دوستدار فرانتس کافکا و برتولد برشت، بیعلاقه به توماس مان، شیفته ترجمه و واژگان، کنجکاو و سمج، بردبار و کمالگرا و عاشق سیگار.
از فرامرز بهزاد خاطرههای زیادی در ذهن دارم؛ چهرهای که سالهای زیادی همراهیام کرد و همراهیاش کردم. چهرهای که به باورم پلی تأثیرگذار میان زبان و ادبیات آلمانی و فارسی بوده است.
نخستین دیدارمان شاید به بیش از ۲۵ سال پیش برگردد، زمانی که درگیر نوشتن پایاننامه دکتری بودم. اگرچه استاد راهنمای من یکی دیگر از چهرههای سرشناس ایرانشناسی بود، اما بهزاد در تمام طول راه با صبوری و همفکری همراهیام کرد. با بردباری به مشکلات، ایدهها و راهحلهایی که در ذهن داشتم، گوش میکرد و صریح نظرش را میگفت. صراحت و پشتکار، دقت و وسواس و فروتنی از جمله ویژگیهای مهمی است که آنها را در دیدارهایمان بارها تجربه کردم.
فرامرز بهزاد مترجمی زبده و پروسواس بود، آنقدر متن را صیقل میزد تا به مطلوب برسد. "نامه به پدر"، "پزشک دهکده" و "گفتوگو با کافکا" از جمله آثاری است که بهزاد با انتشار آنها عطش دوستداران ادبیات آلمانیزبان به کافکا را کمی سیراب کرد. برتولد برشت، نمایشنامهنویس بنام آلمانی دیگر چهرهای بود که بهزاد در معرفی او به دوستداران ادبیات در ایران نقش داشت. تقریبا تمامی ترجمهها و تألیفهای بهزاد در همان سالهای پیش از انقلاب ۵۷ در انتشارات خوارزمی به چاپ رسیدند.
آشنا کردن دوستداران ادبیات مشرق زمین با آثار معاصر فارسی نیز از مشغلههای فرامرز بهزاد بود. در سال ۱۹۷۸ میلادی از او مجموعهای از داستانهای کوتاه ادبیات معاصر فارسی به زبان آلمانی انتشار یافت.
بهزاد چندی پس از انقلاب ۵۷ راهی آلمان شد. او نخست در دانشگاه برلین به عنوان استاد و مدرس زبان و ادبیات فارسی فعالیت داشت و سپس در سالهای اشتغال و فعالیتش در بخش نوبنیاد ایرانشاسی دانشگاه بامبرگ آلمان نقش مهمی در تدریس زبان فارسی تألیف واژهنامه و کتابهای آموزش زبان فارسی ایفا کرد.
"فرهنگ آلمانی فارسی" که در آن سالها شکل گرفت، گامی مهم در عرصه فرهنگنویسی محسوب میشود. در آن دوران من هم این فرصت را یافتم که همفکریهای سالهای پیش از آن را تا اندازهای جبران و بهزاد را در بازبینی و ویراستاری این فرهنگ همراهی کنم. این فرهنگ استاندارد تازهای در عرصه فرهنگها و واژهنامههای آلمانی فارسی تعریف کرد و بهترین شاهد بر دقت و وسواس او است.
بیشتر بخوانید: «تکلیف کاربر را باید روشن کرد» • گپی با فرامرز بهزاد درباره فرهنگنویسی
عشق سیگار از دیگر ویژگیهایی است که از فرامرز بهزاد به خاطر دارم. روزی به دیدن او رفته بودم تا پس از عمل جراحی قلب که پشت سر گذاشته بود، حالی از او بپرسم و گپ و گفتگوهایمان در باره فرهنگنویسی و آموزش زبان فارسی را تازه کنم. با چهرهای کمی افسرده گفت: «دکتر سیگار را قدغن کرده». گفتم: «خب فکر سلامتی شماست». نگاهم کرد و گفت: «میدانم ولی مشکل اینجاست که ذهنم بدون سیگار کار نمیکند. قبلا وقتی دنبال واژهای میگشتم، کافی بود که یک سیگار روشن کنم و با همان پک اول، واژه در ذهنم جرقه میزد، ولی الان ....». پس از چند لحظه مکث با خنده ادامه داد: «گاهی چنان هوس دود سیگار میکنم که وقتی در خیابان میبینیم کسی سیگار میکشد، دنبالش راه میافتم تا دست کم دود دست دوم استنشاق کنم.» جالب آنکه در کتاب آموزش زبان فارسی برای آلمانیزبانان که تألیف او است، متنی کوتاه و خواندنی در باره فردی آمده که میخواهد سیگار را ترک کند، اما تلاشش در نهایت بینتیجه میماند.
برای بهزاد پژوهش نیز مانند سیگار نوعی اعتیاد بود و پس از بازنشستگی در دانشگاه هم پیوسته به فرهنگنویسی و واژهنامهنویسی مشغول بود و به قول خودش "کِرم واژه" داشت؛ نوعی مرض که نه میتوانست و نه میخواست از آن درمان شود. او در دوران بازنشستگی موفق شد فرهنگ فارسی آلمانی را نیز به به انتشار رساند؛ فرهنگی که به ویژه برای فارسیآموزان آلمانیزبان بسیار مفید است.
فرامرز بهزاد در فوریه ۲۰۲۳ در سن ۸۷ سالگی در بامبرگ (شهری کوچک در ایالت بایرن) از دنیا رفت. شمار ترجمهها، تألیفها و آثار او شاید چندان زیاد نباشد، اما همگی آنها رهگشا بوده و ماندگار هستند. بهزاد رفت، اما هست و خواهد بود. گفتوگوها و دیدارهای خاطرهانگیزمان همواره در ذهنم باقی خواهد ماند؛ گذشته از لحظاتی که هنگام ترجمه و نوشتن به بنبست برمیخورم و برای یافتن معادلی مناسب دست به دامان فرهنگش میشوم.