کودکان و نوجوانان پناهجو در اروپا؛ تنها و بیسرپرست
SN۱۳۹۴ مهر ۳, جمعه
در میان پناهجویانی که به اروپا میآیند، شمار زیادی کودک و نوجوان وجود دارند که والدینشان به امید آیندهای بهتر آنها را تنها راهی سفری پرخطر کردهاند. چند تن از این پناهجویان از آنچه پشت سر گذاشتهاند، سخن میگویند.
تبلیغات
«مادری فرزندش را به دریا نمیسپارد، مگر آنکه دریا امنتر از خشکی باشد.»
زمانی که تصویر کودک سوری غرق شده در ساحل ترکیه تیتر اول رسانهها شد و واکنشهای جهانی را برانگیخت این جمله در شبکههای اجتماعی میان کاربرانی دست به دست میشد که تصویر کودکی سه ساله خشم و انزجارشان را برانگیخته بود.
گزارشهای نهادهای امدادرسان بینالمللی میگویند که در میان پناهجویانی که این روزها پایشان به سواحل امن اروپا میرسد، شمار زیادی کودک و نوجوان وجود دارند که هیچکس همراهیشان نمیکند. آنها که غالبشان کم سن و سال هم هستند، به تنهایی تن به سفری پرخطر سپرده و سوار بر قایق شدهاند.
پرسشی که در این میان مطرح میشود این است که یک پدر و مادر تا چه اندازه باید مستأصل شده باشند، که حاضر شوند کودکشان را تک و تنها راهی مکانی ناشناخته بکنند، فقط برای اینکه او را از وضعیتی که در آن گرفتار شدهاند، برهانند؟
این کودکان تنها اغلب بزرگترین فرزند خانواده هستند که امید دارند پس از ورود به اروپا بتوانند خانوادهشان را نیز به کشوری بیاورند که در آن زندگی میکنند. آنها پس از رسیدن به اروپا با آسیبهای روانی ناشی از جنگ و جدایی از والدین دست و پنجه نرم میکنند.
یک سال بیخبری
تخمین زده میشود که امسال ۲۰ تا ۳۰ هزار پناهجوی جوان، به تنهایی و بدون همراهی والدینشان پا به خاک آلمان بگذارند. مسئولیت رسیدگی به اوضاع این پناهجویان بر عهده اداره نوجوانان هر شهری که این دختران و پسران نوجوان به آنجا منتقل شدهاند است.
پارلمان و شورای فدرال آلمان روز جمعه (۲۵ سپتامبر/ ۳ مهر) مسئله رسیدگی و حمایت بهتر از این نوجوانان را در دستور کار خود قرار دادند.
چهار تن از این نوجوانان که اکنون در هامبورگ به مدرسه میروند، از آنچه پشت سر گذاشتهاند سخن به زبان آوردهاند. یکی از آنان که پسری ۱۵ ساله از سوریه است به خبرگزاری آلمان میگوید: «من قبل از جنگ به همراه دو تا از پسرعموهایم فرار کردم و با عبور از کوهها خودمان را به ترکیه رساندیم. لب مرز درون سیمخاردارها گرفتار شدیم و از همه جای بدنمان خون میآمد.»
در استانبول یک قاچاقچی این سه نفر را درون انبار یک کشتی باری جای میدهد. آنها پنج روز بدون آب و غذا در انباری که جایی برای تنفس نداشته، دوام میآورند، پس از رسیدن به خشکی نیز سوار اتوبوس شده و به هانوفر آلمان میآیند، جایی که اداره نوجوانان آنها را زیر پوشش خود گرفته است.
این پسر نوجوان سوری نگران خانواده و سه برادر کوچکتر از خودش است. او از یک سال پیش که از سوریه گریخته تا کنون خبری از آنها نداشته است. این پسر که کرد و متولد شهر قامشلی در شمال سوریه است امید دارد تا بتواند خانوادهاش را نیز به آلمان بیاورد.
هدفی برای آینده
ذکران ۱۴ ساله و اهل عراق است. او میگوید که در میهنش هیچ آیندهای وجود ندارد و برای همین هم دست به فرار زده است. ذکران اهل روستایی در نزدیکی موصل است. او حدود شش ماه پیش همراه با چند تن از اقوامش راهی اروپا شد.
ذکران از وداع با والدین و چهار خواهر کوچکتر از خودش میگوید و فرارش را اینگونه شرح میدهد: «۲۳ ساعت طول کشید تا سوار بر خودرو به ترکیه برسیم. از آنجا هم با اتوبوس به آلمان آمدیم. من دلم میخواهد آلمانی یاد بگیرم و در دانشگاه در رشته معماری درس بخوانم.» ذکران یک بار در هفته از طریق اینترنت با خانوادهاش حرف میزند. آن هم فقط زمانی امکانپذیر است که خانوادهاش از روستا به شهر بروند که اینترنت داشته باشند.
مرهاوی ۱۸ سال دارد و در اریتره به دنیا آمده است: «من وقتی ۱۴ ساله بودم همراه با چند تا از دوستانم فرار کردیم. چهار نفر از ما درجا با گلوله ارتش کشته شدند.»
او یک سال تمام در اتیوپی کارگری میکند و آنطور که تعریف میکند چندین ماه را در سودان و لیبی پشت میلههای زندان میگذراند. زندانبانها پدرش را تهدید میکنند که اگر برایشان پول نفرستد، مرهاوی را میکشند. این پسر نوجوان اریترهای از خاطرات تلخ کتکها و اعدامهایی میگوید که شبها در ساحل به اجرا گذاشته میشدند. مرهاوی برای اینکه کشته نشود، خود را مسلمان جا میزند چون در آنجا آنگونه که میگوید، کمر به قتل مسیحیان بسته شده بود.
مرهاوی بهار سال ۲۰۱۴ به آلمان میرسد. او از نحوه فرارش و اینکه چگونه توانسته خود را به اروپا برساند، چیزی نگفته است. اما برای آیندهاش هدف دارد: اخذ دیپلم فنی و کارآموزی در تعمیرگاه خودرو.
"اینجا کشت و کشتار نیست"
رشید ۱۷ ساله از عراق به خبرگزاری آلمان میگوید: «در عراق و سوریه مسیحیان و ایزدیان هیچ زندگیای ندارند. ما حتی نمیتوانیم یک مغازه باز کنیم.»
او نه ماه پیش به تنهایی به آلمان میآید تا به برادرش که هفت سال است در این کشور زندگی میکند و یک سلمانی دارد، ملحق شود. آنها توانستهاند پدرشان را نیز به آلمان بیاورند اما به دلیل نداشتن پول کافی، هنوز مادرشان نتوانسته به آنها بپیوندد.
رشید در پاسخ به این پرسش که از چه چیز زندگی در آلمان بیش از همه خوشش میآید، میگوید: «اینجا از تو نمیپرسند: مسلمانی؟ ایزدی هستی؟ مسیحی هستی؟ و اینکه اینجا کشت و کشتار نیست.»
پناهجویان در کوله بار خود چه دارند؟
پناهجویان اغلب وقتی پس از پایان سفر پرخطرشان به اروپا میرسند، فقط یک ساک یا کولهپشتی به همراه دارند که تمام دار و ندارشان را در آن جای دادهاند. یک پناهجو پیش از فرار از خانهای که دیگر ناامن شده، چه با خود برمیدارد؟
عکس: Tyler Jump/International Rescue Committee
سازمان خیریه "International Rescue Committee" که به پناهجویان و قربانیان جنگ کمک میرساند، از شماری از پناهجویانی که خود را به جزیره لسبوس در یونان رساندهاند، خواهش کرده تا محتوی ساکها و کولهپشتیهایشان را در برابر دوربین خالی کنند و نشان دهند که در آخرین لحظات فرار از زادگاه، چه با خود برداشتهاند. آنچه آنها همراه خود دارند، نماینده گوشههایی از زندگی گذشته و امیدهایشان برای آینده است.
عکس: Tyler Jump/International Rescue Committee
یک مادر
نام: ابوسا /سن: ۲۰ ساله/ اهل: دمشق ابوسا به همراه همسر و کودک ۱۰ ماههاش از دمشق گریخت و به ترکیه رفت. پس از گذراندن یک هفته در کمپی مخصوص پناهجویان، او و خانوادهاش با امید رسیدن به سواحل اروپا سوار قایق قاچاقچیان شدند. گارد ساحلی ترکیه پس از مشاهده قایق با هدف برگرداندن آن به ساحل، موتور قایق را جدا کرد. اما پناهجویان با پارو زدن خود را به یونان رساندند.
عکس: Tyler Jump/International Rescue Committee
کلاهی برای دخترش، دارو، یک شیشه غذای بچه، یک شیشه آب مقطر، مقداری دستمال کاغذی برای استفاده به هنگام تعویض پوشک، خمیر دندان، مدارک از جمله دفترچه واکسیسناسیون بچه، کیف پول (به همراه کارت شناسایی عکسدار و اندکی پول)، شارژر گوشی تلفن، هدبند زردرنگ برای بچه، کرم ضد آفتاب و ضد سوختگی. ابوسا: «همه اینوسایل برای حفاظت بچهام در مقابل بیماری است. وقتی به یونان رسیدیم، مردی به ما دو قوطی غذا داد.»
عکس: Tyler Jump/International Rescue Committee
یک بچه
نام: عمران/ سن: ۶ سال/ اهل: دمشق عمران به همراه خانوادهاش راه آلمان را در پیش گرفته تا نزد آشنایانشان زندگی کنند. از آنجایی که والدینش میدانستند در این سفر زمینی طولانی راهشان از جنگل خواهد گذشت، از پماد و چسب زخم و دارو غافل نماندند.
عکس: Tyler Jump/International Rescue Committee
یک دست شلوار، یک تیشرت، یک سرنگ برای موقع اضطراری، خوراکیهای مورد علاقه عمران، صابون، مسواک و خمیردندان، چسب زخم و دارو، از جمله داراییهای اندک عمران در کولهپشتی بچهگانه آبیرنگش است.
عکس: Tyler Jump/International Rescue Committee
یک نوجوان
نام: اقبال/ سن: ۱۷ سال/ اهل: قندوز، افغانستان تمام دار و ندار اقبال در یک کولهپشتی خلاصه میشود که او در سفر طولانیاش از قندوز، ایران، ترکیه و سپس یونان همراه خود داشته است. اقبال نمیداند چه سرنوشتی در انتظارش است. او با دوستانش که خود را به آلمان رساندهاند، در تماس است. برادر اقبال در فلوریدای آمریکا تحصیل میکند.
عکس: Tyler Jump/International Rescue Committee
یک دست شلوار، یک تیشرت، یک جفت کفش، یک جفت جوراب، شامپو، ژل مو، خمیردندان و مسواک، کرم سفیدکننده صورت، ناخنگیر، ۱۰۰ دلار آمریکا، ۱۳۰ لیر ترکیه، یک گوشی تلفن هوشمند و یک گوشی زاپاس، سیمکارتهای افغانستان، ایران و ترکیه. اقبال: «من میخواهم که صورتم سفید و موهایم مرتب باشد تا آنها نفهمند که پناهجو هستم. فکر میکنم یک نفر من را شناسایی کند و به پلیس زنگ بزند چون من غیرقانونیام.»
عکس: Tyler Jump/International Rescue Committee
یک داروساز
نام: ناشناس/ سن: ۳۴ سال/ اهل: دمشق وقتی جنگ در سوریه آغاز شد، پدر این داروساز از خاطرات خوش روزهای ۸ سال زندگی دانشجوییاش در آلمان تعریف میکرد. داروساز هم میخواست که در صلح و امید زندگی کند. او همراه با خانوادهاش به ترکیه گریخت. داروساز با یک قاچاقچی آشنا شد و به این ترتیب تنها با یک کیف کمری همراه با ۵۳ نفر دیگر تن به دریا سپرد.
عکس: Tyler Jump/International Rescue Committee
مقداری پول که برای جلوگیری از خیس شدن دورشان چند دور چسب پیچیده شده، یک گوشی قدیمی که خیس و خراب شده، یک تلفن هوشمند تازه، شارژر و هدفون، فلش مموری با حافظه ۱۶ گیگابایت که عکسهای خانواده رویشان ذخیره شده. داروساز: «مجبور بودم از والدین و خواهرم در ترکیه جدا شوم. فکر میکردم اگر روی قایق بمیرم، دستکم عکسهای آنها را با خود دارم.»
عکس: Tyler Jump/International Rescue Committee
یک هنرمند
نام: نور/ سن: ۲۰ سال/ اهل: سوریه نور شیفته هنر و موسیقی است. او ۷ سال در کشورش گیتار میزد و نقاشی میکشید. وقتی صدای انفجارها در همسایگیشان هر روز بلندتر میشد، نور هر آنچه دوست داشت را در یک کیف جا داد و رهسپار ترکیه شد؛ اشیایی که خاطرات تلخ و شیرین وطن را برایش زنده میکنند.
عکس: Tyler Jump/International Rescue Committee
یک کیف کوچک مدارک شخصی، یک تسبیح که هدیه دوستش است و نور اجازه نمیدهد سر آن با زمین تماس پیدا کند، یک ساعت هدیه دوستدخترش که شیشه آن در طول سفر شکست، دستبند چوبی و نقره، آویزی با طرح پرچم سوریه و نشانی از فلسطین (هدایای از طرف دوستان)، یک گیتار، گوشی تلفن همراه با سیمکارت سوریه، یک کارت شناسایی عکسدار، یک تیشرت.
عکس: Tyler Jump/International Rescue Committee
یک خانواده
اهل: حلب این خانواده همه دار و ندارش را از دست داده است. وقتی آنها حلب را ترک میکردند، هر کدام یکی دو کوله با خود برداشتند. در جریان سفر به ترکیه و یونان قایقشان غرق شد. ۷ زن، ۴ مرد و ۲۰ بچه سرنشینان این قایق بودند. آنها فقط توانستند از میان همه اثاثی که همراه خود داشتند، یک کیف را نجات دهند. بقیه در آب فرو رفتند.
عکس: International Rescue Committee/Tyler Jump
یک تیشرت، یک دست شلوار جین، یک جفت کفش، یک بسته پوشک، دو قوطی کوچک شیر و مقداری بیسکویت، نوار بهداشتی، یک شانه، مدارک شخصی و مقداری پول. یکی از اعضای خانواده: «آرزو میکنم بمیریم. این زندگی دیگر ارزش زندگی کردن ندارد. همه درهای خانهشان را توی صورتمان بستند. آیندهای وجود ندارد.»
عکس: Tyler Jump/International Rescue Committee
نام: حسن/ سن: ۲۵ سال/ اهل: سوریه حسن: «این همه دار و ندار من است. آنها به ما گفتند که فقط میتوانیم دو چیز با خودمان برداریم: یک تیشرت و یک شلوار اضافه.»
عکس: Tyler Jump/International Rescue Committee
این تصاویر از سوی سازمان International Rescue Committee در اختیار دویچهوله فارسی قرار گرفته است. برای آگاهی بیشتر از فعالیتهای این سازمان میتوانید به وبسایت http://www.rescue.org/ مراجعه کنید.