چرا بیانیههای موسوی و کروبی مهم نیست؟
۱۳۹۸ آذر ۱۴, پنجشنبهارزش سیاسی بیانیه کروبی و موسوی هیچ است. هیچ! چرا که بزرگترین دستاورد سیاسی آن نه بسیج افکار عمومی علیه نظام که انحراف افکار عمومی از ادامه اعتراضات بود و به حاشیه راندن سوگواری عمومی برای کشتار بیسابقه معترضان توسط خشونت عیان حکومت.
بیانیههای آن دو تلاشی بود برای تقویت روحیه خودیهای اسلامگرا در نفی ناخودیهای ایرانگرا؛ آن هم در دو پرده.
در پرده نخست، کروبی دوران طلایی امام را یادآوری کرد. سپس با درخواست از قوه قضاییه رییسی و اشاره به قانون اساسی خامنهای بهعنوان «میراث گرانبهای ملت»، بقای حاکمیت ولی فقیه را تایید کرد و در نهایت در حمایت از گفتمان اصلاحطلبانی برآمد که نه عملکرد خود که مغلطهای بهعنوان «دولت پنهان» را دلیل همه مشکلات میدانند.
در پرده دوم، موسوی با همسانسازی جنایتهای خامنهای با شاه فقید، هر نوع تلاش از سوی مردم برای تغییر حکومت را با ترس نهفته در ناخودآگاه جمعی ایرانیان از نتیجه انقلاب در ایران مواجه کرد.
جوهره پیام او این است: به کشتار نگاه کنید، هر نوع تظاهرات خیابانی یک تجربه شکستخورده با نتیجهای حتی بدتر از فاجعه ۵۷ میباشد. تنها راه، صدای سومی است که هم گفتمان دارد (جمهوریخواهی اسلامگرا)؛ هم در داخل شبکه دارد (سبزها و بنقشها)؛ هم در خارج رسانه دارد (کارتل خبرنگاران)؛ هم به قول عباس میلانی رهبری 'دلیر' دارد که حتی برای مدیران شورای مدیریت گذار، مانند محسن سازگارا، 'مردی نجیب، شریف و اصیل' است. این صدای سوم، راهبردی کم هزینه هم برای بالانشینهای شهری دارد: مدیریت گذار از نظام بهوسیله نوعی تعامل با انتخاباتهای آینده.
هر دو پرده، در عین حال کوششی بودند در ذیل مصلحت نظام برای احیاء دوگانه دیو- دوست که با آن جمهوری اسلامیِ همین آقایان چهار دهه حکومت کرده است. مصلحت نظام ایجاب کرد که خامنهای با بازتعریف معنی «مستضعفین» از اقشار فرودست (همان معترضان دی ۹۶ تا آبان ۹۸) به ائمّه و پیشوایان خدا (یعنی مراجع و محافظینش) نه فقط آخری را پشت خود متحد کند، که پوئن نمایندگی اولی را به موسوی، کروبی و خاتمی هدیه دهد .
برای فهم هماهنگی به نفع مصلحت نظام، کافی است به کد «مستضعفین» خامنهای در سخنرانی ۶ آذر او در دیدار با بسیجیان، تئوریزه کردن قرآنی آن کد در سایت نخبگان او در ۸ آذر و انتشار بیانیه موسوی خطاب به کد «اقشار مستضعف» در ۹ آذر توجه کنید.
در این دوگانهسازی، خامنهای در قامت «دیو» نقش خود را برای جا انداختن جایگاه حریف خود، موسی و کروبی بهعنوان «دوست»، خوب بازی کرد.
همین دیروز، چهارشنبه ۱۳ آذر، محمد خاتمی در جمع اعضای مجمع ایثارگران بر «وفاداری اصلاحطلبان به نظام» تاکید و از نقش علی خامنهای در برخورد با اعتراضات «ستایش» کرده است .
همگی این آرایشها در یک تز حاکمیتی خلاصه میشود: قاعده فقهی حفظ بیضهٔ اسلام با حرکت در چارچوب مصلحت نظام.
این همان دوگانهای است که نظام سیاه و خندق سبز و بنفش آن گمان میکنند برای آینده نزدیک و مشروعیتسازی برای خود به آن نیاز دارند: برگزاری انتخاباتی ولرم، بسترسازی اراده برای مذاکره با آمریکا، ارائه چشماندازی سیاسی در داخل و افقی دیپلماتیک برای امید به تغییر رفتار نظام در محافل بینالمللی آنهم با توهم پتانسیل 'رهبران اپوزیسیون' نظام در مظلومیت حصر. (دقت کنیم که 'رهبر اپوزیسیون' تیتری بود که خبرگزاری رویترز -- بعنوان یکی از معتبرترین منابع خبری نزد محافل دیپلماتیک -- برای تعریف کروبی و موسوی استفاده کرد. عنوانی که با استقبال گسترده کارتل خبرنگاران نظام هم مواجه شد.)
غافل از اینکه در دو سال اخیر، برآمد درجه آگاهی ایرانیان در مورد تز مصلحت نظام با تجربهای بیش از ۲۲ سالِ توهم اصلاحگری در خیابانها نمایان شده است.
تابش این آگاهی است که قدرت میسازد. همانطور که نویسنده فرانسوی شاهکار بینوایان، ویکتور هوگو، در خصوص جنایت ناپلئون علیه مردم فرانسه در اواخر قرن نوزدهم نوشت: «هیچ قدرتی، حتی ارتش، نمیتواند در برابر تهاجم یک ایده [آگاهی جمعی] بایستد.»
ارزش اخلاقی پیامها
ارزش اخلاقی پیام کروبی و موسوی نیز هیچ است. هیچ! چرا که در کنار تعارفات لفظی متداول و کمارزش، مرکز ثقل آن بیانیهها نه فراخوانی است برای عملگرایی طیف سبز و بنفش در قبول مسئولیت کشتهشدگان اعتراضات و نه مخالفت جدی است با محارب خواندن هزاران بازداشتی در زندانها -- چرا که این دو امر آخر تنها میزان سنجش ارزش اخلاقی است.
سه دهه پیش، این موسوی بود که با سکوت در مقابل کشتار ۶۷ با آن مخالفت عملی نکرد. چطور میتوان در حصر، از کشتار آبان ۹۸ خبر داشت و بیانیه داد، اما در زمان صدارت از اعدامهای تابستان ۶۷ بیخبر بود؟ چرا که اگر موسوی مانند آیتالله منتظری با آن کشتار مخالفت عملی میکرد، نمیتوانست تا سال ۶۸ در مقام نخستوزیری امام باقی بماند.
صدور دستور کشتار چندصد نفری در اعتراضات زاهدان در سال ۶۲، چطور؟ حمایت از صدور فتوای امام برای ترور سلمان رشدی در بهمن ۶۷، چطور؟ گروگانگیری و سرکوب اقلیتهای مذهبی (از جمله بهائیان) در دوران طلایی امام، چطور؟ پاسخ به این پرسشها از طرف نسل فکری فاجعه ۵۷ برای میرحسین موسوی، نخست وزیر آدمکشترین آخوند ایرانی در قرن بیستم، اینچنین مخابره میشود: «سید ما، امروز، 'مردی نجیب، شریف و اصیل'، 'فرشته عالم سیاست' تنها دوستی است که 'دلیرانه' میتواند 'رهبر اپوزیسیون' در مقابل دیوی چون خامنهای باشد.»
سبزها و بنفشها مسئول کشتار ۹۸ هستند
امروز، مسئولیت سیاسی کشتار معترضان آبان ۹۸ بر دوش همان رای است که کروبی و موسوی در انتخابات سال ۹۲ و ۹۶ به صندوق ریختند. مسئولیت اخلاقی آن کشتارها بر دوش تمامی آنانی است که با انگشتان بنفش، آگاهانه به نظام مشروعیت دادند، ولی برعکس کنشگراییشان در دورانِ سبز و بنفش، امروز منفعلانه سکوت میکنند. تَکرار خاتمی و رای شیخ و میر، آن هم در حصر، به نفع مشروعیت خامنهای و برای مشارکت سبزها و بنفشها در بخش ارکان اجرایی جمهوری اسلامی بود.
امروز، سبزها و بنفشها مسئول کشتار ۹۸ هستند؛ چرا که طبق آمار خود حکومت، بیش از ۹۰ درصدِ فرمانداران کشور را سبزها و بنفشها تشکیل میدهند.
لیلا واثقی، فرماندار اصلاحطلب شهر قدس که به اعتراف خودش، همانند موسوی در دهه ۶۰، امروز «دستور تیر» برای معترضان صادر کرد، تنها یک نمونه است. لیلا واثقی، عضو شبکه سبز و بنفش معصومه ابتکار بود. ابتکار، همان دانشجوی ۵۷ است، گروگانگیری که عضو هیئت دولت روحانی، معاون دولت خاتمی، عضو اصلاحطلب شورای شهر تهران و در سال ۸۸ همراه با سلبرتی سینما، فاطمه معتمد آریا، و همسر موسوی، زهرا رهنورد، طراح «عدالت جنسیتی» و قهرمان فمنیستهای ایرانی شد. این تنها بخشی از کارنامه اعمال صدای سوم موسوی است. صدایی که در آینده از آن بیشتر خواهیم شنید.
ارزش اخلاقی را با نتیجه اعمال افراد میسنجند نه با نیتها. وعده استعفا ارزش اخلاقی است، یا پوشیدن لباس همان «دولت پنهان» (لباس سپاه) در صحن علنی مجلس اسلامی؟ بیانیه علیه فرماندهی خامنهای در کشتار مردم ارزش اخلاقی دارد، یا قرائت پیام کروبی توسط همسرش برای «شرکت» در «انتخابات پر شور» آینده؟ برانداز شدن فلان خبرنگار مصداق اخلاق است، یا اعمال او در تطهیر سردار عارف برای کمک به کشتار مردم سوریه؟
ارزش اخلاقی را تنها با عملکرد افراد میتوان سنجید نه نیتها، شعارها و بیانیههای آنان. آیا خشونت عریان حکومت در کشتار ناخودیها به اندازهای نیست که شیخ و میر خواستار ادامه اعتراضات، استعفای مقامات همطیفی خود و تسلیم شدن سپاه و بسیج شوند؟ زمان آن با چه تعداد کشته فرا میرسد؟ احتمالا هیچوقت.
چون میزان، حفظ بیضه اسلام با حرکت در راستای مصلحت نظام است؛ چون در جدال بین حاکمیت مردم ایران در مقابل حاکمیت ولی فقیه در ایران، سقف آمال کروبی و موسوی خطابههایی به اولی ولی برای بقای آخری است.
صدای کارتل خبرنگاران و روایت پروری نسل فکری فاجعه ۵۷ از برجهای مدیریت گذار تلاشی برای حاشیهسازی است. چون درجه آگاهی مردم ایران، قدرتی که در نهایت هیچ ارتشی امکان ایستادن جلوی آن را ندارد، با «رضاشاه، روحت شاد» قدرت واقعی در میدانها و خیابانها است.
ارزش سیاسی و اخلاقی بیانیه کروبی، موسوی و امثال آنان هیچ است. چون بر خلاف خواسته شیخ و میر و سید خندان، در تحلیل آخر، حاکمیت و کارتلهای آن با گستردگی امکانات خود باید هر بار پیروز میدان و خیابان شوند، اما اراده برآمده از درون آگاهی مردم ایران کافی است یک بار کامیاب گردد. آنوقت، هیچ دوگانهسازی جلودار آن نخواهد بود.
* مطالب منتشر شده در این صفحه صرفا بازتاب دهنده نظر و دیدگاه نویسندگان آن است.