۴۵ سال از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ میگذرد؛ روزی که برخی آن را "انقلاب" و برخی "شورش" مینامند؛ حادثهای که برخی آن را "شکوهمند" میدانند و برخی "نکبت". جستاری کوتاه درباره این رویداد تاریخی از آرش جودکی، پژوهشگر فلسفه.
تبلیغات
فراموشی به کنار، گذران روزگار، آن هم سالیان بسیار، پیرو گاهشمار میلادی، پیام تبریک به دوستان و بستگان نزدیکی را که زادروزشان با ماههای ایرانی در خاطر جای گرفته است، گاهی به تاخیر میاندازد. اتفاقی که هرچند این روزها بیشتر میافتد، اما هرگز برای تبریک زادروز خواهر دومم پیش نمیآید. چون اگر یادم هم برود، پیگیری خبرهای روزانه آن را به یادم میآورد.
نیمهشب ۴۵ سال پیش، با آغاز چنین روزی، چشماندازِ آینده نزدیک هم، در برابر خانوادهای به زودی شش نفره، بس ناروشنمینمود. اما در آن لحظه، آینده برای پدرم، بسیار جوانتر از امروزِ من، دم بود. رسیدن و به سلامت رساندن مادرِ پابهزایم به بیمارستان، پیش از زایمان، تنها اندیشه او، آینده و اکنون او بود. ناآشنا هنوز با راه و بیراه، فرمان پیکان قهوهای رنگ ما را به شوهرخالهام سپرده بود که هم شهر را خوب میشناخت و هم سرهنگ نیروی هوایی بود. چیزی که میتوانست در آن وانفسا راهگشا باشد.
از خیابان فرحآباد به سوی بیمارستان لیلاپهلوی میراندند. اما سنگربندیهای خیابانی و ایست و بازرسیهای پیاپی، هرچه به بیمارستان نزدیکتر میشدند، بیشتر میشد و مقصد را دورتر میبرد. چون بیمارستان نزدیک پادگان عشرتآباد بود و درگیریها آنجا هنوز ادامه داشت.
دلنگرانی، پدرِ رویالیست مرا به همکاری با انقلابیان واداشت. گریبان جوانی مسلح را گرفت و بر کاپوت ماشین نشاند تا راه رسیدن به بیمارستانی را هموار سازد که در آنجا چند ماه بعد، هنگامی که خواهر بزرگم را برای درمان بیماریای سخت برده بود، به دست همان انقلابیان دستگیر شود.
در همان زمان که تنها دغدغه پدرم، در قلبِ صدای دیگر به خروش سلاحها کشیده انقلاب، شنیدن جیغ نوزادش بود، داریوش همایون هم که فردای پیام تلویزیونی ۱۵ آبانماه شاه، زندانی شده بود از پادگان دژبانِ جمشیدآباد که قرار بود پدرم در آنجا مشغول به کار شود، میگریخت.
سر پل تجریش پیکانی جلوی پای همایون و همراهش نگه میدارد و یکی از دو سرنشین جوان اتومبیل مسلسل یوزیای را که از پادگان عشرتآباد غنیمت گرفته بود به همراه او میسپرد. گاهی فکر میکنم شاید این جوان همان کسی باشد که به یاری سلاحش راه را برای خودروی ما به سوی بیمارستان گشوده بود. نمیدانم. همانطور که نمیدانم چه کسی بهراستی متن پیام شاه را که در آن از شنیدن صدای انقلاب گفته بود، نوشته است. مهم اما نویسنده متن نیست، مهم گوینده آن است.
شاه همچون لویی شانزدهم منتظر فرانسوا آلکساندر فردریک دولا رُشفوکو، دوکِ لیانکور نشد تا پس از سقوط زندان "باستی"، در پاسخ به او که پرسیده بود: «این شورش است؟» بگوید: «نه والاتبار!، انقلاب است.»
شاه پیشاپیش، پیش از سقوط پادگانهای نظامی، شورش را انقلاب نامیده بود. همهکسانی، از جمله خود داریوش همایون، که این پیام شاه را ناله و زاری او برای به عهده گرفتن رهبری انقلاب میدانند، فراموش میکنند که شاه، به واسطه شناختش از تاریخ و چیرگیاش به زبانهای انگلیسی و فرانسوی، با تفسیر رسمی انقلابهای سده هفدهم انگلستان آشنا بود. تفسیری که میان "شورش بزرگ" (۱۶۶۰-۱۶۴۰) (Great Rebellion) و "انقلاب شکوهمند" (۱۶۸۹-۱۶۸۸) (Glorious Revolution) فرق میگذارد. چرا که اگر این تفسیر را نمیشناخت، چنین به سادگی از انقلاب سخن نمیگفت.
این تفسیر تاریخی، نخستین انقلاب انگلستان را که به گردن زدنِ چارلز یکم (۱۶۴۹-۱۶۰۰) و برپایی نخستین و تنها جمهوری انگلستان به ریاست اولیور کرامول (۱۶۵۸-۱۵۹۹) انجامید، جنگ داخلی میداند. نشان آشنایی شاه با این تفسیر همین بس که پیش از آتش زدن سینما رکس، در یک سخنرانی درباره "وحشت بزرگ" هشدار داده بود.
اما رژیم شاه که همچون رژیم کنونی مشکلات را چنانکه بود با مردم در میان نمیگذاشت و باز هرچند همچون این رژیم هر ناآرامیای را به خارج نسبت میداد، اما برخلاف رژیم کنونی بیش از ترساندن مردم با کشتار، از مردم میترسید، با هیچ نگفتن در عمل فاجعه سینما رکس را هم به ناروا به گردن گرفت. و هنگامی هم که به سخن آمد برای این بود که بگوید پیام انقلاب مردم را شنیده است.
به پشتوانه این تفسیر تاریخی که انقلاب را از جنگ داخلی جدا میسازد، "انقلاب شکوهمند" همچون الگوی رفرمیستِ انقلابی بازگرداننده شناخته میشود. از این دیدگاه، همه دگرگونیهای در ساختار سیاسی انگلستان و همه انقلابهای انگلیس، از منشور کبیر، Magna Carta (۱۲۱۵) و دادخواست حق، Petition of Right (۱۶۲۸) تا اعلامیه حقوق، Declaration of Rights (۱۶۸۹)، رفرمهای قوانین اساسی شمرده میشوند. و رفرم، reformatio و انقلاب، revolutio، جنبشهایی برای بازگشت به گذشته هستند.
به همین دلیل شاه هم در پیام تلویزیونی ۱۵ آبان ماه از بازگشت به مشروطه سخن گفت و انقلاب ۵۷ را در ادامه رفرم انقلاب سفید میپنداشت که اینبار بهجای آنکه انقلاب شاه و مردم باشد، انقلاب مردم و شاه خواهد بود.
درست است که انقلابهای انگلستان از ۱۶۴۰ تا ۱۶۸۹ به عصر روشنگری در فرانسه اجازه داد تا به رفرم، آنگونه که پیش ولتر مییابیم، همچون انقلابی بیندیشد که نه تنها جانی دوباره به آزادیهای از پیش به دست آورده میدمد، بلکه با هموارسازی راه پیشرفت آگاهی و دانش به جان و وجدان آدمی والایی میبخشد. اما شاه با همه شناختش از زبان و فرهنگ فرانسوی، در پیامش به این نکته توجه نداشت که "انقلاب" از انقلاب فرانسه به اینسو همچون نوآوری بنیادبرانداز، نه بازگشت به پیش، که چرخش روزگار است.
من نمیدانم نیمهشبی در تابستان ۵۸ هنگامی که پدرم را بیدار کردند و جلو جوخه اعدام گذاشتند، در فاصلهای که آتش گشودند تا هنگامی که چشمبندش را باز کردند و دانست پاسداران نیمهشب هوس تفریح کردهاند، به چه میاندیشیده است.
و هرچند میدانم نامهای ما را به جز خواهر کوچکم که من پیشنهاد کردم، مادرم برگزیده است، اما شاید در برابر جوخه اعدام، پدرم با خود اندیشیده باشد که در غوغای تیر و تفنگ ۲۲ بهمن، نام خواهرم، واکنش خوبی به صدای انقلابی باشد که شاه شنیده بود. و شاید به همین دلیل تاریخ تولد خواهرم، آرام را، هنگام گرفتن شناسنامه ۲۳ بهمن گفته است.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.
روایت تصویری از ده روزی که ایران را تغییر داد
حوادث انقلاب ۱۳۵۷ ایران از ۱۲ بهمن ماه ۵۷ با ورود آیتالله خمینی به تهران فصل جدیدی را آغاز کرد. انقلابیون ۱۰ روز بعد پیروزی خود را جشن گرفتند و ۲۲ بهمن را روز شروع نظامی تازه در ایران نامیدند.
عکس: akairan.com
پس از خروج محمد رضا شاه پهلوی در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷، مخالفان حکومت سلطنتی خود را در مسیر پیروزی یافتند. اما شاید کمتر کسی باور میکرد که آنها کمتر از یک ماه بعد قدرت را به دست بگیرند.
عکس: fanous.com
شاه پیش از خروج از ایران شاهپور بختیار، از اعضای جبهه ملی و زندانی سیاسی سابق را به عنوان نخست وزیر منصوب کرد. انقلابیون و حتی هم حزبیهای بختیاز، دولت وی را به رسمیت نشناختند و حتی وی را از جبهه ملی اخراج کردند. بختیار با پیروزی انقلاب از ایران گریخت.
عکس: akairan.com
سید روحالله خمینی که از سوی بسیاری از گروههای مخالف شاه به عنوان رهبر انقلاب ایران شناخته میشد، پس از سالها تبعید تصمیم گرفت به تهران بازگردد. بختیار ابتدا موافق بازگشت وی به ایران نبود.
عکس: fanous.com
روزنامه کیهان چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۵۷. چاپ دوم
عکس: bachehayeghalam.ir
روزنامه اطلاعات . ۱۲ بهمن ۱۳۵۷
عکس: bachehayeghalam.ir
۱۲ بهمن ماه ۱۳۵۷، آیتالله خمینی که انقلابیون از وی با عنوان «امام» یاد میکردند با هواپیمای ایرفرانس از پاریس راهی تهران شد. خبرنگاری در هوا پیما از آیتالله خمینی پرسید که چه احساسی از بازگشت به ایران دارد. او پاسخ داد: «هیچ». با این حال صادق قطبزاده برای خبرنگار ترجمه کرد که آیتالله در این مورد پاسخی نمیدهند.
عکس: akairan.com
هواپیمای رهبر انقلاب ایران بدون مشکل در فرودگاه مهرآباد مینشیند. آیتالله خمینی به همراه جمعی از انقلابیون سرشناس وارد تهران میشود. افرادی که شماری از آنها بعدها مورد غضب قرار گرفتند و حتی جان خود را از دست دادند. ابوالحسن بنی صدر، صادق قطبزاده، ابراهیم یزدی، صادق طباطبایی، محسن سازگارا و محمد منتظری از جمله همراهان وی بودند. آیتالله خمینی در دست خلبان فرانسوی پرواز خود از هواپیما پایین آمد.
عکس: akairan.com
آیتالله خمینی از فرودگاه راهی بهشت زهرا شد و در آنجا سخنرانی تندی علیه دولت بختیار کرد. وی در بخشی از سخناناش گفت: «من دولت تعیین مىکنم! من تو دهن این دولت میزنم! من دولت تعیین میکنم! من به پشتیبانى این ملت دولت تعیین میکنم». به نوشته رسانههای خبری بیش از ۴ میلیون نفر به استقبال او آمده بودند. نزدیک به نیم میلیون نفر هم در بهشت زهرا به سخنرانی وی گوش دادند.
عکس: akairan.com
در روزهای پس از ورود آیتالله خمینی، درگیریها در تهران و شهرستانها ادامه یافت. ۱۴ بهمن مدرسه علوی میزبان خبرنگاران ایرانی و خارجی بود. آیتالله خمینی گفت که دولت موقت را بزودی معرفی خواهد کرد. او از ارتش نیز خواست هر چه زودتر به انقلاب بپیوندد.
عکس: atraknews.com
۱۵ بهمن: آیتالله روحالله خمینی همچنان خواستار ادامه اعتراضات بود.
عکس: akairan.com
آیتالله خمینی در روز ۱۶ بهمن ۱۳۵۷ طی فرمانی مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت موقت تعیین و معرفی کرد. عصر همان روز در سالن سخنرانی مدرسه علوی در یک مصاحبه مطبوعاتی مهدی بازرگان برنامه و وظایف دولت موقت را تشریح کرد.
عکس: akairan.com
در ۱۷ بهمن مهدی بازرگان موقتاً از رهبری نهضت آزادی کنارهگیری و به مدرسه علوی نقل مکان کرد. دکتر جواد سعید، رییس مجلس شورا در جلسه مجلس اظهار کرد: «بازگشت خمینی، مرجع عالیقدر تشیع را به خاک وطن از طرف خود و عموم نمایندگان خوشآمد میگویم.» لوایح محاکمه وزرای سابق و انحلال ساواک، در این جلسه به تصویب رسید.
عکس: akairan.com
در ۱۸ بهمن فرماندار نظامی تهران به این دلیل که مردم به مقررات حکومت نظامی اهمیت نمیدهند، ساعات منع عبور و مرور را کاهش داد. سیزده نفر دیگر از نمایندگان مجلس شورای ملی استعفا دادند.
عکس: akairan.com
به گفته ناظران روز نوزدهم بهمن ماه بزرگترین راهپیمایی انقلابیون صورت گرفت. راهپیمایان از نخست وزیری مهدی بازرگان حمایت کردند و علیه دولت بختیار شعار دادند.
عکس: akairan.com
روزنامه اطلاعات . ۱۹ بهمن ۱۳۵۷
عکس: bachehayeghalam.ir
تیتر اول روزنامه کیهان روز ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ به دیدار پرسنل نیروی هوایی با آبتالله خمینی اختصاص داشت.خبر این دیدار به همراه تصویری به چاپ رسید. در تصویر، جمعی از همافران با لباس رسمی در اقامتگاه رهبر انقلاب ایران از پشت سر دیده میشدند. پس از انتشار خبر، دولت بختیار آن را تکذیب و عکس را مونتاژ شده خواند.
عکس: Mehr
در روز ۲۰ بهمن ماه که مصادف بود با روز جمعه، مهدی بازرگان در جمع مردم در دانشگاه تهران سخنرانی کرد. در همین هنگام در غرب تهران درگیری شدیدی صورت گرفت؛ عده زیادی از افراد گارد شاهنشاهی به پادگان همافران نیروی هوایی حمله بردند.
عکس: akairan.com
به محض آغاز درگیری آنان، عده زیادی از جوانان وابسته به جناحهای مختلف (از جمله چریکهای فدایی و مجاهدین خلق) به نفع همافران وارد صحنه درگیری شدند. این درگیری خونین دهها نفر کشته و مجروح بر جای گذاشت ولی در نهایت همافران توانستند حلقه محاصره نیروهای گارد را بشکنند.
عکس: akairan.com
روز بیست و یکم بهمن ماه، روز نبرد مسلحانه همه جانبه مردم و نیروهای دولتی بود. درگیری خونین مردم و لشکر گارد در این روز به اوج خود رسید؛ جنگ تانکها با مردم مسلح باعث کشته و زخمی شدن صدها نفر شد. آیتالله خمینی تهدید کرد در صورت عدم جلوگیری از کشتار نیروهای گارد شاهنشاهی، حکم جهاد خواهد داد.
عکس: akairan.com
در روز ۲۱ بهمن چندین کلانتری توسط گروههای مسلح انقلابی تسخیر شدند که در نتیجه آن مقادیر زیادی اسلحه به دست مردم افتاد. در همین روز فرمانداری نظامی تهران از ساعت ۴ بعد از ظهر مقرارات منع آمد و شد صادر کرد.
عکس: akairan.com
با وجود اعلام مقررات منع عبور و مرور مردم عملاً مقررات حکومت نظامی را باطل کردند و تا صبح در خیابانها با ایجاد حریق و راه بندانهای متعدد مانع حرکت قوای نظامی شدند.
عکس: akairan.com
در روز ۲۲ بهمن به ترتیب زندان اوین، ساواک، سلطنت آباد، مجلسهای سنا و شورای ملی، شهربانی، ژاندارمری و ساختمان زندان کمیته مشترک به تصرف مردم در آمد. در تسخیر شهربانی سپهبد رحیمی، فرماندار نظامی تهران به دست انقلابیون مسلح دستگیر شد.
عکس: akairan.com
پادگان باغشاه و دانشکده افسری، دبیرستان نظام، زندان جمشیدیه، پادگان عشرت آباد و پادگان عباس آباد یکی پس از دیگری تسلیم شدند و آخرین مرکزی که به تصرف درآمد رادیو و تلویزیون بود و نشانههای پیروزی نهایی پدیدار گشت.
عکس: fanous.com
ساعت ۱۰ بامداد روز ۲۲ بهمن، شورای فرماندهان نیروهای مسلح در ستاد مشترک تشکیل شد و تصمیمی سرنوشتساز گرفت. برخی از نظامیان حاضر در جلسه عبارت بودند از: عباس قره باغی، جعفر شفقت، حسین فردوست، هوشنگ حاتم، ناصر مقدم، عبدالعلی نجیمی، احمدعلی محققی، عبدالعلی بدرهای، عبدالمجید معصومی، جعفر صانعی، اسدالله محسنزاده، حسین جهانبانی، محمد کاظمی، خلیل بخشی آذر، علی محمد خواجه نوری و منوچهر خسروداد،.
عکس: 7tir.ir
ریاست شورای عالی ارتش بر عهده عباس قره باغی بود. پس از گزارش فرماندهان نیروها از وضعیت موجود بحث پیرامون همبستگی ارتش با مردم آغاز شد؛ اکثراً موافقت خود را اعلام کردند و سرانجام اعلامیهای مبنی بر بیطرفی ارتش در کشمکش میان دولت و انقلابیون تهیه و به امضا رسید.
عکس: bornanews.com
ساعت یک بعد از ظهر خبر تصمیم شورای عالی ارتش در اختیار رادیو و تلویزیون گذاشته شد. رادیو ایران برنامه عادی خود را قطع و اعلامیه را قرائت کرد. لحظهای بعد نیروهای انقلاب محوطه رادیو تلویزیون را تصرف کردند و خبر سقوط رژیم سلطنتی پهلوی از رادیو تلویزیون ملی اعلام شد.