۱۲ ژوئیه ۱۸۶۸: مشکل اجتماعی و فضیلت فردی
۱۳۹۵ تیر ۲۲, سهشنبهپدر و مادر اشتفان گئورگه (Stefan George) صاحب تاکستان بزرگی بودند و در تجارت شراب دست بلندی داشتند. اما او نه به درس و مدرسه علاقه داشت و نه پی تجارت میرفت. از کودکی ذهن و وقتش را یکپارچه به شعر و شاعری سپرد و برای خواندن آثار شاعران به زبان اصلی، چندین زبان را بدون معلم در کوتاهترین مدت آموخت و از جمله بخشهایی از "کمدی الهی" دانته را به آلمانی ترجمه کرد.
۲۱ ساله بود که به دانشگاه برلین رفت تا ادبیات بخواند ولی یک سال و نیم بیشتر در آنجا دوام نیاورد.
گئورگه سفرهایی به فرانسه، لندن و وین کرد و در پاریس با مالارمه آشنا شد و برای مدتی شعار "هنر برای هنر" او را پذیرفت و در سرودههایش از این شعار پیروی کرد.
اما گئورگه که نمیتوانست از بیان حالات روانی همجنسگرایانه خود بگریزد، آرام آرام این ویژگی را که به خصوص در جامعه زمان او مشکل و کمبود به شمار میآمد، فضیلت فردی و هنری خود معرفی کرد و درونمایه بسیاری از شعرهایش قرار داد.
مضمون دیگری که شاعر رفته رفته بیشتر به آن میپرداخت، احیای گذشته پر افتخار آلمان و بازگشت به خویش بود که آن را "آلمان پنهان" مینامید. همین اما باعث شد او را پس از پایان جنگ جهانی دوم و برقراری دموکراسی در آلمان و فرار مردم از هرگونه زیادهروی در وطنپرستی، کنار بگذارند و به فراموشی سپارند.
اما اشتفان گئورگه که در اواخر عمر سبک و فلسفه مستقل ادبی خود را یافته و شاگردان وفاداری هم پیدا کرده بود، شعرهای ماندگاری هم دارد که به موضوعهای فرازمانی بشر میپردازند:
"بر گرد تاک دیدیم، گلهای ارغوانی
چون سبزبرگ آخر، بر چهره خزانی"
اشتفان گئورگه در ۶۵ سالگی در جنوب سوئیس درگذشت.