1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

«یک دقیقه؛ مواف» و سروده‌ای از آسیه امینی

۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه

آسیه امینی بجز روزنامه‌نگاری و فعال حقوق بشر، شاعر هم هست. نخستین دفتر شعر آسیه امینی با عنوان "هی... تو که رفته ای!" در ۱۳۸۴ انتشار یافت که به فستیوال جهانی شعر جوان ارسال شد. دفتر دوم شعر او در نروژ آماده انتشار است.

Asie Amini Flash-Galerie
عکس: Asie Amini

آسیه امینی را بیش‌تر به روزنامه‌نگاری و فعالیت‌های حقوق بشری‌اش می‌شناسند، در حالی که او شاعر هم هست. شاعری که یکی از سروده‌هایش در میان آن‌‌هایی که روزی ساکن اوین، بند ۲۰۹، بوده‌اند، شهرتی هم دارد: "حوا دستش نمی‌رسید، من همه سیب‌ها را خواهم چید". این شعری بود که وقتی در اسفند ۱۳۸۵گذرش به سلولی در بند ۲۰۹ اوین رسید، بر دیوار نوشت.

حالا برای «یک دقیقه؛ مولف» به سراغ او رفته‌ایم که از سال ۲۰۱۰ به عنوان نویسنده‌ی مدعو برنامه‌ی "شهر آزاد نویسندگان"، به همراه خانواده‌اش در نروژ سکونت دارد.

امینی متولد سال ۱۳۵۲ خورشیدی در شهرستان رامسر است و دانش‌آموخته‌ی "ارتباطات اجتماعی - روزنامه نگاری" در مقطع لیسانس است.

او کارش را به عنوان روزنامه‌نگار در سال ۷۲ و از روزنامه "ایران" شروع کرد. امینی در نشریات دیگری نیز قلم زد که از جمله آن‌ها روزنامه "زن"، "مناطق آزاد"، "صبح امروز"، "اعتماد" و مجله "زنان" بودند.

امینی سردبیر سایت "زنان ایران"، سایت خبری داخل ایران در حوزه زنان در سالهای ۱۳۸۴ و ۱۳۸۵ بود. همچنین سردبیری سایت خبری تحلیلی "کنشگران" را به مدت یک سال برعهده داشت که دفتر این موسسه سال ۸۵ از سوی دولت پلمپ شد. پس از آن امینی بیشتر کار حرفه‌ای‌اش را با نوشتن در روزنامه‌های آن‌لاین ادامه داد.

نخستین دفتر شعر آسیه امینی با عنوان "هی... تو که رفته ای!" در ۱۳۸۴ انتشار یافت که در همان سال از طرف یونسکوی ایران به عنوان کتاب برگزیده شعر جوان ایران انتخاب و به فستیوال جهانی شعر جوان ارسال شد. دفتر دوم شعر آسیه امینی در نروژ آماده انتشار است.

او همچنین در سالهای اخیر به عنوان فعال حقوق بشر در زمینه مبارزه با اعدام و سنگسار فعالیت کرده است. امینی در سال ۲۰۰۹ برنده جایزه "هلمت همت" از طرف سازمان "دیده بان حقوق بشر" شد که این جایزه به خاطر تحقیق و نوشتن درباره سنگسارهای ایران به وی تعلق گرفت.

آن‌چه در پی می‌آید متن شعری منتشر نشده از او‌ست که برای «یک دقیقه؛ مواف» خواند:

آن قدر بین حرف من و ماه می‌پری
که شب تمام می‌شود!

نشانی‌ات درست نیست
چند بار بگویم؟
این کاغذ خط‌خطی
سرنوشت هیچ کرمی را پروانه نمی‌کند
چه رسد به تو
که بهار را از کف دستت کندی
و بخشیدی به نخستین مرد عاشقی که از کوچه می‌گذشت
تا مگر اتراق کند این‌جا !

و او رفت
یک فصل پیش‌،
وشاید یک سال و یک قرن
تا از مسیر دیگری سروده شود

این قهوه را بنوش!
من فال‌گیر خوبی نیستم ولی
در ایوان خانه پدری‌ات
هنوز
شر شر باران
و اردیبهشت بهارنارنج‌ها
در کار شاعر کردن دختری هستند
که حالا در این فنجان تلخ
نشسته روبه‌روی ماه
و موی شب را چل گیس می‌بافد

آن قدر بین حرف من و ماه می‌پری
که شب تمام می‌شود
و باز پوچ می‌شوند
گل‌های شعر من

۲۰/خرداد/۸۴

MZ/ YK

پرش از قسمت گزارش روز

گزارش روز

پرش از قسمت تازه‌ترین گزارش‌های دویچه وله