تاثیر جنگ جهانی اول در تغییر موسیقی
۱۳۹۷ آبان ۲۵, جمعهبرای نمونه ایگور استراوینسکی دودل بود که آیا به سنت وفادار بماند یا به نوگرایان بپیوندد و جالب این که این دوگانگی از آثار او نیز هویدا است.
زمانی که ایگور استراوینسکی، آهنگساز نامدار روس، در سال ۱۹۱۸ میلادی اثر خود "داستان یک سرباز" را در لوزان سوئيس برای نخستین بار به اجرا درآورد، جهان درگیر واپسین دمهای "جنگ بزرگ" بود. دولتهای ۴۰ کشور گوناگون، ۷۰ میلیون انسان را به کارزارها فرستاده و در پایان ۱۷ میلیون نفر در جنگ جهانی اول کشته شده بودند.
موسیقی با ابزارهای کمهزینه
در آن دوره آثار باشکوه پرهزینه نمیتوانستند به اجرا درآیند. نه نوازندگان خوب در دسترس بودند و نه پول کافی در اختیار بود. تئاترها و اپراها هنوز تعطیل بودند. استراوینسکی که در سالهای جوانی خود به پاریس مهاجرت کرده و در زمان جنگ چند سال مقیم سوئیس شده بود، روایت خود از سربازی که شیطان روح او را میدزدد را با استفاده از وسایل ساده و برای یک ارکستر سیار نوشت که از شهری به شهری برود و کنسرت برگزار کند.
این آهنگساز اثر خود را طوری تنظیم کرد که اکنون " آنسامبل اوکسالیس" میتواند آن را با سازهای بادی و زهی اجرا کند. این دسته نوازندگان "داستان یک سرباز" را به مناسبت جشنواره بتهوون در شهر بن آلمان به همگان معرفی کرده است. اعضای این گروه برای کنسرتهای خود آثاری را انتخاب میکنند که از لحاظ تاریخی به هم ربط دارند. شرلی لاوب، ویولننواز گروه "اوکسالیس"، میگوید: «نگاه ما به موسیقی همیشه همراه با نگاه به تاریخ پیدایش این موسیقی و رابطه موسیقی با هنرهای دیگر است. برای مثال موسیقی فرانسه را با موسیقی آلمان مقایسه میکنیم تا تاثیرات امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم را متوجه شویم.»
جنگ، روح انسانها را میرباید
الگوی نمایشنامهای که استراوینسکی نوشت و در آن شاهزاده، شیطان و سرباز نقش دارند، افسانههای روسی بود: سرباز پیش شیطان رفته، ویولن خود را به او میدهد و در عوض کتابی میگیرد که قرار است او را ثروتمند بسازد. سه سال آزگار در خدمت شیطان کار میکند. وقتی میخواهد به خانه بازگردد، دیگر خانهای برای او نیست. نامزدش مدتهاست با مردی دیگر ازدواج کرده است. هر چند سرباز میتوان با تلاش زیرکانه ویولن خود را دوباره به دست آورد و بخت خود را در عشق با یک شاهزاده بیابد، اما او دیگر اجازه ندارد به وطنش برگردد زیرا در آنجا شیطان منتظر او است. با این همه، سرباز به روستای خود میرود و روح خود را از دست میدهد.
شرلی لاوب روایت میکند: «ما میدانیم که مردم پس از جنگ دنیای خود را از دست داده بودند. قاره اروپا بسیار تغییر کرده بود. تا جنگ ادامه داشت آهنگسازان متعددی تک افتاده و از تحولات روح زمان بیخبر بودند. برخی به لندن مهاجرت کرده بودند، برخی دیگر سالها در روستاهای دورافتاده در دنیای خاص خودشان زندگی میکردند. یا اینکه - از فرط وطنپرستی - به جبهه میرفتند.
ویولن به مثابه روح سرباز، شیطان به مثابه جنگ مجسم: این برداشت بسیاری از "داستان یک سرباز" است. به نظر دیتریش هِنشِل، خوانندهای که بسیاری وقتها با گروه اوکسالیس همکاری میکند و صدای نقشهای مختلف نمایشنامه را به خوبی تقلید کرده است، تفسیر دیگری نیز وجود دارد: «سربازان استراوینسکی رقص "رگتایم" (Ragtime) و رقصهای دیگر را میشناسند که نگاه به آینده را عنوان میکند.» به نظر این کارشناس، این یعنی نباید به سنت وابسته بود. خود استراوینسکی در این باره مینویسد: «به سنت تکیه میکنیم تا کار تازه ای بکنیم.»
تاثیر ناسیونالیسم هنگام جنگ بر روی موسیقی
منظور استراوینسکی از کار تازه، ضربآهنگها و هارمونیهایش بودند. افزون بر این، او موسیقیهای قاره آمریکا، مانند جاز و تانگو را وارد نمایشهایش کرد.
بر خلاف این آهنگساز روسی، برخی آهنگسازان فرانسوی که هنوز ذهنیت ناسیونالیستی داشتند، در همان زمان به سبکهای موسیقی کلاسیک رجوع میکردند. نمونه آن موریس راوِل و سوئیت "آرامگاه کوپِرَن" است. راوِل این آهنگ عزاداری را برای دوستانش که در جنگ قربانی شده بودند نوشت و در آن از عناصر رقصهای دوره باروک استفاده کرد. او به یکی از شاگردانش نوشت: این درست که من از سرود ملی فرانسه "مارسِییِز" صرف نظر میکنم اما مطمئن باشید از تانگو نیز مسلما استفاده نخواهم کرد. پاپ، رهبر کاتولیکهای جهان، این نوع رقص را که به نظر کلیسای کاتولیک بسیار رکیک بود، قبل از شروع جنگ برای مومنان ممنوع کرده بود.
"کلود دبوسی"، هممیهنِ میهنپرست راوِل، در اثر خود برای دو پیانو "سیاه و سفید" در سال ۱۹۱۵ از موسیقی عصر باروک استفاده میکند. "دِنِش واریون"، نوازنده پیانوی مجار، این آهنگ را به مناسبت صدمین سالگرد درگذشت دبوسی در تاریخ ۱۶ سپتامبر امسال با همسر خود "ایزابلا سیمون" در چارچوب جشنواره بتهوون شهر بن آلمان اجرا کرد. واریون میگوید: «موومان دوم در واقع آهنگی رزمی است. در آن عناصر زیادی از موسیقیهای دیگر پیداست، برای نمونه از آهنگ "خدای ما دژ استواری است" اثر مارتین لوتر.» "دژ استوار" نماد دشمنان آلمانی است. در جای دیگرِ این موومان، سرود ملی فرانسه به مثابه نماد پیروزی احتمالی فرانسه به گوش میرسد. دبوسی پیش از پایان جنگ جهانی اول درگذشت. او دیگر شاهد تلاشهای مردمی جهت فرا رفتن از ناسیونالیسم نبود.
آواهای نوین نسل جدید
از دیدگاه نسل جوان آن روزگار، آواهای رومانتیک و پر رنگ و معنوی دوره پیشاجنگی، مناسب تجارب وحشتناک جنگ نبودند. طنز و کاریکاتور و نقاشیهای اغراقآمیز و عجیب و غریب، از آرایههای محبوب آن دوره بودند. برای نمونه جوان ۱۸ سالهای به نام فرانسیس پولنک در اثر خود "راپسودی سیاه" علاقه طبقات فرادست جامعه به قاره آفریقا را ریشخند میکرد.
این آهنگ بر پایه متن تخیلی بیمعنای یک شاعر آفریقایی ساخته شده بود. دیتریش هنشل، که در کنسرت خواننده باریتون بود، میگوید: «این اثر جنبه فراواقعی دارد و به این خاطر مثل کاریکاتور عجیب و غریب است. متن کاملا انتزاعی و داداییستی است.» جنبش هنری داداییسم در سال ۱۹۱۶ توسط نویسندهای به نام هوگو بال پایهگذاری شده بود. این نویسنده با اشعار صوتی بیمعنای خود به جنگ جهانی اول اعتراض کرده و از بورژوازی و هنرمندان بلهقربانگو انتقاد کرده بود.
موسیقی دوره رونق اقتصادی دهه ۱۹۲۰
پس از پایان جنگ جهانی اول، اقتصاد جهان به علت پیشرفت صنعت رونق یافت. هواپیماها فاصله بین کشورها را کم کرده، سبک جاز از آمریکا به اروپا آمد. هنرمندان تبدیل به مبلغان هنر انتزاعی شده و اهل موسیقی، موسیقی آتونال عرضه میکردند. از سوی دیگر روانکاوی در امور ناخودآگاه کند و کاو کرده و بسیاری از هنرمندان ذهن خود را با آموزههای مابعدالطبیعه مشغول میکردند. شتاب دگرگونیها بالا رفته بود. زمانی بود که آدمها باور داشتند ملتگرایی زمان جنگ را مغلوب ساختهاند. داشتن ذهنیت باز و مدرن بودن، اصلهای نخست این زمان بودند، در موسیقی هم وضع به همین شکل بود.
شرلی لاوب، نوازنده ویولن گروه اوکسالیس، میگوید: «نوازندگان با تشنگی تمام آثاری را گوش میدادند که آهنگسازان همان زمان ساخته بودند. شبهای موسیقی برگزار میشد که در آن استراوینسکی و راول و بقیه آهنگسازان شرکت میکردند تا به موسیقی ویژه زمان خود پی ببرند.» برای نمونه گوستاو مالر میخواست دوستان و همکاران او بدانند آرنولد شونبرگ و فروچو بوزونی چه آثاری میآفرینند. ایگور استراوینسکی از فرانسیس پولنک پشتیبانی میکرد و او را به ناشر خود معرفی کرد.
موسیقی جنبه سیاسی میگیرد
دیتریش هنشل میگوید: «نقش موسیقی در رابطه با اوضاع اجتماعی پیش و پس از جنگ جهانی اول تغییر کرد. موسیقی و تئاتر بیشتر به اظهار نظر اجتماعی و سیاسی تبدیل شده بود.» در سال ۱۹۲۸ برتولت برشت "اپرای سهپولی" را نوشت. این به اصطلاح اپرای "گدایان" شامل ترانههای عوامپسند است و تا سال ۱۹۳۳ یکی از پربینندهترین نمایشهای تئاتر موسیقایی آلمان باقی ماند.
اپرای "جانی ساز میزند" اثر ارنست کرنک که یک سال زودتر اما با اعتراض و دستکاریهای ناسیونالسوسیالیستها به نمایش درآمده بود، با میزان استقبال مشابهی مواجه شد. این اپرای جاز "عصر نو" در سراسر جهان مورد استقبال قرار گرفت.
اما عمر این رونق کوتاه بود. بحران اقتصادی جهانی در اواخر دهه ۱۹۲۰ به نفع نازیها بود. آنها وعده میدادند که مردم را از بیکاری درآورده و "نظم" را برقرار میکنند. بسیاری از هنرمندان و موزیسینها، از جمله ارنست کرنک و کورت وایل، پیش از آغاز جنگ جهانی دوم به آمریکا مهاجرت کردند. نازیها موسیقی آنها را ممنوع کرده بودند. فرانسیس پولنک در فرانسه به طور محرمانه بر پایه نوشتههای مخالفان نازیها آهنگ میساخت. استراوینسکی برای مدتی در کشور فرانسه باقی ماند. او نیز در سال ۱۹۴۰ به آمریکا مهاجرت کرد.