۷۵ سالگی بروس لی، مردی که همواره ۳۲ ساله خواهد ماند
۱۳۹۴ آذر ۵, پنجشنبهبروس لی در ۲۷ نوامبر ۱۹۴۰ در خانوادهای هنرمند به دنیا آمد. پدرش هو چوئن لی، خوانندهی اوپرای کلاسیک چینی ایالت کانتون و مادرش گریس لی یک دورگهی چینی ـ آلمانی بود. پدر بروس لی، زمانی که همسرش باردار بود، باید با گروه اوپرایی که عضو آن بود در سواحل غربی ایالات متحده آمریکا کنسرتهای متعددی برگزار میکرد. بنابراین او در این سفر همسر باردار و سه فرزند دیگر خود را نیز همراه برد.
بروس لی در جریان همین سفر در بیمارستانی در محلهی چینیهای سانفرانسیسکو زاده شد. این رویداد باعث شد که او از همان آغاز از تابعیت دوگانهی آمریکایی و چینی برخوردار شود. "بروس" نام کوچک یک پزشک آمریکایی بود که در بیمارستان سانفرانسیسکو به مادر بروس لی برای زایمان کمک کرد و مادر بروس لی برای قدردانی، این نام آمریکایی را برای فرزند خود برگزید. اما بروس لی یک نام چینی هم داشت که معنی آن "ققنوس کوچک" بود. ولی از آنجا که سال ۱۹۴۰ در تقویم چینی سال اژدها بود، بعدها بروس لی را در محیط خانوادگی "اژدهای کوچک" مینامیدند. نام "اژدها" بعدها الهامبخش عنوان فیلمهای او بود.
خانوادهی بروس لی سه ماه پس از تولد او به هنگکنگ بازگشت. آن زمان مصادف بود با جنگ جهانی دوم و هنگکنگ به اشغال ژاپنیها درآمده بود. بعدها با شکست و تسلیم ژاپن، هنگکنگ از چین جدا شد و تحت تسلط بریتانیا قرار گرفت. دورهی خردسالی بروس لی در چنین فضای سخت و آشفتهای گذشت. با این همه، وضع مالی خانوادهی او بد نبود. به دلیل فعالیتهای هنری پدر بروس لی، پای او هم از همان کودکی به فعالیتهای هنری کشیده شد. شش ساله بود که در فیلمی ایفای نقش کرد و بعدها با چند فیلم دیگر به عنوان هنرمند خردسال از خود شایستگی نشان داد.
نوجوانی و آموزش کونگ فو
دورهی نوجوانی او با تلاطمات زیادی همراه بود. هنگکنگ شهر آشفتهای بود که در آن بیقانونی موج میزد. این شهر به محلات گوناگونی تقسیم شده بود و در هر محله جوانان شرور باندهایی تشکیل داده بودند. زدوخوردهای خیابانی با چماق و زنجیر و چاقو از ویژگیهای این باندها بود و حتی گاهی قربانی میگرفت. پای بروس لی از ۱۳ سالگی به این باندها باز شد. اما او بهرغم شهامت و انرژی فوقالعاده خیلی زود دریافت که برای بقا در چنین جنگلی از نظر جسمی بسیار ناتوان است. پدر بروس لی گاهی او را با خود به کلاس "تای چی چوآن" میبرد که ورزشی کهن با سابقهی ۱۵۰۰ ساله است و ویژگی آن پرورش روح و جسم با حرکاتی موزون و هماهنگ است. ولی اینها بروس لی را راضی نمیکرد و او هنوز به دنبال گمشدهای میگشت.
سرانجام با موافقت مادرش او را در مدرسهی هنرهای رزمی استاد "ییپ من" ثبت نام کردند. او به شاگردان خود "وینگ چون کونگ فو" میآموخت. بروس لی دیگر گمشدهی خود را بازیافته بود. او با پیگیری و تعصب عجیبی به آموختن هنر رزمی پرداخت و میتوان گفت که از آن پس همهی زندگی خود را وقف آن کرد. در کنار کونگ فو رشتهی دیگری نیز برای بروس لی جاذبه داشت و آن رقص بود که بروس لی در آن موفقیت زیادی داشت. شاید شمار اندکی بدانند که او در هفده سالگی قهرمان رقص "چاچاچا" در هنگکنگ شد. اما هیچ کدام از این فعالیتها روح سرکش بروس لی را رام نکرد و باعث دور شدن او از محیط خطرناک خیابانهای هنگکنگ نشد.
در سال ۱۹۵۸ دو باندی که بر سر تسلط بر منطقهای اختلاف داشتند، قرار گذاشتند که بهترین مبارز خود را روانهی پیکاری تن به تن کنند و هر کس پیروز شد، باند او بر آن منطقه تسلط داشته باشد. این مبارزه قرار بود بر بام یک ساختمان متروک ۵ طبقه صورت گیرد. ولی قرار وحشتناکتر این بود که برندهی این مبارزه حق داشت در پایان بازنده را از بام به پایین پرتاب کند. بروس لی به نمایندگی از طرف باند خود به این نبرد فرستاده شد. حریف قلدر او مبارزی سخت و نیرومند بود، ولی نتیجهی این پیکار خیلی زود آشکار شد و حریف بروس لی در حالی نقش زمین شد که استخوانهای هر دو ساعد و یک ران او شکسته بود. اما بروس لی به جای اینکه او را از بام به زیر افکند به دوستانش خبر داد که او را هر چه زودتر به بیمارستان برسانند.
این مبارزه پیامدهای قضایی داشت. شامگاه همان روز پلیس هنگکنگ به خانهی لی مراجعه کرد و اگر تعهد کتبی پدر بروس لی برای جلوگیری از تکرار حوادثی مشابه نبود، بروس لی را به زندان برده بودند. به تشخیص والدین بروس لی، هنگکنگ دیگر جای مناسبی برای فرزندشان نبود. داشتن گذرنامهی آمریکایی دریچهای به روی والدین میگشود. آنان فرزند سرکش خود را در تاریخ ۳ دسامبر ۱۹۵۸ با کشتی روانهی زادگاهش در آمریکا کردند. همهی دارایی او در این سفر ۱۰۰ دلار آمریکایی بود.
"مشت یک اینچی"
بروس لی در سانفرانسیسکو نزد یکی از دوستان پدرش اقامت گزید و با تدریس رقص درآمد ناچیزی داشت. پس از مدتی به امید یافتن کاری بهتر روانهی سیاتل شد. در آنجا در کالج ادیسون در رشتهی فلسفه و تاریخ ثبتنام کرد. مانند بیشتر جوانان مهاجر چینی عصرها در رستورانی گارسونی میکرد و روزها درس میخواند. به موازات آن همهی وقت آزاد خود را صرف تمرینات پیگیرانهی خود در کونگ فو میکرد.
یک سال پس از ورود به آمریکا بروس لی شروع به تدریس ورزش رزمی کرد. او برای این کار در آغاز محلی نداشت و شاگردان خود را در پارکینگها آموزش میداد. تا آن زمان استادان چینی هرگز کونگ فو به غیرچینیها آموزش نداده بودند، ولی بروس لی از این سنت گسست، زیرا برای او در ورزش رزمی مرزهای ملی معنایی نداشت. همین باعث شد که محافل چینی آمریکا او را تهدید کنند. سرانجام قرار بر این شد که چینیهای آمریکا بهترین مبارز خود را به پیکار بروس لی گسیل کنند و اگر نتیجهی این مسابقه پیروزی حریف بروس لی باشد، او دیگر هرگز کونگ فو به غیرچینیها آموزش ندهد؛ و در غیر این صورت بتواند این کار را بکند. نتیجهی این پیکار خیلی زود آشکار شد و حریف بروس لی شکست سختی خورد. چینیها دیگر از آن پس هرگز مزاحم بروس لی نشدند. در همین ایام بود که بروس لی اندک اندک از سبکهای سنتی ورزشهای رزمی گسست و سبک ویژهی خود به نام "جیت کان دو" را ابداع کرد و تکامل بخشید. و در همین دوره بود که او با یکی از شاگردان خود که دختری آمریکایی به نام لیندا امری بود دوست شد و آن دو پس از مدتی زندگی مشترک ساده و محقری را آغاز کردند. درآمد بروس لی از محل تدریس کونگ فو کفایت نمیکرد. بنابراین کلاس دیگری برای آموزش کونگ فو گشود و مسئولیت آن را به یکی از شاگردانش سپرد. ولی اینها بروس لی را راضی نمیکرد و او رویاهای بلندپروازانهای در سر داشت.
از آنجا که در استعداد هنرپیشگی خود تردید نداشت، تصمیم گرفته بود روزی کارخانهی رویاسازی هالیوود را تسخیر کند. اگر چه هالیوود در آن زمان برای یک جوان آسیایی آرزویی دست نیافتنی به شمار میرفت، ولی همهی نگاه بروس لی متوجه فیلم و دنیای سینما بود. تمام نقشهایی که آسیاییهای شرق دور تا آن زمان در فیلمهای هالیوودی بازی کرده بودند، از نقش کوچکی به عنوان خدمتکار یا گارسون یا دربان و در بهترین حالت جنگجویان و سربازان ژاپنی فراتر نرفته بود. ولی بروس لی میخواست این وضعیت را دگرگون کند.
شانس نیز اندکی به یاری او آمد. شخصی به نام اد پارکر که استاد کاراته در آکادمیهای پلیس بود و چند تن از هنرپیشگان هالیوود مانند فرانک سیناترا و وارن بیتی را نیز آموزش میداد، یکسری مسابقات به همراه نمایش ورزش کاراته در لانگ بیچ ترتیب داده بود و از بروس لی نیز دعوت کرد که سبک خود را در آنجا نمایش دهد. این رویداد از آن جهت اهمیت داشت که از کل مراسم فیلمبرداری میشد. بروس لی در آن مراسم نمایش باشکوهی از تواناییهای رزمی خود ارائه کرد. یکی از نقاط اوج این نمایش ضربهی مشت او بود که به "مشت یک اینچی" معروف است. بروس لی در این تکنیک مشت خود را در یک اینچی بدن حریف میگیرد و سپس با ضربهای محکم او را نقش زمین میسازد. این ضربه با اعجاب و تحسین حاضران در ورزشگاه روبرو شده بود.
چندی بعد هنگامی که فیلمسازان کمپانی "فوکس قرن بیستم" برای تهیهی یک سریال تلویزیونی به نام "زنبور سبز" دنبال نقش کوچکی برای یک رزمیکار آسیایی میگردند، ویلیام دوژر کارگردان تلویزیون، فیلم آن مراسم را برای آنان نمایش میدهد و بروس لی را برای آن نقش توصیه میکند. تواناییهای رزمی بروس لی برای آنان چنان اعجابآور است که فیلمنامهی سریال تلویزیونی را بازنویسی میکنند و نقش بیشتری برای بروس لی در نظر میگیرند. با این همه بروس لی در این سریال تلویزیونی که سی قسمت آن ضبط و پخش میشود، فقط نقش دستیار و رانندهی قهرمان اصلی فیلم را دارد. سرعت ضربات او در این سریال به گونهای است که فیلمسازان ناچار میشوند آنها را با دور آهستهتر برای تماشاگران نمایش دهند. و نکتهی دیگر اینکه درآمد بروس لی در این سریال تلویزیونی فقط هفتهای ۲۵۰ دلار است که البته برای او و همسرش در آن زمان پول هنگفتی به شمار میرفت. در سال ۱۹۶۵ اولین فرزند بروس و لیندا که برندون نام دارد متولد میشود.
بروس لی بعدها در برخی دیگر از سریالهای تلویزیونی آمریکایی مانند "ایرونساید"، "بتمن" و "لانگ استریت" و نیز در فیلمی سینمایی به نام "مارلو" با شرکت جیمز گارنر نقشهای کوچکی برعهده میگیرد. پای او در این میان به محافل هنری هالیوود باز شده و آوازهی او باعث شده که هنرپیشگان نامداری چون استیو مککوئین، جیمز کابرن، جیمز گارنر و لی ماروین به جرگهی شاگردان او بپیوندند. اما بروس لی هنوز به آنچه خود را شایستهی آن میداند دست نیافته است. دیوارهای هالیوود برای پذیرش هنرپیشهای با ظاهری آسیایی بلندتر از آن است که او فکر میکرد. بنابراین او راه دیگری برمیگزیند.
بیشتر بخوانید: بروس لی؛ پولادی به انعطاف آب
بازگشت فرزند گمشده
در سال ۱۹۶۸ یک فرستندهی تلویزیونی از بروس لی دعوت میکند که هنر رزمی خود را نمایش دهد. این فرصتی بینظیر برای بروس لی است، چرا که این برنامه از تلویزیون پخش میشود و میلیونها تماشاگر دارد. بروس لی در حرکاتی زیبا همزمان قدرت تندر و سرعت آذرخش را به نمایش میگذارد. در برابر چشمان حیرتزدهی میلیونها تماشاگر تلویزیون پنج تختهی چوبی را که قطر هر یک ۳ سانتیمتر است با یک ضربهدرهم میشکند. خوششانسی بروس لی در آنجاست که ریموند چو، فیلمساز معروف هنگکنگی یکی از تماشاگران آن برنامهی تلویزیونی است.
همان شب تلفن خانهی بروس لی زنگ میزند. آن طرف ریموند چو است که به بروس لی پیشنهاد میکند به هنگکنگ بازگردد و نقش اصلی فیلم بعدی او به نام "رئیس بزرگ" را بر عهده بگیرد. ریموند چو به بروس لی برای بازی در این فیلم دستمزدی ۱۵۰ هزار دلاری پیشنهاد میکند. دیگر جای درنگ نیست. هالیوود به بروس لی بیاعتنایی کرده بود و اینک زمان آن رسیده بود که او به عنوان فرزند گمشدهی هنگکنگ به سرزمین پدری بازگردد و سینمای آنجا را فتح کند.
فیلم "رئیس بزرگ" در سال ۱۹۷۱ در دهکدهای در تایلند فیلمبردای میشود. این فیلم رکورد همهی فیلمهای هنگکنگی تا آن زمان را میشکند. در دو هفتهی نخست نمایش این فیلم در هنگکنگ، یک میلیون و ۲۵۰ هزار تماشاگر از آن دیدن میکنند و بیش از یک میلیون دلار بلیت فروخته میشود. پس از سالها تلاش، ستارهی هنری بروس لی شروع به درخشش کرده است، البته نه در آسمان غرب، بلکه در آسمان شرق.
با این موفقیت، کمپانی "گلدن هاروست" به سرعت دست به کار تهیهی دومین فیلم بروس لی میشود. عنوان این فیلم "مشت خشم" (در ایران: خشم اژدها) است. نقش دیگر این فیلم را به نورا میائو، ستارهی زیبای هنگکنگی میدهند. موضوع فیلم بر سر اشغال چین توسط نیروهای ژاپنی و جنبش مقاومت علیه این اشغالگری است. این فیلم احساسات میهندوستانهی چینیها را تحریک میکند. هنر بازیگری بروس لی در این فیلم چشمگیر است. منتقدان آمریکایی در همان زمان مینویسند که بروس لی از هر لحاظ در اندازههای هنری یک بازیگر هالیوود است. "مشت خشم" به موفقیتهای تازهتری دست مییابد و رکورد نخستین فیلم بروس لی را هم میشکند. جوانان خاور دور بت خود را یافتهاند و او را "جیمز دین شرق" میدانند.
بروس لی پس از موفقیت این فیلم با شراکت ریموند چو یک شرکت فیلمسازی به نام "کنکورد" تاسیس میکند. در سومین فیلم به نام "راه اژدها" که در ایتالیا فیلمبرداری شده است، بروس لی نه تنها کارگردانی و نقش اول فیلم را برعهده دارد، بلکه فیلمنامه را هم خود او نوشته است. در صحنههای آخر فیلم در ویرانههای با شکوه کولوسئوم رم، پیکاری صورت میگیرد که آن را در جهان ورزشهای رزمی "نبرد قرن" خواندهاند، یعنی صحنهای که بروس لی با چاک نوریس، قهرمان وقت کاراتهی آمریکا دست و پنجه نرم میکند. این صحنه رویارویی دو غول ورزشهای رزمی و همزمان دو مکتب و سبک هنر رزمی را به نمایش میگذارد. "راه اژدها" همهی رکوردهای فیلمهای هنگکنگی را میشکند و در چند هفتهی نخست نمایش نزدیک ۳ میلیون دلار فروش دارد.
"اژدها" هالیوود را تسخیر میکند
بروس لی با فیلم "راه اژدها" به یک سوپراستار فراروییده است. هالیوود دیگر نمیتواند او را انکار و به او بیاعتنایی کند. کمپانی فیلمسازی "برادران وارنر" بیدرنگ به سراغ بروس لی میرود و به او پیشنهاد میکند که نقش اول فیلمی به نام "اژدها وارد میشود" را بر عهده گیرد. رابرت کلوز، فیلمساز آمریکایی کارگردانی این فیلم را برعهده دارد و جان ساکسون، هنرپیشهی هالیوود نقش دوم فیلم را ایفا میکند.
فیلمبرداری این فیلم در آوریل سال ۱۹۷۲ آغاز میشود. کارگردانی همهی صحنههای رزمی فیلم بر عهدهی شخص بروس لی است، اما انتظارات او بیش از اینها است. او خواهان کنارهگیری فیلمنامهنویس میشود زیرا معتقد است که او توانایی لازم را ندارد. تهیهکنندگان فیلم چارهای جز پذیرش درخواست بروس لی ندارند. ولی آنان بعدا اذعان میکنند که این بهترین فیلمی است که تا آن زمان تهیه کردهاند. این فیلم فقط در عرض چند هفتهی نخست نزدیک ۵ میلیون دلار در آمریکا فروش دارد و بعدها فروش آن از مرز ۲۰ میلیون دلار میگذرد. این فیلم در هنگکنگ نیز ۵ میلیون دلار فروش داشت.
"اژدها وارد میشود" نه تنها نخستین فیلم هالیوود دربارهی هنرهای رزمی است، بلکه بهترین و موفقترین فیلم در این زمینه در سراسر جهان است. صحنهی پایانی این فیلم در اتاق آینهها، الهامگرفته از یکی از فیلمهای معروف اورسن ولز به نام "بانویی از شانگهای" است. فیلم "اژدها وارد میشود" فقط تماشاگران فیلمهای رزمی را در آمریکا و اروپا به تحسین وانداشت، بلکه همچنین با استقبال بینظیر تماشاگران خاوردور و سراسر جهان روبرو شد. با این فیلم بروس لی در سراسر جهان به یک ابرستاره تبدیل شد و بعدها در "پیادهرو شهرت" هالیوود ستارهای را به خود اختصاص داد. نام این فیلم در سال ۲۰۰۴ وارد "فهرست ملی ثبت فیلم آمریکا" شد.
"اژدها وارد میشود" و دیگر فیلمهای بروس لی باعث شهرت و محبوبیت ورزشهای رزمی در سراسر جهان شد و انبوهی از جوانان در کشورهای مختلف و از جمله ایران به اینگونه ورزشها روی آوردند. "آکادمی کاراتهی ایران" که در اوایل دههی ۵۰ خورشیدی (اوایل دههی ۷۰ میلادی) در تهران فعالیت محدود و اعضای کمشماری داشت، با موجی از اعضای جدید روبرو شد که خواهان فراگیری ورزش رزمی بودند. این امر به اعتلای ورزشهای رزمی در سراسر ایران انجامید و آن را از ورزشی در محفلی نسبتا کوچک به رشتهی ورزشی محبوبی در میان مردم تبدیل کرد. این را باید در وهلهی نخست مدیون بروس لی و نمایش تواناییهای او از طریق فیلمهایش دانست.
گفتنی است که بخش بزرگی از شهرت زمانی به سراغ بروس لی آمد که او دیگر زنده نبود. چند هفته پیش از اولین اکران فیلم "اژدها وارد میشود" بروس لی با مرگی نابهنگام و تراژیک چشم از جهان فروبست. در پوسترهای تبلیغاتی این فیلم در توصیف این نابغهی هنرهای رزمی جملهای به چشم میخورد که شاید به بهترین نحوی توانایی فوقالعادهی او را توصیف میکرد: «به سرعت گزیدن افعی و به مرگباری زهرش»!