چالش ایران و آمریکا در عراق و در پرونده هستهای
۱۳۸۶ اسفند ۱۷, جمعهدور چهارم مذاکره ایران و آمریکا بر سر مسائل امنیتی عراق، روز پنجشنبه ۱۶ اسفند، به دلیل عدم شرکت آمریکاییان برگزار نشد. سفارت آمریکا در بغداد از برنامه ریزی در باره این دیدار اظهار بی اطلاعی میکند. آیا این پاسخی است به لغو مذاکره قبلی توسط ایران، یا بخشی است از کشاکش همیشگی دو دولت در مسیر تفاهم و رابطه با همدیگر؟
محمود شمسالواعظین، روزنامه نگار و کارشناس مسائل منطقه و عراق، در گفتگو با دویچهوله، از عملکرد عشق و نفرت گونه میان ایران و آمریکا میگوید.
مآمریکآمر
دویچهوله: آقای شمس، موضوع لغو مذاکره بین ایران و آمریکا در بغداد را در چه چارچوبی میشود تحلیل کرد؟ ایرانیها رفتند و برگشتند و آمریکاییها میگویند اصلا از برنامهی مذاکره خبر نداشتند؟
محمود شمسالواعظین: به نظر من، آمریکا نمیخواهد بلافاصله پس از بازگشت احمدینژاد ازعراق ازسرگیری مذاکرات با ایران را آغاز کند، تا این تلقی بوجود نیاید که این از دستاوردهای فوری سفر احمدینژاد است. به همین دلیل با یک به اصطلاح حرکت نسبتا هوشمندانه مذاکرات را قطع میکند. ولی آشکار است که هم آمریکا و هم ایران به یکدیگر نیاز دارند. من پیشبینی میکنم که بزودی آمریکاییها خواهان ازسرگیری این مذاکرات در عراق خواهند شد و ایران هم اجابت خواهد کرد.
بهرحال آیا این یک ناکامی برای ایران نیست که آمریکاییها حضور آنها را در بغداد نادیده گرفتند و آنها را پس زدند؟ چنین چیزی سابقه داشته؟
سابقه دارد. در دور سوم مذاکرات،آمریکاییها مایل بودند و ایرانیها به اصطلاح ناز میکردند. من همیشه گفتهام که رابطه ایران و آمریکا مثل رابطهی دو عاشقی شده است که هم یکدیگر را دوست دارند و هم از هم متنفرند! این حرکاتی که هر دو از خودشان بروز میدهند، در چارچوب مخالفت دو کشور با یکدیگر، طبیعی نیست. نباید فکر کرد که عدم انجام ملاقات اخبر، فاجعهای به بار میاورد. به زودی، دو کشور پای مذاکره خواهند رفت. این رسمشان است.
اگر قرار باشد داوری کنید که در این لجاجت یا در این رابطهی عشق و نفرت، کدامیک از ایندو، وزنهاش سنگینتر است، چه خواهید گفت؟
ببینید، اینجور نیست که فقط دولت احمدینژاد مقصر باشد. دولت آمریکا هم در همین مناسبات عشق و نفرت، تنها با ایران چنین نمیکند. شما نگاه کنید به رابطه اش با چاوز، به رابطهاش با کاسترو، با لیبی، با دولت لبنان (منظورم دولت سینیوره نیست)، با مخالفان خودش... آنچه به ایران و آمریکا بازمیگردد، اینست که دو طرف در افق استراتژیک، چقدر به هم نیاز دارند. همهی تحلیلگران و کارشناسان معتقدند که ایران و آمریکا بر سر بسیاری از مسایل نیاز به یکدیگر دارند و باید باهم بنشینند و گفتوگو کنند و مسایل گذشته را حل کنند. به نظر من، ما به چنین چشم اندازی دست پیدا خواهیم کرد. البته با ایجاد پارهای تغییرات چه در ایران، چه در ایالات متحده آمریکا. با تغییر گفتمانی یا تغییرمنصبها و پستها، ما به چنین وضعیتی دست خواهیم یافت.
اگر مشخصتر بخواهید صحبت کنید، آن پارهای تغییرات در ایران چه میتوانند باشند؟
تغییر دولت احمدینژاد! ببینید، دولت احمدینژاد دولت ضعیفیست، دولت ناکامیست، دولتیست که به قوانین بینالمللی آشنا نیست. نمایندگی ندارد از ملت ایران، لااقل از قاطبهی ملت ایران نمایندگی ندارد. نمایندگی از بخش متوسط به پایین جامعهی ایران دارد. باید به این نکات توجه کرد. من معتقدم که هرگونه تحول در ایران باید همراه با پارهای تغییرات باشد. این تغییرات در سطوح بدنهای دولت کافی نیست. در راس دولت باید صورت گیرد. به نظر میرسد که آقای احمدینژاد نامزد اول این تحولات خواهد بود. حالا یا با انتخابات جدید ریاست جمهوری، ایشان کنار زده خواهد شد، یا تحولات دیگری رخ میدهد که او قربانی سیاستهای خودش شده و کنارزده شود.
اغلب ناظران معتقدند در مناقشهی اتمی فشار اصلی تحریم و تنبیه نه به دولت ایران، بلکه به دوش مردم ایران است. ادامهی این سیاست کنونی، آیا نهایتا در عرصهی داخلی برایش هزینهساز نخواهد بود؟
به نظر من، در قطعنامههایی که تاکنون صادر شدهاند، زیاد پای مردم ایران به میان کشیده نشده. در این قطعنامهها، به استثنای پارهای شرکتهای بزرگ که کار بینالمللی اقتصادی میکنند و امکان باز کردن " ال سی" جدید یا رابطه با بانکهای خارجی ندارند، مشکلات، هنوز به حوزه مردم کشیده نشده است. اگرچه پیشبینی میکنم که در آینده و در صورت تصویب قطعنامههای دیگر آرام آرام حوزهی منافع مردم ایران وارد مقولهی تحریم خواهد شد و مردم آسیبهایی خواهند دید.
ولی بهرحال آقای شمس تا بحال مستمسک حکومت ایران در ایجاد فشار بیشتر بر فعالین مدنی، یا توجیه مشکلات اقتصادی و گرانی، این بوده که بگویند تحت محاصره و فشار خارجی هستیم.
اگر چنین سیاست پختهای که شما میگویید میداشتند که خیلی عالی بود. ما یک مقام دولتی در ایران سراغ نداریم که اعلام کرده باشد این گرانیها در اثر تحریمهاست. برعکساش را میگویند. صبح تا شب مقامات و احمدینژاد اعلام میکنند که تحریم هیچ تاثیری در اوضاع ایران ندارد. ایکاش این سیاستی که شما میگویید اتخاذ میکردند که لااقل مردم را در جریان قرار میدادند و به حساب خارجیها میگذاشتند...
این همه اتهام میزنند به دانشجویان، به زنان، به فعالان حوزههای دیگر که اقدام علیه امنیت ملی میکنید. میگویند ما تحت فشاریم و شما هم وابسته به خارح هستید...
خوب این بحث دیگری است. این مربوط به حوزهی سیاسی است و مال حالا هم نیست. من خودم سه بار در رژیم جمهوری اسلامی زندان رفتهام. جمهوری اسلامی همیشه اینجور عمل کرده است. با عمدهکردن دشمن خارجی، سرکوب داخلی و فشارهای داخلی را تشدید کرده. همیشه و حتی در دولت خاتمی هم چنین سیاستی بود. این دیگر تبدیل به یک استراتژی و سنت شده است: توجیه رفتار داخلی عطف به تهدیدهای خارجی یا فشارهای خارجی. هیچ کسی نیست به این آقایان بگوید بسیار خوب، مگر بیکارید که فشار خارجی را ایجاد میکنید تا بتوانید ملت را تهدید کنید. خب، فشار را کم کنید از آنطرف، فشار بینالمللی کاسته بشود، از اینطرف اینهمه به مردم فشار نیاورید و اذیت نکنید نیروهای فعال را و بگذارید آنها کار خودشان را مطابق قانون دنبال کنند.
آخرین سوال آقای شمس. به عقیدهی شما تاکید ایران به اینکه صرفا مذاکره با آژانس میکند از این به بعد و نه با هیچ احد دیگری، یک سیاست عکسالعملیست بعد از صدور قطعنامه، یا یک سیاست استراتژیک است که راجع به آن فکر کردهاند؟
من فکر نمیکنم این سیاستی جدی باشد. یادمان نرود که اینها قبل از تصویب هر قطعنامهای، اعلام میکنند که در صورت تصویب قطعنامهی جدید ایران، ال و بل خواهند کرد و همکاری خود را با آژانس کاهش خواهند داد. به محض اینکه قطعنامه تصویب میشود، میگویند بی تاثیر است و آزاری برای ما ندارد. خوب اگر ندارد، چرا از قبل تهدید میکنید؟ این بار هم همین گونه رفتار کردند. به نظر من، با افزایش درخواست اروپا و اتحادیهی اروپا و شرکای اروپا، ایران آمادهی مذاکره میشود. ایران هیچ چارهای جز مذاکره ندارد. این غرب است که با ایران مذاکره نمیکند، یا برای انجام، سطح آن را تعیین میکند. ایران اگر بازهم بخواهد از خواست غرب استنکاف کند، آنوقت ممکن است اتفاقهای دیگری روی دهند که پیامدهایشان فاجعه بار باشند.