کاستیها و دستاوردهای کمیسیون حقیقتیاب در افریقای جنوبی
۱۳۸۶ فروردین ۲۲, چهارشنبهشاید برای بسیاری از شما نام “کمیسیون حقیقتیاب“، نام آشنایی باشد. افریقای جنوبی را به یاد میآورید، با "کمیسیون آشتی و حقیقت"اش که نمونهای عالی در میان کمیسیونهای حقیقتیابی بود که تا کنون در دنیا تشکیل شدهاند. تشکیل کمیسیون آشتی و حقیقت یکی از نخستین کارهایی بود که نلسون ماندلا در سال ۱۹۹۵ انجام داد. نلسون ماندلا، مبارز قدیم که سالیان دراز از عمرش را در زندان گذرانده بود و اینک مردم افریقای جنوبی او را به ریاست جمهوری کشور انتخاب کرده بودند. هدف از تشکیل این کمیسیون رسیدگی به شکایتهای مردمی بود که قربانی نقض حقوق بشر در دوره حکومت آپارتاید شده بودند. اما آیا این کمیسیون توانست به هدف خود برسد؟
«تنها هنگامی که حقیقت را بشناسیم، میتوانیم از گذشته بگذریم و با امید به سوی آیندهای صلحآمیز گام برداریم». این کلمات در اساسنامه کمیسیون آشتی و حقیقت افریقای جنوبی نوشته شده است. این کمیسیون به ریاست دزمند توتو) (Desmond Tutu، اسقف اعظم و برنده جایزه صلح نوبل کوشید تا اعمال بیرحمانه رژیم نژادپرست افریقای جنوبی، آپارتاید، را و آن موارد نقض حقوق بشر در این کشور را بررسی کند که با انگیزه سیاسی صورت گرفته بودند. از سال ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۸ حدود بیست هزار قربانی رژیم آپارتاید داستان رنج خود را برای این کمیسیون بازگفتند. تردیدی نیست که افریقای جنوبی راه بیهمتا و خاص خود را برای برخورد با گذشته پیمود: بدون آنکه فرمان عفوعمومی صادر کنند، بدون آنکه تازه به قدرترسیدگان قصد تشکیل دادگاهی برای محاکمه شکستخوردگان داشته باشند، به جای آن کمیسیونی تشکیل شد که جنبههای گوناگونی چون رواندرمانی گروهی، عبادت دستهجمعی و دادرسی را با هم درآمیخته بود. اما در حالیکه جهانیان کار این کمیسیون را تا امروزتحسین میکنند، در خود افریقای جنوبی انتقادهایی شنیده میشود.
«من نمیدانم آشتی یعنی چه، من معلم لازم دارم»
این سخنان جویس متیمکولو، مادری است که پسرش سیفیو، از فعالان ضدرژیم آپارتاید، زیر شکنجه جان خود را از دست داد. جویس در سال ۱۹۹۶ در برابر شکنجهگر پسرش نشست، نخست در کمیسیون حقیقتیاب و سپس حتی در خانه خودش. گیدون جان نیوت، از اعضای سابق سازمان امنیت رژیم آپارتاید، همه چیز را اعتراف کرده بود – اینکه چگونه از پسر او در مزرعهای دورافتاده بازجویی کرده، چگونه او را با تیر کشته و پس از آن جسدش را شش ساعت تمام در میان تودهای از هیزم سوزانده است. او را عفو و آزاد کردند، چون اعتراف کرده و ثابت نموده بود که بدلایل سیاسی دست به این عمل زده است. هنگامی که نیوت به خانه جویس متیمکولو رفت تا از همه خانواده درخواست بخشش کند، نوه ۱۵ ساله جویس گلدانی را به سوی او پرتاب کرد که به سرش خورد و مرد سفیدپوست با سر خونین خانه جویس را ترک کرد.
“حقیقت از راه آشتی“
این اصل اساسی کمیسیون حقیقتیاب در افریقای جنوبی بود. اما تا چه حد این اصل متحقق شده است؟
کارول باسونا، زنی است ۴۰ ساله، که در دوره آپارتاید در محله فیلیپی در نزدیکی شهر کیپتاون اکسیونهایی آرام را با هدف نافرمانی مدنی سازماندهی میکرد. او در سالهای دهه ۱۹۸۰ طی حمله ماموران پلیس به ضرب گلوله به شدت زخمی شد. فرزندانش مجبور به ترک تحصیل شدند، چون باید کار میکردند تا خرج زندگی خانواده را درآورند. برای کارول باسونا فرقی نمیکند که آیا مجرمان آن دوره تقاضای بخشش بکنند یا نه. او میگوید: «برای من این میتوانست به معنی نوعی آشتی باشد که بچههایم بتوانند امروز در مدرسه خوبی درس بخوانند و امکانات آموزشی خوبی در اختیارشان گذاشته بشود. امیدوارم که دولت کمکی در این مورد به من بکند.»
کارول باسونا معتقد است که تا زمانی که با مسأله فقر مردم سیاهپوست، که بوسیله حکومت آپارتاید بوجود آمده است، مبارزه نشود، نمیتوان از آشتی حرف زد.
پس از آنکه کمیسیون حقیقت کار خود را به پایان رسانده بود، دولت تصمیم گرفت که تنها آن بیست هزار قربانی رژیم آپارتاید که در برابر کمیسیون سخن گفته بودند، هریک مبلغی حدود ۳۰۰۰ یورو به عنوان جبران خسارت دریافت کنند. برای بسیاری این تصمیم همچون سیلیای بر چهرهشان بود. بخصوص که میدیدند چگونه قاتلان آن دوره، از سوی کمیسیون بخشوده شده، به زندگیای آرام و راحت در ویلاهای ساحلیشان مشغولاند. از اینجا بود که انتقادها به عفو جنایتکاران بالا گرفت.
هوگو وان د مرو، از همکاران مرکز مطالعاتی در باره خشونت و آشتی در شهر کیپ تاون، در این باره میگوید:
«هر روندی برای گذار از رژیمی مستبد به دمکراسی به معنای مشکلاتی بزرگ برای دستگاه قضایی است و عفو عمومی باعث میشود که همه چیز بدتر هم بشود. در اینجا هم موارد عفو به سختی قابل پذیرش بودند، مثل قرصی که معده درست هضم و جذبش نکند. عفو یک مجرم در حقیقت بخشی از سازشی سیاسی بود، نه اینکه جزو روند آشتی مطلوب باشد.»
وان د مرو یادآور میشود که انتقال قدرت در سال ۱۹۹۴ نه بر اثر پیروزی نظامی جنبشی آزادیبخش، بلکه در پی مذاکره انجام گرفت. «روشن بود که بدین ترتیب صاحبان قدرت در رژیم سابق در دادگاه محاکمه نخواهند شد.»
سکوت و بیمجازات ماندن مسؤولان سیاسی
افریقای جنوبی بهایی سنگین برای تغییر قدرتی نستبا آرام پرداخت کرد. دومیسا نبزا، سربازرس کمیسیون حقیقتیاب بود. او اکنون به عنوان وکیل در کیپ تاون کار میکند. نبزا در پاسخ به این پرسش که آیا محاکماتی که قول داده شدهاند، انجام خواهند گرفت یا نه، میگوید:
«نمیدانم. امروز در روزنامهها اشاره شده بود به اینکه به زودی دادگاه محاکمهای تشکیل خواهد شد. عجیب این است که درست همان موردی را مطرح کردهاند که سه سال پیش هم اعلام کرده بودند، تا اینکه به یکباره از بالا دستور رسید که بهتر است این مورد را کنار بگذارند. گویا وکیل متهم سفیدپوست دولت را تهدید کرده بود که مدارکی را منتشر خواهد کرد که نشان میدهند که کادرهای حزب حاکم ANC در برخی اعمال جنایتکارانه دست داشتهاند. برای همین آن موقع شکایت را پس گرفتند.»
دستاوردها مثبت کمیسیون حقیقتیاب
بسیاری از مردم افریقای جنوبی معتقدند که هنوز عدالت برقرار نشده است. و به نظر میرسد که هنوز هم اراده سیاسیای برای برقراری عدالت وجود ندارد. اما دستاوردهای کمیسیون حقیقت را باید در عرصههایی دیگر دید: این کمیسیون صدای قربانیان را به گوشها رساند. اگر چه زنده کردن گذشته تجربهای بسیار دردناک بود، اما تاثیری شفابخش داشت. و این گونه نبود که مجرمان سفیدپوست که در برابر کمیسیون حقیقتیاب حرف زدند و اکثرشان هم بخشوده شدند، هیچ آزاری ندیدند. پاول هاوپت، روانشناس اهل افریقای جنوبی که چهارسال در باره انگیزههای مجرمان سفیدپوست تحقیق کرده است، در این باره میگوید:
«امروز مجرمان اصلی انسانهایی هستند درهمشکسته که در اغلب موارد همسرانشان ترکشان کردهاند و همسایگان به چشم تحقیر به آنها نگاه میکنند. در کمیسیون حقیقتیاب مجرم مجبور بود که به صورت مادر کسی که کشته بود نگاه کند. و ناگهان قربانیاش دیگر به نظرش دشمن دولت نمیآمدد، بلکه آدمی بود اهل افریقای جنوبی، مثل او، که مادری دارد و برادری و خواهری. مجرم میدید که قربانی او، کسی که شکنجهاش داده، مثلهاش کرده و کشته هم انسان است».