کتابی دیگر علیه فراموشی • در معرفی اثری از عفت ماهباز
۱۳۸۷ آذر ۲, شنبه"فراموشم مکن" در تابستان ۱۳۸۷ در ۳۵۱ صفحه توسط نشر باران در سوئد منتشر شد. انتشار این کتاب همزمان بود با بیستمین سالگرد اعدامهای جمعی زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷.
در مقدمه کتاب میخوانیم: «پس از نزدیک به هفت سال، یعنی ۲۳۴۵ روز صبر و انتظار و تحمل شرایط غیرانسانی با بیقراری پا به دنیای خارج از زندان گذاشتم. آن چه را که دوست داشتم و نداشتم دیدم. بر ویرانی خانه خویش، خون گریستم. همچون کولی آوارهای با کولهباری از درد و رنج و تجربههای تلخ و شیرین، دربهدر از این خانه به آن خانه از این سامان به آن سامان در پی خوشبختی و آرامش گمشدهام، رفتم و نیافتم. دیدم، اینگونه که زندگی پیش میرود شاید هیچگاه آن را به دست نیاورم. پس بر آن شدم که بنویسم، حتی اگر تهماندهی آرامشم هم با یادآوری و بازنویسی آن همه درد و رنج زندان از دست برود. مگر میشود فراموش کرد؟ هوای دلپذیر و بهاری روز دوم فروردین کمی نم اشک داشت. فضا، رنگینتر از همیشه بود. باغچهها پراز بنفشه بودند. ناگهان ماشینی جلوی پایمان ترمز کرد: سوار شوید! نگاه غمگین شاپور به بنفشهی باغچه، فراموشم مکن! میگفت. آن نگاه غمگین را چگونه میتوان فراموش کرد؟! چگونه فراموش کنم دختربچهای را که کودکیاش در اتاقهای بازجویی گم شد؟!»
او فراموش نکرده است
عفت ماهباز بسیاری چیزها را فراموش نکرده است. او چهارده سال پس از آزادی از زندان اوین در تهران، با صرف سه سال از عمرش، خاطرات خود را از زندان نوشته است.
عفت ماهباز که زاده لنگرود است، متاثر از جنبش چریکهای فدایی خلق ایران در دهه ۱۳۵۰ پس از انقلاب ۱۳۵۷ در تهران به عنوان دانشجو به سازمان پیشگام، سازمان دانشجویی وابسته به چریکهای فدایی خلق میپیوندد. آشنایی او در آنجا با شاهپور اسکندری به عشق میان این دو و ازدواج میانجامد. پس از انشعاب سازمان چریکهای فدایی خلق در تیرماه ۱۳۵۹، هر دو دانشجوی پیشگام به جناح "اکثریت" این سازمان ملحق میشوند. دست سرکوب جمهوری اسلامی از خرداد ماه ۱۳۶۰ به قلع و قمع منتقدان سیاسی و دگراندیشان میپردازد. طبق دادههای بنیاد عبدالرحمان برومند، برادر عفت ماهباز، علی ماهباز، که از اعضای سازمان چریکهای فداییان خلق اکثریت بوده است، در آذر ماه ۱۳۶۰ در زندان اوین تهران به اتهام "گفتار یا پندار ضدانقلابی" اعدام و پیکر وی در گورستان خاوران به خاک سپرده میشود.
عفت ماهباز و شاهپور اسکندری در نوروز ۱۳۶۳ در یکی از خیابانهای تهران توسط پاسداران جمهوری اسلامی دستگیر و به اوین برده میشوند. "فراموشم مکن" که با شرحی کوتاه از آخرین روزهای زندگى دو عاشق آغاز میشود، روزهای سخت پس از از دست دادن نوزاد و زندگی مخفیشان، تا پایان به عهد خود وفادار میماند؛ یاد همسر و برادر محبوب در سراسر کتاب حاضر است، چون این یاد برای نویسنده مایه زندگی است، حتی پس از اعدام شاهپور اسکندری در جریان اعدامهای جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷.
توانایی خاص نویسنده
ماهباز در توصیف احساسات خود و روابط میان خود و انسانهای دیگر تواناست. البته او تا آنجا پیش میرود که گاه ازاحساسات دیگران نيز ابراز آگاهى مىكند. اما آیا میتوان بیآنکه دیگری در باره احساسش سخن بگوید، دانست که او چه حسی دارد؟ نویسنده از توهینها، شکنجهها، دلهرهها، مبارزهها و فروافتادنها تا حد روانپریشی و اقدام به خودکشی گزارش میدهد. کتاب در مجموع به ادعانامهای علیه جمهوری اسلامی و سندی ماندگار تبدیل میشود.
ناصر مهاجر، پژوهشگر تاریخ که نامش بیش از هر چیز بخاطر کتابهایش در زمینه ادبیات زندان شناخته شده است، پرداختن به جزئیات روابط میان زندانیان را به گونهای که در "فراموشم مکن" آمده، از ویژگیهای این کتاب میداند. اگر در نخستین آثار ادبیات زندان، گرايش به ثبت و انتقال واقعیت زندان جمهوری اسلامی دیده میشد و در نتیجه پرداختن به رفتار زندانبان، ساز و کار زندان و شكلهاى شکنجه، بخصوص در سالهای ۶۰ تا ۶۳ که عفت ماهباز در زندان نبوده است غالب است، نویسندگان آثاری که سپس منتشر شدند، در کنار رابطه زندانی و زندانبان به رابطه میان زندانیان با هم نیز پرداخته اند.
مهاجر در مصاحبه با دویچه وله میگوید: «کتابهای پیشین در زمينهى زندان، به جزییات روابط میان زندانیان آن چنان كه در اين كتاب پرداخته شده، نپرداختهاند. این کتاب به فضای درون زندان، به چند وچون روابط میان زندانیان، به تضادها و تناقضاتى که میان زندانیان با عقيدهها و سلیقهها و فرهنگها و روحیههای مختلفى كه داشتهاند، نپرداخته اند. بیتردید کتاب خانم ماهباز در این زمینه یک قدم به جلو است، اما در این قدمی که به جلو گذاشته شده، ما با یک مشكل بزرگ مواجه میشویم و آن این که در پرداخت تنشها و تضادهای میان زندانیان، نگاه کمابیش یک سویهای را میبینیم. روایت یک طرف را از طرف دیگر مىشنويم. راوى، راوى كل يك داستان نيست. او راوى پارهى از داستان است، آن هم از نقطه نظر شمارى از نقش آفرينان و نه همهى شخصيتهاى داستان . درست به همين دليل، گرچه مىكوشد منصفانه برخورد كند، در اين كار چندان موفق نيست.»
تنشهای دردناک
اشاره ناصر مهاجر به بخشهایی است که عفت ماهباز به روابط میان اعضا و طرفداران حزب توده و سازمان فداییان اکثریت از سویی و اعضا و طرفداران دیگر گروههای طیف چپ از سویی دیگر پرداخته است. ماهباز با دید امروزش از دیگر گروههای طیف چپ به عنوان "چپ انقلابی" یاد میکند، در حالیکه در دورهى زمانی که نويسنده کتاب خاطرات به آن بازمیگردد، اين طرفداران حزب توده و اکثریت بودند كه اين واژه را به خود اطلاق میکردند و ديگر چپها را نه چپ مىدانستند و نه انقلابى! به گفته ناصر مهاجر بسیاری از یادماندههای زندان با فکر امروز، دیروز را بازسازی کردهاند، در حالیکه برای استفاده از این یادماندهها به عنوان سند تاریخی، بایست چنین تغییراتی با خواننده در میان گذاشته شود.
عفت ماهباز به عنوان نخستین زن عضو سازمان اکثریت، سازمانی که در آغاز دهه ۱۳۶۰ از سیاستهای جمهوری اسلامی ایران دفاع میکرد، خاطرات خود را نوشته و در خلال آن از جمله روابط میان زندانیان طرفدار گروههای مختلف چپ را توصیف کرده که به گفته وی پدیدآورنده "زندان در زندان" بودهاند. اما در "فراموشم مکن" زمینه پدیداری این روابط به دست داده نشده است. کتابهایی که پیش از این انتشار یافتهاند، توسط کسانی نوشته شده که از همان آغاز سالهای ۱۳۶۰ در زندان بودهاند و زمینههای سلسله تنشها و درگیریهایی را که میان زندانیان وجود داشته را بیان کردهاند.
ناصر مهاجر در این باره میگوید: «این که دوران زندان خانم ماهباز از آغازسال ۱۳۶۳ شروع میشود، و ما در خلال کتاب آگاه میشویم که ایشان در چندین ماه اول زندانشان در سلول انفرادی به سر مىبردند، ویژگیای به کتاب میدهد. اين ويژگى اين است که دوره سالهای ۶۰ تا ۶۴ زندان مورد بررسی قرار نمیگیرد؛ به یک معنا هم نمیتواند قرار بگیرد. بنابراین وقتی که خواننده کتاب را میخواند، متوجه نمیشود که علت تنشی که میان زندانیان تودهای واکثریتی با سایر زندانیان هست، چه هست؟ این، به عقیده من، کتاب را دچار ضعفی کرده که ما آن را در بسیاری دیگر از کتابهای زندان نمیبینیم. ما میدانیم که اعضا و طرفداران سازمان اکثریت و حزب توده ایران تا پیش از این که خود به زندان بیافتند، نيز در سالهای آغازین زندان، حتى تا چند سال پس از اين كه به زندان افتادند، از رژيم " ضد امپرياليستى" جمهورى اسلامى دفاع میکردند و مخالفین اصولى اين حكومت بيدادگر را مورد توهین و تخطئه قرار مىدادند. آنها دیگر گروههای چپ را عوامل امپریالیسم، تربچههای پوک، ضدانقلابىها و نیروهایی که در دام ارتجاع مغلوب افتادهاند، قلمداد مىكردند. طبیعی است که در چنین فضایی همزيستى دوستانه به هيچ وجه آسان نباشد. خانم ماهباز اگر به این موضوع توجه میکردند و مینوشتند که زمینه تنشی که در آن مقطع میان زندانیان وجود داشته، چه بوده ، کتاب ارزش بیشتری پیدا میکرد.»
جوانههای نگاهی انسانگرایانه
با آنکه عفت ماهباز چنانچه در مقدمه کتابش مینویسد، خواسته و کوشیده که "دور از گرایشهای سیاسی و تعلقات گروهی" بنویسد، اما در این امر کاملا موفق نیست. تنش در روابط زندانیان از دید زندانیای اکثریتی توضیح داده میشود، نقطه نظر طرف مقابل مطرح نمیگردد. در بسیاری جاها از زندانیان "چپ انقلابی" که زیر فشار زندانبان از عقیده خود برگشتهاند، به نام "تواب" یاد شده، در حالى كه برای زندانیان تودهای و اکثریتی مفهوم "بریده" به کار گرفته میشود.
با این همه، به عقیده ناصر مهاجر جوانههای نگاهی انسانگرایانه که در شمارى از کتابهای منتشر شده در سالهای اخیر دیده میشود را مىتوان در "فراموشم مکن" نیز دید. نگاهی که وقتی زشتی و پلشتى کار طرف مقابل را توضیح میدهد، به زشتی و پلشتى کار خود نیز نيم گاهى دارد؛ نگاهی که عنصر خندهدار يا گريه آور را نه تنها در رفتار دیگران بلکه در رفتار خود نیز بازمیشناسد.
ناصر مهاجر چشمانداز پیش روی ادبیات زندان را این گونه تشریح میکند: « نمىدانم، شاید برای ساختن، پرداختن و بازآفریدن مناسبات میان زندانیان با فکرها و فرهنگها و خط مشیهای سیاسی مختلف، نخست بايد تصفیه حسابها و خرده تصفيه حسابهایی صورت بگیرد تا زمینه برای گونه دیگری از نگریستن به رویدادهای زندان فراهم شود. ما در مرحله آغازین شكل گيرى ادبیات زندان جمهوری اسلامی شاهد این بودیم که راوى بیشتر به زندانبان پرداخته تا به زندانی. سپس زمینهاى فراهم آمد تا زندانی به موازات پرداختن به زندانبان، اندكى به مناسبات ميان خود نيز بپردازند! به اين كه من زندانى چقدر از ارزشهای زندانبان دور يا به آن نزديكم. به اين كه من زندانى با هم بند مخالفم چگونه رفتار مىكردم. ما اکنون مرحله تنها پرداختن به زندانبان را پشت سر گذاشتهايم و در آستانهى مرحلهى نگاه جامعترى به مناسبات زندان هستيم. البته هنوز ناگفتههاى بسيارى در مورد شیوه سازماندهی زندانها توسط زندانبانان در فاصله سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۷ وجود دارد. من حدس میزنم که در پایان این مرحله، وقتى حسابها و خردهحسابها خوب تصفیه شد، و کتابها نوشته شد، در موقعیتی قرار میگیریم که بتوانيم بگوییم: بسیار خُب حالا مى شود كمى بهتر حرف زد. خُب حالا مىتوانيم بخش بيشترى از واقعيت را بازگوييم و بگوييم داستان چه بوده است. در پايان اين مرحله است كه میتوانيم به روایت دیگری از زندان برسیم، به روايتى جامع تر، همه جانبه تر، از هر جهت دقيقتر. اما اين مستلزم يك بازنگرى جدىست و دست يافتن به نگرشى ديگر؛ نگرشى انسان گرايانه!»