۲۰ مه ۱۹۲۱: تن ناتوان و روان توانمند
۱۳۹۵ اردیبهشت ۳۱, جمعهپدر ولفگانگ بورشرت (Wolfgang Borchert) آموزگار دبستان بود و مادرش ترانههای بومی میسرود. خودش هم از ۱۵ سالگی شعرهای عاشقانه میگفت و در شعر از راینر ماریا ریلکه پیروی میکرد.
۱۷ ساله بود که روزنامه هامبورگر آنتسایگر (Hamburger Anzeiger) نخستین بار شعری از او چاپ کرد:
"منم آن سوار تازان در توفان زمان
از میان ابرها میگذرد راهم
میجهد اسب من
به پیش، به پیش"
نخست به خواست پدر و مادرش تحصیل در رشته کتابداری را آغاز کرد اما چون شیفته هنرپیشگی بود، آن رشته را ادامه نداد.
بورشرت دوره کوتاه هنرپیشگی در تئاتر شهر لونهبورگ را بهترین روزهای زندگیاش میدانست. در همان ۲۰ سالگی، بر خلاف میلاش به جبهه جنگ فرستاده شد و دیگر از خشونت و آسیبهای بدنی و روانی سربازی رهایی نیافت. بیماری چنان بر او چیره شد که به جای خط مقدم در ۲۲ سالگی در یک تئاتر در جبهه خدمت میکرد.
۲۴ ساله بود که جنگ جهانی دوم پایان یافت. او که به اسارت نیروهای فرانسوی درآمده بود، از غرب آلمان پیاده به هامبورگ گریخت.
او اما دیگر نیرویی در تن نداشت تا به کار مورد علاقهاش هنرپیشگی بپردازد. پس تمام وقتش را حتا در بستر بیماری صرف نوشتن شعر، داستان و نمایشنامه کرد و در کنار نویسندگانی چون هاینریش بُل "ادبیات ویرانهها" را پدید آورد که با نثری بیپیرایه و بیپرده ویرانیهای عینی و ذهنی جنگ در آلمان را توصیف میکند.
سادگی و گیرایی آثار بورشرت باعث شده که از نوشتههای او در کتابهای درسی در آلمان بهرهگیری شود.
نمایشنامه "بیرون پشت در" که تن و روان ویران سربازی را ترسیم میکند که از جبهه به خانهای که ندارد بازمیگردد، بارها و بارها اجرا شده و میشود.
ترجمه فارسی مجموعهای از آثار بورشرت در سال ۱۳۸۵ توسط لطفعلی سمینو و معصومه ضیایی در آلمان منتشر شده است که بیشتر آثار این نویسنده را در بر دارد.
ولفگانگ بورشرت در ۲۶ سالگی در آسایشگاهی در بازل سویس درگذشت.