گردشگر سویسی و حجاب اجباری
۱۳۸۶ شهریور ۱۵, پنجشنبهمسئله حجاب در ایران، سی سال پس ازاجباری شدن آن، کماکان موضوع چالشها، مخالفتها و بحثهای متفاوتی است. به ویژه هر سال با آغاز تابستان، یکی از فعالیتها و دغدغههای دستگاه حکومتی این است که بر رعایت مقررات حجاب از سوی زنان و اخیراَ حتی از سوی مردان نظارت کامل داشته باشند و متخلفان را را مجازات کنند. این رویکرد گرچه سه دهه است که جاری و ساری است ولی به خاطر مقاومتها و مخالفتها هنوز هم موفقیت مطلوب را برای مجریان آن به بار نیاورده است.
ورای بخشی از شهروندان ایران، توریستها و افراد خارجی نیز یکی از دغدغههای سفرشان به ایران حجاب و اجبارهای ناشی از آن است. هر توریست و مسافر خارجی، به ویژه اگر زن هم باشد، وقتی شرحی از سفر خود به ایران ارائه میکند، بعید است که حجاب و مشکلات ناشی آن را از قلم بیاندازد و به این جنبه اجباری از زندگی اجتماعی در کشور اشارهای نکند.
ارکستری که بحثاش حجاب بوده است
در هفتههای اخیر دستکم در دو مورد دوباره موضوع حجاب در ایران به صفحات رسانههای آلمانیزبان کشیده شده است. اولین مورد به رویداد کمسابقه حضور یک ارکستر سمفونیک غربی در ایران برمیگردد. ۳۰سال پس از آخرین اجرای موسیقی کلاسیک غرب توسط یک کنسرت خارجی، در اواخر ماه اوت گذشته ارکستر شهر اسنابروک آلمان به ایران رفت و طی دو شب آثاری از بتهوون و برامس را به روی صحنه برد. آن گونه که مسئولان این ارکستر تعریف کردهاند به هنگام تدارک سفر به ایران، در مورد حجاب در این کشور و اجبارها و محدودیتهای شخصی و کاری ناشی از آن، بحث داغی در میان اعضای گروه جریان داشته است. میشائیل درایر، مدیر هنری ارکستر به بخشی از این بحثها چنین اشاره میکند: «بحثهای زیادی در میان اعضای ارکستر وجود داشت. صحبتها از آنجا شروع شد که خانمها میگفتند ما حاضر نیستیم به اجبار رو سری سر کنیم...» در پی این بحثها برخی ازنوازندگان زن ماندن در آلمان را بر همراهی ارکستر در سفرش به ایران ترجیح میدهند و آنهایی هم که همراه شدند مشترکاَ تصمیم گرفتند که تا حد ممکن لباسهایی رنگین و شاد بپوشند و به این طریق اثر حجاب را تا حد ممکن خنثی کنند.
شال کافی نیست!
در تازهترین برداشت یک خارجی از موضوع حجاب در ایران، میتوان به یادداشت خانم بئاتریس انگل در شماره ۶ سپتامبر روزنامه سویسی نویه تسوریشر سایتونگ (NZZ) اشاره کرد که همراه گروهی از زنان به نقاطی از ایران سفر کرده است. انگل که خود در سویس یک گردشگر حرفهای است، پیوسته درک و دریافتهای خود از سفرهای مختلف را در در روزنامه یادشده منتشر میکند و خود اینک به یک راهنمای سفر بدل شده است.
انگل در ابتدای مقالهاش از سفر به ایران، به گفتگویی اشاره میکند که در فرودگاه استانبول با مسئولان شعبه ایران ایر داشته و در آن از او سؤال میشود که روسری همراه دارد یا نه؟ پاسخ انگل به این پرسش مثبت است. او بعداَ شرح میدهد که موضوع را به تسامح برگزار کرده و تصورش این بوده که در ایران با انداختن یک شال بر سرش قال قضیه را میکند و میتواند خود را رعایتکننده مقررات حجاب نشان میدهد. انگل در اینجا به تاریخ حضور واژه شال در زبان سویسی (آلمانی) اشاره کرده و یادآور میشود که این واژه قرن از نوزدهم، و با مدشدن شال ایرانی در سویس وارد زبان آلمانی شده است. او سپس به اهمیت و معنای شال در سنتهای ایرانی میپردازد و نوشتههای سیاحان سدههای قدیم را در مورد این پوشاک تزیینی به یاد خواننده میآورد: شال قدر و ارزشی معادل طلا و نقره داشته و به هنگام کهنهشدن هم، به دورش نمیانداختهاند، بلکه دوباره از آن در بافتن شالهای جدید استفاده میکردهاند. هنوز هم ، به نوشته انگل، در نقاطی از ایران به عنوان نشانهای از مهر و پیوند، همراه حلقه ازدواج، شالی نیز هدیه میکنند.
رمز و راز حجاب راهنمای سفر
در سفر از استانبول به تبریز، انگل به تدریج متوجه میشود که رعایت حجاب را نباید چندان هم ساده بگیرد و بستن آزاد یک شال میتواند نقض مقررات حجاب تلقی شود و به دردسر بیانجامد.
هتل محل اقامت انگل در تبریز در حاشیه شهر است، شهری که به نوشته جهانگرد سویسی یکی از مراکز تمدن فلات قاره ایران بوده ، بر سر راه جاده ابریشم قرار داشته ویکی از مراکز بزرگ نساجی ایران بوده است.
از تبریز سفر به ارتفاعات کندوان و رسیدن به روستایی به همین نام آغاز میشود. به نوشته انگل، در این سفر توأم با راهپیمایی و ارتفاعنوردی نیز، روسری در گرمای تابستان سخت آزاردهنده و مزاحم است.
در سفر به شیراز، زنی ایرانی به نام سارا که پزشکی خوانده، راهنمای انگل و دیگر همسفران اوست. سارا به زبان آلمانی مسلط است و همین به قول انگل باعث شده که روزنهای به سوی غرب برایش گشوده باشد. انگل از راهنما میپرسد که روسری برایش آزاردهنده نیست؟ و سارا به قول انگل پاسخی آماده و تمرینشده دارد: « من تلاشی برای رعایت قوانین و مقررات به خرج نمیدهم. حجاب بخشی از فرهنگ اسلامی است.» و ادامه میدهد:« من (برای مثال)در دورانی که دختر بودم جوراب و مانتو مشکی میپوشیدم و حالا هم جین و بلوز و دستمال گردن رنگی میپوشم.» اما انگل کمی در باره حرفهای سارا شک و تردید دارد: « در حالی که ما به عنوان مهمان میبایست هنوز چند روزی در عذاب رعایت حجاب باشیم همچنان با احساسی ناخوشایند به حجاب او نگاه میکردیم، گویی که کماکان رمز و راز دیگری در حجاب او نهفته است.»