وضعيت حقوقى مهاجران غيرقانونى در آلمان
۱۳۸۵ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبهاين مهاجران اهل اروپاى شرقىاند، از افريقا مىآيند يا از امريكاى لاتين. اكثر آنها ويزاى توريستى براى آلمان داشتهاند و پس از آنكه مدت ويزايشان تمام شده است، به زندگى در آلمان به طور غيرقانونى ادامه دادهاند.
مهاجران غيرقانونى مىترسند از اينكه كشفشان كنند و در نتيجه مجبور به ترك آلمان بشوند. براى همين به راحتى راجع به وضعيتشان سخن نمىگويند. فريدا زنى است سياهپوست كه از پنج سال پيش تا كنون به طور غيرقانونى در آلمان به سر مىبرد. فريدا تصميم دارد كه به زودى با يك مرد آلمانى ازدواج كند. ازدواج همچون گذشته تنها امكانى است كه مهاجران غيرقانونى دارند براى آنكه بتوانند اجازه اقامت و كار بگيرند. امكان ديگرى كه براى زنان وجود دارد اين است كه از مردى آلمانى بچهدار شوند.
فريدا پنج سال پيش به نزد خالهاش در آلمان آمد. در خانه خالهاش همچون برده زندگى مىكرد. اجازه نداشت از خانه خارج شود. خودش پولى نداشت. اين بود كه از خانه خالهاش فرار كرد و پيش آشنايى پناه جست. در آنجا با همسر آيندهاش آشنا شد. در همان نگاه اول عاشق او شده بود. اما فريدا مىترسد كه راجع به زندگىاش حرف بزند، چون هنوز اجازه اقامت در آلمان را ندارد.
افراد زيادى در آلمان هستند كه وضعيتى شبيه به فريدا دارند. اكثريت اين افراد شانسى ندارند كه بتوانند به طور قانونى در آلمان زندگى كنند. مدام در ترس به سر مىبرند كه مبادا به وجودشان پى ببرند. چون اگر كسى را كه به طور غيرقانونى در آلمان زندگى مىكند پيدا كنند اخراجش مىكنند.
مهاجرت غيرقانونى جرم به شمار مىآيد. به گفته وكيل آلمانى راينهارد ماركس تنها در صورتى مىتوان از اخراج مهاجر غيرقانونى جلوگيرى كرد كه ثابت شود مسافرت او با موانعى روبرو است. راينهارد ماركس در اين باره مىگويد: ”موانع حقوقى براى اخراج فرد براى نمونه عبارت است از اينكه فرد به عنوان پناهنده و آواره به رسميت شناخته شده باشد يا به دلايلى ديگر خطرى جان او را تهديد كند. مثلا هستند كسانى كه ممكن است اگر به وطنشان بازگردند، شكنجه شوند يا اعدامشان كنند. اينها موانعى هستند كه مربوط به كشورى مىشوند كه مهاجر از آن به آلمان آمده است. موانع قانونىاى هم هستند كه مربوط به وضعيت مهاجر در قلمرو كشور آلمان است. گاه بخاطر وضعيت بدنى فرد، مثلا اگر بيمار باشد يا حامله و مواردى از اين دست، نمىتوان مسؤوليت اخراج او را بر عهده گرفت.“
برآورد مىشود كه هم اكنون يك ميليون نفر بدون مدرك و اجازه اقامت در آلمان زندگى مىكنند. بسيارى از مهاجران به تنهايى به آلمان نمىآيند، بلكه بدنبال خويشاوندانشان راهى آلمان مىشوند، خويشاوندانى كه به طور قانونى در آلمان اقامت دارند. به گفته اوته كوخ از سازمان ”زندگى در شرايط غيرقانونى“ بزرگترين گروه مهاجران غيرقانونى را تركها تشكيل مىدهند. كوخ مىگويد: ”كودكان و سالمندانى هستند كه مىخواهند پيش خويشاوندانى كه در آلمان دارند زندگى كنند. اما بخاطر قوانين ما كه در رابطه با پيوستن افراد خانواده به مهاجران سختگير است، راهى برايشان نمىماند مگر اينكه در اينجا غيرقانونى زندگى كنند. امكانات بسيار محدود است براى اينكه بتوانند به طور قانونى مهاجرت كنند. بنابراين مهاجرت غيرقانونى در حقيقت نتيجه جلوگيرى مقامات از مهاجرت قانونى است.“
بسيارى از مهاجران غيرقانونى از برقرارى رابطه با پليس و مقامات ادارى ميپرهيزند و سعى مىكنند جلب توجه نكنند. اگر كارفرمايشان به آنها كم پول بدهد يا اصلا پول ندهد، شكايتى نمىكنند. فولكر روسوشا از اعضاى اتحاديه سنديكاهاى آلمان در اين باره مىگويد: ”مشكل تنها اين است كه اگر لازم باشد پاى دادگاه به ميان كشيده شود، كسانى كه به طور غيرقانونى در اينجا اقامت دارند مىترسند، چون در اغلب موارد دادگاهها بايد اطلاعاتى را كه دارند در اختيار اداره اتباع بيگانه قرار دهند.“
و كارفرماها از اين موضوع آگاهند. مهاجران غيرقانونى كمكى از دولت دريافت نمىكنند، حتى وقتى كه بيمار باشند. براى همين به گفته زيگريد بكر از مؤسسان سازمانى براى كمك به مهاجران غيرقانونى، اين افراد تازه موقعى به پزشك مراجعه مىكنند كه ديگر تقريبا بسيار دير شده است. در مورد فريدا هم همينگونه بوده است. بكر مىگويد: ” مدتى بود كه فريدا در ناحيه شكمش درد احساس مىكرد. فريدا تنها كارى كه مىكرد اين بود كه قرص مسكن مىخورد. تا اينكه در خيابان حالش به هم خورد و به بيمارستان بردندش و در آنجا تشخيص دادند كه سنگ كيسه صفرا دارد. بعد از دو روز بيمارستان را ترك كرد و مجبور بود كه براى دو روز ۸۰۰ تا ۹۰۰ مارك پول بپردازد. از ترس خانهاش را عوض كرد، چون آدرسش را به بيمارستان داده بوده است. همين طور با درد زندگى مىكرد تا بالاخره ما برايش ترتيب يك عمل جراحى را در بيمارستان داديم. اگر كمى بيشتر صبر كرده بود، مرده بود. ترس فريدا اين بود كه ماموران دولت او را از تخت بيمارستان پايين بكشند و از آلمان بيرون كنند.“
درآالمان مهاجران غيرقانونى بايد پزشكى را پيدا كنند كه حاضر باشد آنها را بدون كاغذ و مدرك هم معالجه كند. در اين صورت بايد خودشان پول ويزيت پزشك را بپردازند. و اين چيزى است كه اكثر مهاجران نمىتوانند از عهده آن برآيند. در رابطه با مهد كودك و مدرسه هم مشكلهايى وجود دارد. مهد كودكها و مدارس عمومى وظيفه دارند كه اگر كسى بدون كاغذ به آنها مراجعه كند به پليس اطلاع بدهند وگرنه شريك جرم محسوب مىشوند. بدين ترتيب مدارس مىترسند كه كودكان بدون كاغذ را بپذيرند و مهاجران غيرقانونى هم مىترسند از اينكه به مدارس مراجعه كنند.
اوته كوخ از سازمان ”زندگى در شرايط غيرقانونى“ مىگويد: ”به درسه نرفتن كودكان پيامدهاى سختى بدنبال دارد. اين كودكان نمىتوانند خودشان را بيرون از خانه نشان بدهند و بازى كنند، چون ممكن است به وجودشان پى ببرند. به پليس خبر مىدهند كه بچهاى در ساعات مدرسه بيكار مىگردد. براى همين اين كودكان مجبورند تمام مدت روز را در خانه بمانند. و اين به رشد بچه صدمه مىزند.“
البته در آلمان مهاجران غيرقانونى امكان فراوان براى پيدا كردن كار دارند. چون نيروى كار ارزان هستند و كارهايى را بر عهده مىگيرند كه كسى غير از آنها نمىكند. توماس اشتراوبهار از انستيتوى اقتصاد جهانى در هامبورگ در اين باره مىگويد: ”در عمل اگر چه عجيب به نظر مىرسد، اما آلمان به اشتغال غيرقانونى نيروهاى كار خارجى در حال حاضر و با قوانينى كه وجود دارد، وابسته است.“
اگر چه فريدا به زودى ازدواج مىكند و از اين طريق به امنيت مىرسد، اما هنوز هم ترس دارد. نمىخواهد با هيچ كس در باره اقامت غيرقانونىاش حرف بزند. احتمال دارد كه فريدا تا چند ماه ديگر هم بايد زندگى در خفا و ترس را تحمل بكند.