1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

یک عمر مقاومت در برابر قدرت؛ واکنش‌ها به درگذشت بهرام بیضایی

۱۴۰۴ دی ۷, یکشنبه

درگذشت بهرام بیضایی، چهره ماندگار سینما و تئاتر ایران، در روز تولدش، موجی کم‌سابقه از واکنش چهره‌های هنری و سیاسی را برانگیخت؛ واکنش‌هایی که هم ستایش میراث او هستند و هم یادآور سال‌ها حذف، سانسور و تبعید فرهنگی.

بهرام بیضایی، کارگردان، نمایشنامه‌نویس و پژوهشگر برجسته ایرانی
بهرام بیضایی از ابتدای فعالیت هنری تا آخرین روزهای عمرش، با سانسور و استبداد فرهنگی سر سازش نداشتعکس: Theateriran

درگذشت بهرام بیضایی، کارگردان، نمایشنامه‌نویس و پژوهشگر برجسته ایرانی، در پنجم دی‌ماه، هم‌زمان با روز تولدش، نه تنها جامعه سینما و تئاتر، که بخش بزرگی از سپهر فرهنگی و فکری ایران را در اندوه فرو برد.

خبر درگذشت این چهره ماندگار نخست با یادداشت کوتاهی از همسرش، مژده شمسایی، اعلام شد. شمسایی در این یادداشت شاعرانه، از جمله نوشت: «زمین زیرِ پایم سست است وقتی او بر آن راه نمی‌رود [...] وطنم نامی‌ست وقتی او از آن نمی‌نویسد.» این واکنش، تنها سوگ همسر نبود؛ مرثیه‌ای بود برای فقدان صدایی که سال‌ها با تاریخ، اسطوره و زبان سرزمینش سخن گفته بود.

درگذشت بیضایی بازتاب گسترده‌ای نیز در رسانه‌های داخلی ایران داشت و نام او به صفحه یا تیتر نخست روزنامه‌هایی چون "شرق"، "اعتماد"، "دنیای اقتصاد"، "آرمان ملی"، "آرمان امروز"، "پیام ما"، "جمله" و "رویش ملت" راه یافت؛ امری کم‌سابقه برای هنرمندی که سال‌ها مغضوب مرکز رسمی قدرت و سیاست فرهنگی آن بوده است.

هنرمندی "سرکش در برابر ایران‌ستیزان"

عباس میلانی، مدیر گروه مطالعات ایرانی دانشگاه استنفورد، در پی انتشار خبر درگذشت بیضایی، او را "فخر ادب پارسی" خواند و یادآور شد که این چهره ماندگار فرهنگی ایران تا واپسین لحظات زندگی به فکر تکمیل "داش‌آکل به روایت مرجان" بود.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

میلانی نوشت که بیضایی "زندگی و زمان را تنها برای هنر و فرهنگ می‌خواست" و در عین فروتنی در برابر ایران‌دوستان، در برابر "هر ناخویشتن‌شناس ایران‌ستیز" سرکش بود.

بیضایی در شهریورماه ۱۳۸۹، زیر فشار فزاینده سانسور و محدودیت‌ها، مسیر مهاجرتی اجباری را در پیش گرفت و به دعوت عباس میلانی راهی دانشگاه استنفورد شد؛ تبعیدی ناخواسته که پایانی تلخ بر دهه‌ها کشاکش با ساختارهای رسمی فرهنگی جمهوری اسلامی بود.

جعفر پناهی، فیلمساز شناخته‌شده که خود از قربانیان سانسور است، در یادداشتی بیضایی را نماد انتخابی دشوار اما شرافتمندانه دانست و نوشت: «بیضایی راه آسان را انتخاب نکرد. سال‌ها حذف، سکوت تحمیلی و دوری را به جان خرید، اما زبان و باورش را واگذار نکرد.»

پناهی صدای خسته بیضایی در آخرین تماس تلفنی‌اش با خود را، پس از یک سال شیمی‌درمانی، "صدای یک عصر کامل" دانسته است؛ «عصری که با بیضایی فکر کرد و قد کشید». پناهی تأکید کرد که سینمای ایران به بیضایی «بدهکار است؛ نه فقط برای آثارش، بلکه برای شرافتی که به اندیشه و هنر بخشید.»

"دور از قدرت، وفادار به خود"

اصغر فرهادی، سینماگر سرشناس، نیز در واکنشی کوتاه اما پرمعنا، بیضایی را "ایرانی‌ترین ایرانی" این روزگار خواند و نوشت که تلخ‌ترین وجه این فقدان، مرگ او "در غربت" است؛ "هزاران هزار فرسنگ" دور از سرزمینی که اسطوره و تاریخش جان‌مایه آثارش بود.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

نیکی کریمی، بازیگر و کارگردان، نیز در پیامی، به رنج‌های زیسته بیضایی پرداخت و نوشت: «رفت و زیر سانسور سر خم نکرد.» او بیضایی را هنرمندی دانسته که «دور از مرکز، دور از قدرت و دور از هیاهو زندگی کرد؛ نه از سر قهر، بلکه از سر وفاداری به خودش.»

انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران نیز در بیانیه‌ای، بیضایی را نه فقط هنرمندی بزرگ، بلکه "مرجعی اخلاقی و فکری" خوانده است؛ کسی که نشان داد «سینما و تئاتر می‌توانند همزمان روشنگر، زیبا و فلسفی، و فردی و جمعی باشند.» این انجمن با یادآوری جمله‌ای از بیضایی که «این جهان را چاره‌ای جز فرهنگ نیست»، بر سنگینی و حقیقت هر چه بیشتر آن، با توجه به فقدان این اسطوره سینما و تئاتر، تأکید کرده است.

خانه سینما نیز با انتشار بیانیه‌ای، ضمن تأکید بر ماندگاری آثار و نوشته‌های بیضایی در حافظه فرهنگی ایران، او را "استاد ماندگار و تکرارنشدنی" سینما و تئاتر ایران نامید؛ «مردی که فرهنگ ایران را جاودانه می‌خواست».

افزون بر هنرمندان و نهادهای فرهنگی، چهره‌های سیاسی نیز به درگذشت بهرام بیضایی واکنش نشان دادند. شاهزاده رضا پهلوی در پیامی، بیضایی را "از مفاخر ملی ایران در عرصه سینما، تئاتر و ادبیات" خواند؛ چهره‌ای که هنر را "مسئولیتی ملی" می‌دانست و زندگی‌اش را وقف بازروایت اسطوره و تاریخ ایران کرد؛ میراثی که به گفته او، در پاسداشت هویت ایرانی نقشی "ماندگار" خواهد داشت.

واکنش "کم‌سابقه" مقام‌های دولتی

در سوی دیگر، هم‌زمان با سکوت مقام‌های رده اول جمهوری اسلامی، تاکنون پیام‌های تسلیت جداگانه‌ای از سوی شش مقام رسمی دولت جمهوری اسلامی، یعنی محمدرضا عارف معاون اول رئیس‌جمهور، عباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ محمدجعفر قائم‌پناه معاون اجرایی رئیس‌جمهور؛ عبدالکریم حسین‌زاده معاون رئیس‌جمهور؛ علی ربیعی دستیار اجتماعی رئیس‌جمهور، و فاطمه مهاجرانی سخنگوی دولت، منتشر شده است.

برخی رسانه‌های داخلی ایران، این حجم از واکنش مقام‌های رسمی جمهوری اسلامی نسبت به درگذشت یک هنرمند منتقد تبعیدی را "کم‌سابقه" دانسته‌اند.

محمدرضا عارف، معاول اول رئیس جمهور، فقدان بیضایی را «پایانی بر حضور جسمانی یکی از عمیق‌ترین صداهای تاریخ معاصر هنر این سرزمین؛ اما بی‌تردید، آغاز ماندگاری پررنگ‌تر نام و اندیشه او در حافظه فرهنگی ایران» توصیف کرد.

او بیضایی را "نه صرفاً یک هنرمند، بلکه معمار اندیشه در هنر" خواند که «روایت، تاریخ، اسطوره، زبان و هویت ایرانی را با نگاهی نقادانه، ژرف و مستقل بازخوانی کرد و آثاری آفرید که هم پختگی و جهان‌بینی خاصی در آن‌ها نمایان بود و هم فراتر از زمانه خود ایستادند. او با آثارش به ما آموخت که هنر، میدان پرسش است، نه تکرار؛ و فرهنگ، زیستگاهی زنده است، نه خاطره‌ای ایستا.»

عارف همچنین نوشت: «باور دارم که اندیشه، زبان و جهانِ بیضایی همچنان الهام‌بخش نسل‌های آینده خواهد بود. نام او در تاریخ هنر ایران، نه به‌عنوان یک دوره، بلکه به‌مثابه یک معیار باقی خواهد ماند.»

عباس صالحی، وزیر ارشاد، از "سهم درخور" بیضایی در گسترش روایت‌گری ایرانی و نقش او در پژوهش و تربیت نسل جدید سخن گفت. محمدجعفر قائم‌پناه، معاون اجرایی رئیس‌جمهور، نیز از "میراثی گران‌سنگ" یاد کرد که بیضایی برای نسل‌های آینده بر جای گذاشته است.

این پیام‌ها در حالی صادر شده‌اند که بیضایی خود سال‌ها پیش، به دلیل همان ساختارهای فرهنگی، سانسور حکومتی و سیاست‌هایی که این مقام‌ها نمایندگی می‌کنند، ناچار به ترک ایران شده بود؛ تناقضی که از نگاه ناظران، هنرمندان و دوستداران بیضایی پنهان نمانده است.

بهرام بیضایی در ۸۷ سالگی چشم از جهان فروبست؛ هنرمندی ژرف‌اندیش و گزیده‌کار، که با حدود ۲۴ فیلم کوتاه و بلند و نزدیک ده‌ها نمایشنامه، زبان سینما و تئاتر مدرن ایران را دگرگون کرد.

آثاری چون "چریکه‌تارا"، "مرگ یزدگرد"، "باشو غریبه کوچک"، "مسافران" و "سگ‌کشی" تنها روایت نبودند؛ بازاندیشی تاریخ، قدرت، خشونت و مقاومت بودند. او که در خانواده‌ای بهائی متولد شد، خود گفته بود: «پدر و مادرم بهائی بودند و من در یک خانواده بهائی بزرگ شدم. اما مذهب من فرهنگ است.»

بیضایی رفت، اما آنچه ساخت، در تصویر و کلمه و وجدان فرهنگی ایران زنده است؛ میراث هنرمندی که از ابتدای فعالیت هنری تا آخرین روزهای عمرش، با استبداد فرهنگی سر سازش نداشت و فرهنگ را یگانه چاره این جهان می‌دانست.

پرش از قسمت در همین زمینه
پرش از قسمت گزارش روز

گزارش روز

پرش از قسمت تازه‌ترین گزارش‌های دویچه وله