واقعه بیست و هشتم مرداد: کودتا، قیام یا تنها یک حادثه؟
۱۳۹۲ مرداد ۲۵, جمعه شصت سال پس از سقوط دولت دکتر مصدق و بازگشت شاه به سلطنت، هنوز هم موافقین و مخالفین و روایتهای متضاد آنها در برابر هم صف کشیدهاند و هر یک دیگری را متهم میکند. بعضیها از یک قیام یا رستاخیز ملی سخن میگویند. برخی کودتا مینامندش و عدهای نیز این واقعه را تنها یک حادثه تاریخی که هیچکدام از عناصر کودتا یا قیام را در خود نداشته است سخن میگویند.
واقعه بیست و هشتم مرداد را با چند تن از کسانی که آن روزگار را تجربه کردهاند و هر کدام نیز در زمینهای تخصصی دارند، در میان گذاشتیم.
بشنوید: واقعه بیست و هشتم مرداد: کودتا، قیام یا تنها یک حادثه؟
دکتر سیروس آموزگار، نویسنده، روزنامه نگار، وزیر اطلاعات در دولت دکتر شاپور بختیار و از اعضای سازمان جوانان حزب توده در سال واقعه بیست و هشتم مرداد، به دو روز پیش از وقوع حادثه باز میگردد و میگوید: «بیست و هشتم مرداد به نظر تمام مورخین بیطرف و حتی ایرانیها و خارجیها، قطعاً کودتا نبود. روز ۲۵ مرداد اما قطعاً کودتا بود. یعنی تمام کارهایی که انجام شد، کارهای کودتایی بود. ابلاغ فرمان اعلیحضرت ساعت یک بعد از نصف شب، اشغال تلفنخانهٔ بازار، دستگیری نزدیکان آقای دکتر مصدق و ازجمله رئیس ستاد، تمام اینها علامت این است که یک ماجرای کودتاییست و جلو ماجرا را میخواهند بگیرند. ولی روز ۲۸ مرداد قطعاً کودتا نبود. برای اینکه اولاً عوامل کودتایی به علت شکستشان در روز ۲۵ مرداد تمام روحیه خودشان را باخته بودند و حتی آمریکا که معتقدند پشت این ماجرا بود، قبول کرده بود که شکست خورده و از نمایندگان دیپلماتیک آمریکا هم در ایران درخواست میکردند که کارهای ترمیمی کنند، ارتباطات ایجاد کنند و نظایر اینها.»
هیاهو در جنوب شهر
دکتر آموزگار با استناد به گفتهٔ یکی از دوستانش مدرکی هم برای آنچه میگوید ارائه میکند: «بعضی عوامل و قرائن کوچک هم وجود دارد. مثلاً اینکه خانم رئیس دیپلماسی آمریکا در ایران، یعنی همسر سفیر، در همان ساعت وسط شهر در بانک ملی یک جلسهای داشته است. یک جلسه معمولی که قرار بود راجع به مسائل خیریه صحبت کنند که تصادفاً یکی از دوستان نزدیک من هم عضو این کمیسیون بود و در آنجا شرکت کرده بود. اگر تصادفاً دولت آمریکا برنامهای داشت برای اینکه کودتایی انجام دهد، طبیعتاً از وسط شهر و شلوغترین قسمت آن شروع میکرد، رئیس دیپلماسی آمریکا هرگز زن خودش را به آنجا نمیفرستاد وحتی اگر شده بود، بهعنوان پیشبینی میتوانست این جلسه را بههم بزند. دلائل مختلفی وجود دارد. از تلفنهایی که کردند و نظایر اینها.
در تماسی که CIA با آقای کرمیت روزولت گرفت، که تمام اسناد و مدارکش هم وجود دارد، دستوراتی دادند دربارهٔ اینکه چه گونه عوامل خودشان را از ایران خارج کنند و چه گونه کنار بیآیند با شکست کودتا. در همان زمان بتدریج بازار شلوغ شده بود و صدای فریاد و شعارهایی هم به گوش میرسید و آقای روزولت به مخاطب خودش در آمریکا میگوید که صبر کنید، مثل اینکه دارد حوادثی اتفاق میافتد که بعد قضیه به کلی رنگش عوض میشود و ماجرا از بین میرود. بنابراین آنچه مسلم است، اینکه روز ۲۸ مرداد دولت آمریکا و انگلستان بههیچ وجه دنبال ماجرا نبودند و فکر میکردند که حادثه باخته شده و میخواستند که یواش یواش بساط خودشان را جمع کنند که سروصدا در جنوب تهران شروع شد...»
اردشیر زاهدی وزیر خارجه در رژیم پهلوی و سالها سفیر ایران در واشینگتن با صراحت میگوید: «کودتا نبوده، کودتا را آقای مصدقالسلطنه بر علیه قانون اساسی کرده است.»
بیست و هشت مرداد، تنها یک حادثه
دکتر صدرالدین الهی نویسنده و روزنامه نگار که در سال واقعه ۲۸ مرداد تازه کار خود را در روزنامه کیهان آغاز کرده بود، تکیهاش بر یک حادثه است: «تنها یک حادثه، و نه بیش از آن. چون واقعاً تعریفهای کودتایی به آن نمیچسبد و تعریفهای قیام هم اصلاً به آن نمیچسبد. واقعهای بود که در متن زندگی روزمرهٔ ما اتفاق افتاد و تأسف من این است که ما هنوز ۶۰ سال است به این واقعه، همانطور به عنوان یک زخم باز نگاه میکنیم و دردش را میکشیم.»
کودتائی که موفق نشد
ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز که دکتر مصدق را از نزدیک میشناخته و بارها برای فیلمبرداری به خانه او رفته بود از اقدام به کودتائی میگوید که موفق نشد.
«من نگفتم کودتا بود، میخواستم بگویم که یک اقدام به کودتا بود که نشد. سفیر آمریکا لویی هندرسون که قرار بود بلافاصله بعد از کودتا به تهران بیاید، وقتی متوجه شد که این اقدام موفق نشده، در بیروت ماند. اما دیدند بالاخره باید کاری بکنند که بشود. یکی دو روز بعدش به تهران آمد. شب در سفارت امریکا برای خبرنگاران خارجی جلسهای ترتیب داده شد. من هم به عنوان خبرنگار خارجی در آنجا بودم و همان شب فهمیدم که کار تمام است. اینطوری فهمیدم کار تمام است که لویی هندرسون که از پیش مصدق آمده بود، گفت: «من همانطور که به آقای نخستوزیر...» بعد مکثی کرد، حرفش را جوید، اصلاح کرد و گفت: «...به آقای دکتر مصدق...» و وقتی دیدم که لویی هندرسون نمیخواهد از مصدق به عنوان نخستوزیر نام ببرد، برایم مسجل شد که کار تمام است. که درست پسفردایش این اتفاق افتاد.»
حادثه، نه قیام و نه کودتا
دکتر منوچهر رزم آرا، استاد دانشگاه و وزیر بهداری در دولت دکتر بختیار و در عین حال برادر کوچک سپهبد رزم آراست که در زمان نخست وزیریاش ترور میشود. تروری که همچنان بسیاری از نکاتش در ابهام باقی مانده است. او نیز بر وقوع یک حادثه تاکید دارد: «این یک حادثه بود. نه کودتا بود و نه قیام.»
ملقمهای از همه چیز
اما دکتر عباس میلانی، پژوهشگر تاریخ که متن فارسی کتاب «نگاه به شاه» را به تازگی منتشر کرده است در این کتاب واقعه بیست و هشتم مرداد را هم سال پیروزی و شکست، هم مایهٔ سرافرازی و شرمساری برای شاه میداند. او اطلاق چنین عناوینی را ساده انگاشتن ماجرا میداند: «من فکر میکنم هم این تناقض باعث شده و هم تلاشی که تا به حال بیش و کم رایج بوده که سعی کنیم جوابی در یک یا دو کلمه برای تحولات آن سال بسیار پراتفاق پیدا کنیم؛ یعنی یا بگوییم روز انقلاب مردمی بود، روز رستاخیز مردمی بود یا روز کودتای شرمگین سیاه امریکا و انگلیس. اینها جوابهای، به گمان من، سادهانگارانه است برای یک پدیدهٔ بسیار پیچیدهٔ پرفراز و فرود تاریخی.»
دکتر میلانی، نه تنها این عوامل که مسائل دیگری را نیز در بروز چنین واقعهای دخیل میداند: «هیچیک از اینها نبود، بلکه ترکیبی از همهٔ اینها و عوامل دیگر بود. یعنی بدون شک دولت امریکا حداقل از چند ماه قبل و دولت انگلیس از دو سال پیش، تلاش برای برانداختن غیرقانونی دکتر مصدق، یعنی برای یک کودتا داشتند. در عین حال، به خصوص امریکاییها فکر نمیکردند چنین کودتایی موفق میشود تا اکتبر ۱۹۵۲ که به این نتیجه رسیدند که دکتر مصدق دارد ضعیف میشود، نیروهای رادیکال در جبههٔ ملی و نیروهای چپ در جامعه، دارند رشد فزاینده میکنند و خطر اینکه ایران هم مثل اروپای شرقی، مثل کره که در آن زمان در آستانهٔ جنگ داخلی بود، به صف کشورهای کمونیستی یا حداقل خارج از گردونهٔ غرب بپیوندد، وجود دارد.»
اعتراف مکتوب مصدق
دکتر میلانی به نامهای اشاره میکند که خود دکتر مصدق نوشته است: «شرایط بینالمللی، ضعف روزافزون دکتر مصدق در نتیجهٔ تنشهایی که در صفوف جبههٔ ملی پیدا شده بود، جداییهایی که در درون نهضت ملی کردن نفت پیدا شده بود، همهٔ اینها کمک کرد، شرایط داخلی را مناسب و غرب را تشویق کرد که دست به این کار بزند. ولی اینکه آیا این تلاش علتالعلل سقوط دکتر مصدق بود یا آنچه در ۲۵ مرداد اتفاق افتاد، در مفهوم دقیق کلمه یک کودتا بود، دوباره بحثی است پیچیدهتر. برای اینکه خود دکتر مصدق در نامهای که من در کتاب ذکر کردهام، به شاه مینویسد که در «دوران فترت»، یعنی در دورانی که مجلسی نباشد، شاه حق عزل و نصب نخستوزیر را دارد.»
کودتائی از سوی دکتر مصدق
آقای نصیری که در آن زمان ریاست سازمان امنیت را بر عهده داشت، آنگونه که در اسناد و مدارک آمده است، شبانگاه به خانه دکتر مصدق میرود و حکم عزل نخست وزیری را به او میدهد. دکتر مصدق هیچگاه از دریافت چنین حکمی سخنی به میان نیاورد و دستور بازداشت نصیری را نیز صادر کرد. دکتر میلانی همین کار دکتر مصدق را غیر قانونی عنوان میکند: «من در کتابم سعی کردهام این را بنویسم که وقتی دکتر مصدق در آن شب، آن حکم را نپذیرفت، در واقع او داشت خلاف قانون اساسی عمل میکرد. برای اینکه به گفتهٔ خود دکتر مصدق، بر طبق روایت دکتر مصدق از قانون اساسی، در «دوران فترت»، پادشاه حق عزل و نصب دارد و نپذیرفتن یک حکم قانونی بالاترین مقام مملکت در آن زمان، طبعاً به معنای زیر پا گذاشتن قانون و طبعاً به معنای برانداختن حق قانونی پادشاه است که آن را میشود نوعی کودتا خواند.
لویی هندرسون، سفیر امریکا که ۲۷ مرداد با عجله به تهران برمیگردد. آمریکائیها فکر میکردند که تلاش برای برانداختن مصدق به شکست انجامیده. هندرسون در دیدارش با مصدق از او میپرسد که مگر شاه به شما حکم نداد؟ و مصدق میگوید: «من مدتها به این نتیجه رسیده بودم که شاه چنین حقی ندارد» و حتی در آن زمان هم به تصریح تایید نمیکند که چنین حکمی صادر شده است. هندرسون در گزارشش میگوید که در واقع کودتا را دارد دکتر مصدق میکند که یک حکم قانونی را برنمیتابد.»
به رغم روشنگریها و اسناد انبوهی که در باره ۲۸ مرداد در سالهای اخیر انتشار یافته باز هم روایتهای متفاوت از این رویداد همچنان جاری و ساریاند و هنوز هم نوع نگاه به آن، ولو که نه به شدت سابق، یکی از مولفههای یارگیریها و صفبندیها در صحنه سیاسی ایران است. آیا یک یا دو دهه دیگر وضعیت متفاوت خواهد شد و جامعه سیاسی ایران به این سو خواهد رفت که به ۲۸ مرداد صرفا به عنوان یک موضوع تاریخی نگاه کند؟