوح از خانه گرفته تا مدرسه و محیط کار، انتظار مسئولیت پذیری، احترام به همنوعان و احترام به قانون میرود. اگر در جامعهای مردم ارزشهایی مثل رواداری، انصاف و احترام به نظر مخالف را نپذیرند و مطابق چنین ارزشهایی رفتار نکنند، دمکراسی شانس موفقیت نخواهد داشت. البته مدارا و رواداری درجامعهی دمکراتیک به این معنا نیست که همگان باید با هم با مهربانی و عشق رفتار کنند. جامعهی دمکراتیک جامعهای پر جدال و متکی بر رقابت است، اما فرق آن با جوامع بسته در روشی است که در حل اختلافات برگزیده است. جامعهی دمکراتیک متکی بر عقلانیت و بصیرت شهروندان است و نه فرمانبری از مراجع تقلید، اطاعت کورکورانه و یا همرنگ جماعت شدن.